سر می زنم به تو ای افتخار من
ای چشم های بی گنهت نوبهار من
یک عمر زیر بال و پرت جان گرفته ام
ای تکیه گاه ایمن من،سایه سار من
دست تو بود بر سر من مهربان ترین
چون آفتاب بر تن سرد و نزار من
من دوست دارمت،بخدا بی نهایت و
ایکاش می رسید به تو دست،یار من
تو آن قدیم ترین عشق جاودان
تو هم نفس،شکوه غزل،یادگار من
بنویس بر در این قلب غمزده
بنویس بر خطوط سیاه مزار من
دلتنگ او همیشه منم،ای خدا امان
او بود در سراسر عمرم قرار من
سه سال گذشت، ومن هنوز باورم نمی شود که نیستی ...