با عشق بخوانید...

پاسخ : انـجـمـن شـعـر دوسـتـان اسـبـی

22.
روشناییهایت را روانه کن
سوی سردترین روح زمان
آنجا که "نفس"ی نمانده
شاید گرمایت به اندازه ی یک ق د م یاریش کند

شب زده تر از احساسهای اسبی ام کجا دیده ای؟!
فقط آنسوی ابرها
کتمان نکن
باور کن
...
 
آخرین ویرایش:
پاسخ : انـجـمـن شـعـر دوسـتـان اسـبـی

23.
نیمکتهایی که اطرافت بود را ندیدی
مثل "برگرد"ی که نگفتی
و من هنوز هم
بر نگشته ام

دوری ام را له کن
مثل شنهای نرمی که زیر سمهایت له کردی
خوشحالم که من آنجا نبودم!
برای له نشدن همیشه راهی هست!
نفس=کاشف راههای له نشدن!!!
 
آخرین ویرایش:
پاسخ : انـجـمـن شـعـر دوسـتـان اسـبـی

24.
خبرم کن
تا در امتداد یالهایت ظهور کنم
در اسرع وقت!

ققنوس "نفس"هایم را هر لحظه آتش بزنی خواهی دید
تب تند دستهایم را
که فقط برای تو گل میکند
حتی در ابری ترین فصل دست
شاید هم زیر بارانی ترین نگاه
مشروط به یک بار دیگر دیدنت!!!

تا آرزوی بعد
به نعل های خوش یمنی که نهان کرده ای میسپارمت...!!!
 
آخرین ویرایش:
پاسخ : انـجـمـن شـعـر دوسـتـان اسـبـی

25.
داستان همیشگی شیشه و سنگ
ارواح ناآرام
اینبار سنگ تو را به شیشه ی سینه ام میزنند!

همنوای بادهای خزان
و قابهای جنبنده در بر دیوار
یاد شیهه هایت گرامی باد
در دالان خاطراتم
"شیدا"ی من
 
آخرین ویرایش:
پاسخ : انـجـمـن شـعـر دوسـتـان اسـبـی

26.
لبخندی ژکوند
یا قهقهه ای مستانه
برای تو چه فرقی میکند
تو که شعر تاخت را از بر کرده ای
که هر روز دور تر میشوی
و میسوزم
سرعت گیری باید بسازم!
وعده ی ما:

پیست کورس!!!
 
آخرین ویرایش:
پاسخ : انـجـمـن شـعـر دوسـتـان اسـبـی

27.
با خود اندیشیده ای،تا کی به دوشم میکشی؟
جانفرساتر از اینهمه دوری
خستگی توست
که چشمانم را می آزارد
آنقدر میبندم تا نمایانت کنند
بی هیچ انتظار دیگری
فقط دیدار

سخت ،اما شدنی
به بلندای آخرین قدمهایت
و اولین شیهه
تعبیر خوابم را اینگونه بخوان
میبینمت
بی شک
 
آخرین ویرایش:
پاسخ : انـجـمـن شـعـر دوسـتـان اسـبـی

28.
هر صبح ستاره هایم
نشان میدهند پیروزی را
و اینکه "نفس" کم نمی آورد!!!
آه اگر ستاره ها تو را بشناسند،
مرا به دست فراموشی خواهند سپرد!!!

یالی تکان بده
سری تکان میدهم!
از دست ها بیشتر از این بر نمی آید
که تکان هم نمیخورند
از فرط هجر
شاید هم بر دامان قاصدک دخیل بسته اند
کسی چه میداند
 
آخرین ویرایش:
پاسخ : انـجـمـن شـعـر دوسـتـان اسـبـی

29.
نم نم که میبارد،ابری ترین دلتنگ
بر گیسوان من
آهسته می آیی
شبگونه میخندی
در را به رویم باز
با عشوه میبندی!

اسبی ترین احساس
در این تلنگر بود
یک اشتباه محض
اینکه تو بی یادی از من نمیمانی
گر لحظه ها لبریز باشد ز تنهاییت
بی یاد من هرگز،شعری نمیخوانی
من سخت دلواپس
تاکی من و یادم؟!
"ایکاش" میشد گفت
من بی تو هم شادم...
 
آخرین ویرایش:
پاسخ : انـجـمـن شـعـر دوسـتـان اسـبـی

30.
وقتی همه خوابند،
و فقط تو بیداری
بیش از این هم نمیشود متوقع بود
از سیمانی های بیست و یکی!
که نعل را فقط بواسطه خوش یمنی میشناسند!
عجیب نیست؟!!!

با یک پلک بر هم زدن هم دیده میشوی
شاید به قول سهراب:
"چشمها را باید شست
جور دیگر باید دید"

و چه حیف
که خانه ما حیاط ندارد
تا تو را پیش خودم بیاورم!!!
joking 2009!!!
اگر روده هایم هم حتی از شدت خنده کف اتاق نریزد(lol)
چشمهایم که هنوز غمگین تر از همیشه شب زده و باران زده ات میشود
پس خوش به حالت
که همیشه بارانی برایت میبارد
"شیدا"
اسب رویاها
 
آخرین ویرایش:
پاسخ : انـجـمـن شـعـر دوسـتـان اسـبـی

31.
برای ثانیه های دوری
تره هم خورد نمیکنم
شاید بیخیالم شوند!!!
 
