اکنـون تـو کـجایی تـا ببـینی کـه عـصر خـواری دوستان رسیـد و عـصر سـربلندی دشمـنان، دوستـان در ردای انتظار اهانـت میشونـد و دشمنانـتبه دشمنـی با تــو و دوستــانتسـرفراز میگـردند.
کجاست آنکـه دوستان را عزیـز میکند و دشمنان را ذلیـل (اَيْـنَ مُـعِـزُّ الاَْوْلِيـاءِ وَمُـذِلُّ الاَْعْـداءِ).
وجـه خـدا کجـاست تـا دوسـتان به سـوی او بـرونـد. کجـاسـت آنکـه پـرچم هـدایت بر مـنـارههـای عـزت برمیافرازد و هادی یـاران میشود. آه قطـره قطـره خـون فـرزندان پـیامبـر بـر زمـین بــه سـتم ریـخـتنـد.
حسن را به زهـر کین کشـتند و مدیـنه را غریـب کردند. حسیـن نوردیـده رسـول الله بـود. امـا کربـلا را گلرنـگ خـون سـرخش کـردند.
کـجاست آن که خـونبـهای خـون حسیـن را طـلب کنـد! اَيْـنَ الطّـالِـبُ بِّّّّّّّّــدَمِ الْمَـقْتُولِ بِـكَرْبَـلاءَ،
صــبــر زمـــانـــه یــارتـــان بـــاد.