شاعران
پارسی گو چون : فردوسی ، قطران تبریزی ، نظامی گنجوی، منوچهری دامغانی و . . . اشعاری در بیان اسب و کیفیت دویدن و سایر ویژگی های آن سروده اند.
فردوسی در تعریف رخش پهلوان رستم گوید:
خداوندا این را ندانیم کس
همی رخش رستمش خوانیم بس
چو مادرش بیند کمند سوار
چو شیر اندرآید کند کارزار
که این مادیان چو درآید به جنگ
بدرّد دل شیر و چرم پلنگ
مرا ایزد از بهر جنگ آفرید
ترا از پی زین و تنگ آفرید
همی کوفت برخاک روئینه سُم
چو تندر خروشید و افشاند دم
تو را گفتم از شیرت آید بجنگ
زبهر تو آرم من او را بچنگ
خروشید و جوشید و برکند خاک
ز نعلش زمین شد همه چاک چاک
چنین گفت بارخش کی هوشیار
مکن سستی اندر گه کارزار
چنان گرم شد رخش آتش گهر
که گفتی برآمد ز پهلوش پر. . .
قطران تبریزی گوید:
نشستم برآن بارۀ بادتک من
که هم کوه مالست و هم کوه پیکر
سبق برده از رخش و شبدیز(1) مانا
که رخشش پدر بودو شبدیز مادر
زبالا به پستی قضای الهی
ز پستی ببالا دعای پیمبر
قمر دائم از زخم گوشش منقّش
زمین دائم از شکل نعلش مقمّر
به آب اندرون همچو موسی عمران
برآتش درون چون براهیم آذر
همش دم گشاده همش بال بسته
همش پشت فربه همش ساق لاغر
سُمش دشتها را چنان درنوشتی
که انگشت مردم ورقهای دفتر
سراندر بیابان نهاده من و او
همه جای دیوان و غولان سراسر
دراو رسته پیوسته خار مغیلان
چو دندان افعی و چنگ غضنفر(2)
چو طمع تهی دست و دشنام دشمن
چو طبع هوا پیشه و جان کافر
دراو دیو بستوه چونانکه باشد
بدو در سروش اهرمن را مسخر
منوچهری گوید :
آفرین بر مرکبی کو بشنود در نیمه شب
بانگ پای مورچه از زیر چاه شصت باز
همچنان سنگی که سیل او را بگرداند زکوه
گاه زان سو ، گاه زین سو ، گه فراز و گاه باز(3)
چون کلنگان (4) از هوا آهنگ او سوی نشیب
چون پلنگان از نشیب آهنگ او سوی فراز
اعوجی(5) کردار و دلدل قامت و شبدیز نعل
رخش فرمان و براق(6) اندام و شبرنگ (7) اهتزاز
شیرگام و پیل زور و گرگ پوی و گورکرد
ببرد و آهو جه و روباه عطف و رنگ تاز
گاه رهواری چو کبک و گاه جولان چون عقاب
گاه برجستن چو باشه (8) گاه برگشتن چو باز. . .
نظامی در " منظومه خسرو و شیرین" در توصیف شبدیز می گوید:
برآخور بسته دارد ره نوردی
کزاو در تک نیابد بادگردی
سبق برده زوهم فیلسوفان
چو مرغابی نترسد زآب و توفان
بیک صفرا که بر خورشید رانده
فلک را هفت میدان باز مانده
بگاه کوه کندن آهنین سُم
گه دریا پریدن خیز ران دُم
زمانه گردش و اندیشه رفتار
چو شب کارآگه و چون صبح بیدار
نهاده نام آن شبرنگ شبدیز
براو عاشق تر از مرغ شب آویز
پا نوشت ها :
1 – نام اسبی از آن خسروپرویز.
2 – غضنفر :شیر.
3 – این بیت ترجمه و یا لا اقل یادآور این شعر امرؤالقیس شاعر عرب و از قصیده معلقه اوست.
مکرّ مفرّ مقبل مدبر معاً کجمود صخر حطه السیل من عل
4 – کلنگ grue پرنده ایست دراز گردن بزرگتر از لک لک او را شکار می کنند.خروس بزرگ را نیز بدین نام می خوانند.
5 – اَعوج : نام اسبی بوده است سابق در جاهلیت ازآن بنی هلال و نیز اسپی بوده است از آن بنی اعصر.
6 – براق : نام مرکب پیغمبر اکرم (ص) در شب معراج.
7 – شبرنگ : نام اسبی از آن خسرو پرویز.
8 – باشه : پرنده ای است شکاری ، کوچکتر از باز ، معرب آن پاشق است و واشه صورت دیگر کلمه است.
+ نوشته شده در ششم فروردین 1388ساعت توسط دكتر محمد رضا بيگدلي
منبع:
وبلاگ دكتر محمد رضا بيگدلي
امیدوارم تکراری نزده باشم!:blushsmiley: