محفل شاعران

مرضیه

Member
داشتم مجموعه شعری از نادر نادر پور میخوندم که به این شعر برخوردم . البته درسته که بیشتر توی شعرهاش با درخت و شب و کوچه باغ خوشه و در الهاماتش از این عناصر بهره میبره ولی گه گاه تک توک به اسب هم اشاره داشته و خب شاید نگرشش به اسب بعنوان یک موضوع غالب نبوده و فقط بطور سنبلیک ازش استفاده کرده.
در شعر بالا که بخشی از شعر"اسب،هواپیما،رودکی و من..." هستش، این بخش که به نوعی شاعر خودش رو با رودکی یا بعبارت دیگه مرکب هاشون رو با هم مقایسه کرده (به قول خود نادر پور در ترازوی دقیق عدل!) ،مورد توجه من قرار گرفت،شاید به این دلیل که شاعر به زیبایی بیان میکنه که رودکی در زمان خودش و با مرکب سیمین بالش در مسیری واحد از ما- با مرکب های پولادینمون- صدها گام فراتر و پیشتر بوده...
فکر میکنم خوندنش براتون خالی از لطف نباشه.
شعر دیگری هم با عنوان شیهه ی خاموش داره که سر فرصت مینویسم.
 

ناشناس

Active member
اسب حيوان نجيبي است اگر بگذارند

چون بشر کیس عجيبي است اگر بگذارند



سم بکوبد به زمین توی چراگاه جمال

گاهش از عشق نصیبی است اگر بگذارند



گیرم از یونجه ی تر معده ی خود پر سازد

در دلش حسرت سیبی است اگر بگذارند



چه کم از این پسران رپ و ریپی دارد

طالب زینت و زیبی است اگر بگذارند



چه بسا اسب که اسباب سواری را باخت

طعمه‌ی ساده فریبی است اگر بگذارند



اسب عاشق شد و فرمود :"نجابت کشک است

بوسه هم حس غریبی است اگر بگذارند



زین و دل داده ی آن یال پریشانم و دل-

گیرِ افسار حبیبی است اگر بگذارند



نعل در آتش دل می نهم از یورتمه اش

در دلم طرفه لهیبی است اگر بگذارند..."



نر اگر بود که صد در صد او مشتاق است

مادیان نیز صدی- بیست اگر بگذارند!



"بوالفضول" آمده و هیبت طنزش مخفی است

طنز پرداز مهیبی است اگر بگذارند !
 

پیوست ها

  • cute_cartoon_ponies_in_love_sticker-p217052637826223408qjcl_400.jpg
    cute_cartoon_ponies_in_love_sticker-p217052637826223408qjcl_400.jpg
    17.7 کیلوبایت · بازدیدها: 62
  • cute_cartoon_ponies_in_love_sticker-p217052637826223408qjcl_400.jpg
    cute_cartoon_ponies_in_love_sticker-p217052637826223408qjcl_400.jpg
    17.7 کیلوبایت · بازدیدها: 63

ناشناس

Active member
به بهانه هشتادمین سالروز تولد سهراب!

...من نمی دانم که چرا می گویند

اسب حیوان نجیبی است ، کبوتر زیباست

و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست

گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد

چشم ها را باید شست

جور دیگر باید دید... *
 

ناشناس

Active member
اسبی تند و چابک

قوی و خوش اندام

در راه است



از زیر پای اسب

خاک بر می خیزد



سر اسب بلند است

و دمش برافراشته



یال اسب در حرکت

از وزش تند ِ باد



گوش اسب تیز

از صداهای اطراف



پای اسب زخم

از خارهای بیابان



گویی دارد فکر می کند

به کجا برود ؟



پایان این راه کجاست ؟

کی به سبزه و چمن می رسد ؟



کی به گله خود می رسد ؟

کی به جفت خویش می رسد ؟



کی ...؟
 

پیوست ها

  • 1906_sized.jpg
    1906_sized.jpg
    31.2 کیلوبایت · بازدیدها: 59
  • 1906_sized.jpg
    1906_sized.jpg
    31.2 کیلوبایت · بازدیدها: 60

ناشناس

Active member
» رویای دلبر شرقی


باد شمال در گيسوان دختر زيبا
دختر سوار بر اسب ترکمن
اسب در ترکيب ارغواني افق دوردست
دوازده ضربه . . . . . . . . . . . .
رويا ميبينم
باد مي وزد
 

پیوست ها

  • pic4.jpg
    pic4.jpg
    43.4 کیلوبایت · بازدیدها: 60
  • pic4.jpg
    pic4.jpg
    43.4 کیلوبایت · بازدیدها: 59

ناشناس

Active member
وای از آن خیال زخمی ات

بوی اسب می دهی / بوی شیهه ، بوی دشت / بوی آن سوار را / او که رفت و هیچ وقت برنگشت / شیهه می کشد دلت / باد می شود / می وزد چهار نعل / سنگ و صخره زیر پای تو / شاد می شود / می دود چهار نعل ..
 
صدايم ميكند از دور يك چادر نشين امشب

و من لبريز پروازم به سوي او همين امشب

كجاي ابر باراني؟ كجاي آشنا با زخم؟

كه زخمم شعله مي گيرد شراري آتشين امشب

براي جستجويت اي تمام اعتبار ايل

مروري ميكنم بر خاطرات اسب و زين امشب

به آرامي ز سمت عشق مي آيي و من يك دشت

به پايت مي فشانم لاله زنبق ياسمن امشب

به ياد "هي هي " چوپان ميان دشت و گندم زار

"لچك" در باد مي خواند به آوازي حزين امشب

غرور شرقي ايلم ميان همهمه گم شد

دوباره مي نهي آيا به پشت اسب زين امشب ؟


منبع http://www.khafresabz.blogfa.com/
 

ناشناس

Active member
توبه اسب خاکستری
۹ دیدگاه

وقتی خاکستری‌ترین سلول‌های مغزم را هدف می‌گرفتی
نمی‌دانستی که بوی تعفنش
حال خودت را هم خراب خواهد کرد

*
سرم تیر می‌کشد
و تیر تو زوزه…
حالا با تیر خلاص تو
انفجاری هسته‌ای در سرم رخ داده است
و گرد خاکستری‌اش
سبزترین لحظات را نیز به کام مرگ می‌کشاند

*
آری، مرگ!
«مرگ پایان کبوتر نیست» ۱
اما من اسبم،‌۲ اسبی خالی از نجابت، یله و رها
و خواب سال‌های پرباران، ۳
و «گل شبدر» می‌بینم
چه توقعی داری تو؟!
اسب که لاو (Love) و «لاله قرمز» سرش نمی‌شود
واقعاً فکر می‌کنی روزی ما دوباره شبدرهایمان را پیدا خواهیم کرد؟! ۴

*

سرم تیر می‌کشد
تیر تو زوزه می‌کشد
و به خطا می‌رود
«اسب خسته» ۵ رفته است برای قدم‌زنی… ۶

————
۱- فروغ فرخزاد
۲- موزیکی از یاس (یاسر بختیاری): من اسبم و تویی سوار من // من همسایه و تو همجوار من
۳- سید علی صالحی: حوالی خواب‌های ما سال‌ پر بارانی بود
۴- احمد شاملو: روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
۵- عنوان شعری از حمیدرضا شکارسری
۶- ترانه‌ای از حامد عسگری: مرد برای هضم دلتنگی‌هاش // گریه نمی‌کنه، قدم می‌زنه
 

پیوست ها

  • اسب خسته.jpg
    اسب خسته.jpg
    40.2 کیلوبایت · بازدیدها: 47
  • اسب خسته.jpg
    اسب خسته.jpg
    40.2 کیلوبایت · بازدیدها: 46

ناشناس

Active member
تمرین میکند

سکون مترسک ها را

اسب در سکوت


***
خسته از کار

خواب مترسک شدن میبیند

اسب پیر


***
خورشید نیمروز

در نورش

اسب می درخشد
 

پیوست ها

  • 14uf29h.jpg
    14uf29h.jpg
    36.2 کیلوبایت · بازدیدها: 44
  • 14uf29h.jpg
    14uf29h.jpg
    36.2 کیلوبایت · بازدیدها: 45
مـــحــمــد رضــــا گفت:
صدايم ميكند از دور يك چادر نشين امشب

و من لبريز پروازم به سوي او همين امشب

كجاي ابر باراني؟ كجاي آشنا با زخم؟

كه زخمم شعله مي گيرد شراري آتشين امشب

براي جستجويت اي تمام اعتبار ايل

مروري ميكنم بر خاطرات اسب و زين امشب

به آرامي ز سمت عشق مي آيي و من يك دشت

به پايت مي فشانم لاله زنبق ياسمن امشب

به ياد "هي هي " چوپان ميان دشت و گندم زار

"لچك" در باد مي خواند به آوازي حزين امشب

غرور شرقي ايلم ميان همهمه گم شد

دوباره مي نهي آيا به پشت اسب زين امشب ؟


منبع http://www.khafresabz.blogfa.com/

وای!واقعا عالی بود این شعر آقای محمد رضا.من کاملا خودمو تو این فضا حس کردم،خیلی قشنگ بود حسی که بهم داد و یه طراوت خاصی داشت.غیر قابل وصفه این جرقه ی زیبایی که الان جلومه..
قلبا به این حسن سلیقه شما تبریک میگم برای انتخاب این شعر و گذاشتنش اینجا.سپاسگذارم.
 
ناشناس گفت:
توبه اسب خاکستری
۹ دیدگاه

وقتی خاکستری‌ترین سلول‌های مغزم را هدف می‌گرفتی
نمی‌دانستی که بوی تعفنش
حال خودت را هم خراب خواهد کرد

*
سرم تیر می‌کشد
و تیر تو زوزه…
حالا با تیر خلاص تو
انفجاری هسته‌ای در سرم رخ داده است
و گرد خاکستری‌اش
سبزترین لحظات را نیز به کام مرگ می‌کشاند

*
آری، مرگ!
«مرگ پایان کبوتر نیست» ۱
اما من اسبم،‌۲ اسبی خالی از نجابت، یله و رها
و خواب سال‌های پرباران، ۳
و «گل شبدر» می‌بینم
چه توقعی داری تو؟!
اسب که لاو (Love) و «لاله قرمز» سرش نمی‌شود
واقعاً فکر می‌کنی روزی ما دوباره شبدرهایمان را پیدا خواهیم کرد؟! ۴

*

سرم تیر می‌کشد
تیر تو زوزه می‌کشد
و به خطا می‌رود
«اسب خسته» ۵ رفته است برای قدم‌زنی… ۶

————
۱- فروغ فرخزاد
۲- موزیکی از یاس (یاسر بختیاری): من اسبم و تویی سوار من // من همسایه و تو همجوار من
۳- سید علی صالحی: حوالی خواب‌های ما سال‌ پر بارانی بود
۴- احمد شاملو: روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
۵- عنوان شعری از حمیدرضا شکارسری
۶- ترانه‌ای از حامد عسگری: مرد برای هضم دلتنگی‌هاش // گریه نمی‌کنه، قدم می‌زنه

منو به یاد شب شعرهای دانشگاهم انداختید،خاطرات قشنگ 1سال پیش واسم زنده شد.این سبک شعری ما بود اونجا و شاعرایی بی نظیر،خدا همه شونو حفظ کنه.
ممنونم،خیلی.
 

مرضیه

Member
نفس گفت:
از عشق تا به بلندای قد تو
اپسیلونی نمیابم
از اسب بودن تو تا زنده بودن من
که بهم بسته اند
و اینکه به یاد دارم مرا زمین نزدی،روسفید شدم
برای یورتمه آماده شو،بیا
نفس گفت:
گاه آرزو میکردم
چونان که تو میدوی و یالهایت را تکان میدهی
خانه دلم را بتکانم
برای شیهه های مستانه ات دلتنگم
برای مهربانی چشمایت
برای تو
شیدا
نام شاعر رو ذکر کنید لطفا،حتی اگه خودتون سرودید.
مرسی.
 
مرضیه گفت:
نام شاعر رو ذکر کنید لطفا،حتی اگه خودتون سرودید.
مرسی.
شاعر خودم هستم مرضیه جان.اشعاری که بدون نام میذارم سروده ی خودمه،اگر واسه شاعرای دیگه باشه حتما اسمشون رو قید خواهم کرد عزیزم.
 

سنا

Active member
نفس گفت:
شاعر خودم هستم مرضیه جان.اشعاری که بدون نام میذارم سروده ی خودمه،اگر واسه شاعرای دیگه باشه حتما اسمشون رو قید خواهم کرد عزیزم.
ايول نفس جان
چه شعراي خوبي ميگي
احسنت
همش هم در وصف شيداست درسته؟؟ :)
 

ناشناس

Active member
اسبی که شیهه ش در سفیدی برق زد

اسبی که در سفیدی معدن

سم کوفت

اسبی باید

(که در سفیدی شیهه ش برق زد-..







زنگوله ی مریی ی حباب/

و جزام



من/ ازین کوتاهی ی شب-

در اتاقی که همیشه سهمگین سوخت-

پرده های روغن/ و

این چند سوار مضطرب/ خاموش/ و

پر بهانه را

به یاد می سپارم
 

ناشناس

Active member
عشق....؟

عشق مثل دريا

خشمگين ، ويرانگر

همچو موج دريا

پر فريب ، عصيانگر

همچو اسبی وحشی

مي دود در جانت ،مي كشد عقلت را

مي شود زندانت

عشق رويايي نيست، مثل خواب گلها

همچو سوز پاييز، مي خزد در دلها

عشق هم مي ميرد

انتهايش پيداست

دوست داشتن اما

تا هميشه زيباست
 
در رگ اسب و دل من

داس و خورجینم را بر می دارم
به بیابان
تا اسب سفید شعرم را
بافه ای سبز قصیلی علفی برچینم
خاک این جلگه ولی بی نمک است
لف این وادی بی خون شیرین
آب آبشخور بی چاشنی شوراب
اسب چالکم در گوشه ی اصطبل
دمبدم دارد فربه تر می گردد
شیهه ی پر شورش
مادیان وار و ظریف
گوش تیزهوشش دارد کر می گردد
آفتاب اینجا کم زور
که بر کله ی اسب
داغ سوزان جنوبی بزند
غیر آن مفرغیان تندیس
چشم و همچشمی را اسب و سواری نیست
تا کش از کجا بکند
دوردست هوسش را
مادیانبویی در عمق غباری نیست
تا در او شیهه ی پر تاب غروری شکند
دشت ها اینجا مردابی و پوک
جاده ها کوتاه
در رگ اسب و دل من پوسید
هوس تاخت و تازی دلخواه

شاعر : زنده یاد مرحوم منوچهر آتشی
 
گل و تفنگ و سر اسب

گل و تفنگ و سر اسب

نگاه کن
پس آن کوه
پادنا
به دست پیر توانا به دست چابک فرتوت
که می سراید با رشته های بافته ی پشم
گل و تفنگ و سر اسب
تفنگ و اسب و گل راز
ببین
به چادر قشلاق
فرود جلگه ی دهرود از فراز زمان
نگاه مات جهان را
به دست چابک فرتوت
که می نوازد بر چنگ تار رنگی پشم
به چابکی سر انگشت چنگی ماهر
پلنگ تنگه ی دیزاشکن
گراز جلگه ی تلحه
غزال پهنه ی دشتستان
جهان به نیمه ی روز است نیمروز تموز
از ازدحام کبود کبوتران سر چاه قنات جنجالست
نگا
نگاه کن آن میش
که پشت چادر نشخوار می کند
به سایه ی خنک سدر
درخت خرم قالی ست

شاعر : زنده یاد مرحوم منوچهر آتشی
 

ناشناس

Active member
اسب سپید من مهربان و رام است
اسب سپید من چون کودکی ارام است
ای دریغ از هر چه دادم برای دوست
اسب خوبم اسب خوبم رفیق اوست
آه آه آه.......

یال سپید اسبم روشنایی راه است
چشم سیاه اسبم چون حفره های ماه است
ای دریغ از هر چه دادم برای دوست
اسب خوبم اسب خوبم .رفیق اوست
آه آه آه .........

هر جا که خسته هستم یا غرق حسرتم
پابند مهربانی ش حتی در غربتم
ای دریغ از هرچه دادم برای دوست
اسب خوبم اسب خوبم رفیق اوست
آه آه آه .........

آن کس که دست من را در دستش میفشرد
مرا به دست غم داد به فراموشی سپرد
ای دریغ از هرچه دادم برای دوست
اسب خوبم اسب خوبم رفیق اوست
آه آه آه .................

اسب سپید من مهربان و رام است
اسب سپید من چون کودکی آرام است
ای دریغ از هرچه دادم برای دوست
اسب خوبم اسب خوبم رفیق اوست

آه آه آه ............

شاعر= فریدون فرخزاد
 
سنا گفت:
ايول نفس جان
چه شعراي خوبي ميگي
احسنت
همش هم در وصف شيداست درسته؟؟ :)
ممنون از لطفت سنای عزیز.این دو تا شعری که گذاشتم آره،واسه شیدا بود،خیلی دلتنگشم.وقتی میبینمش نمیتونم چشم بردارم ازش.