آخرین ویرایش:
پاسخ : انـجـمـن شـعـر دوسـتـان اسـبـی

32.
وقتی سمهایت را به در میکوبی
این یعنی زنده ای
و چه خوب طنین لگد هایت را ترجمه میکنم

لحظه ای درنگ نکن
و به بلندای آخرین فریاد یک سوار
تو هم طغیان کن
من با توام
 
آخرین ویرایش:
پاسخ : انـجـمـن شـعـر دوسـتـان اسـبـی

33.
وقتی دیدمتان
رم کردم
آن هم چه رم کردنی!!!

پیتکو پیتکو
به سوی قلب شما
بوی بهشتیتان مشامم را هنوز هم مینوازد

دوستتان دارم تا ابد
تا آخرین روز اسبی دنیا
 
آخرین ویرایش:
پاسخ : انـجـمـن شـعـر دوسـتـان اسـبـی

34.
آه اگر میدیدی ام!
هرگز اینگونه نبوده ام انگار
قبلا هم متولد شده بودم
2 بار
و امروز بار سومم بود!!!

تو هم دلبسته شدی
از چشمهای ملتمست میشد شنید
بلندترین شیهه های جهان را
پر از موسیقی خواهش

و تجربه ای داشتم
نارنجی تر از همه ی خاطرات هویجی ات!
هویجی که نوش جان کردی
هویج دادن هم صفایی دارد!
 
آخرین ویرایش:
پاسخ : انـجـمـن شـعـر دوسـتـان اسـبـی

35.
دیدن یا ندیدن
مساله این نیست
دلتنگی که دیدن یا ندیدن سرش نمیشود!

خورشید نگاهت اگر باز بر من بتابد...
آفتاب پرورده ات خواهم شد
سوگند یاد میکنم
به اسبی ترین خاطرات زندگی ام
 
آخرین ویرایش:
پاسخ : انـجـمـن شـعـر دوسـتـان اسـبـی

36.
دستکش هایم را نخواهم شست
تضمین هم نمیکنم روزی کمتر از تعداد "نفس"هایم ببویمشان
کره ی دوست داشتنی

روزی که باز میبینمت
همین روز های نزدیکیست که می آیند
تاخیر هم جایز نیست
به تاخت خواهم آمد...
 
آخرین ویرایش:
پاسخ : انـجـمـن شـعـر دوسـتـان اسـبـی

37.
من آنجا اسبی را دیدم که بی طاقت بود
کره ای دیدم ناز
و درنگی که یک مادیون در پذیرفتن بوسه ام کرد

مانژهایی کوچک
و قلبهای تپنده ی بزرگی در میانشان
اتفاقا یکیشان 6ماهه باردار بود
گمان کنم نوه ی تاراج!!!


چه جاذبه ی عجیبی
در هر چه نمانم،
در کشف این رابطه خواهم ماند
قلبهای ناآرام

و سمهایی که مدام به در میکوبیدی
تنفرت را از باکس درک کردم
و حسودیت را به کره ای که صاحب هویج شد!
 
آخرین ویرایش:
پاسخ : انـجـمـن شـعـر دوسـتـان اسـبـی

38.
وقتی بی صبرانه باکست را متراژ میکردی!
در اندیشه ی آزادی ات،
راستش نبودم
چه خودخواه
اما چاره ای نبود
من هم فرشته ی آزادی ات نشدم
میدانم که گله مند نیستی
و من اسیر مرام اسبی ات شدم!

اگر فوران نمیکردم
بی شک به گوشه ای از قلبت هم راه پیدا نمیکردم
روابط عمومی ات بدک نبود
خوشمان آمد!
سم بکوب
جشن لحظه های آتشین بر پاست،
درست همین لحظه
در جای جای یالهایت
که البته،دستم نرسید!

خیلی هم طول نمیکشد
منتظرم باش ،با هر چه شد می آیم،
حتی قدم
 
آخرین ویرایش:
پاسخ : انـجـمـن شـعـر دوسـتـان اسـبـی

39.
راجع به شما
زیاد نمیدانم
فقط از اسب بودنتان اطمینان دارم!!!

ظاهر و باطنتان یکی ست
و چه عالی
که دروغ را یاد نگرفته اید
لگد هم که بزنید،
از زخم زبان بعضی ها nبار بهتر است!

سواری هم که میدهید
چه لطف بزرگی!
کسی میفهمد ژرفای این را؟!!!
بعید میدانم!
 
آخرین ویرایش:
پاسخ : انـجـمـن شـعـر دوسـتـان اسـبـی

40.
و کسی را دیدم که برایتان وقت میگذاشت
و چه خوب که نسلشان با دایناسورها منقرض نشد!!!
این یعنی امیدی هست
فالی خوب
در پیشانی تمام اسبهای آنجا


هوای هم را داشته باشید
پاییز نریزدتان
از صحن خوش یمنی
 
آخرین ویرایش:
پاسخ : انـجـمـن شـعـر دوسـتـان اسـبـی

41.
میدانی زخم چیست؟
و زخمه؟
همینی که گذشت
بی سوار
سرگردان در مانژی کوچک
و 2 جفت چشمی که در دو سوی مانژ
انتظار میکشیدند

تو را نمیدانم
اما مرا آزرد
طعم شیرین یورتمه را زیر زبان دارم
و چه تلخ ،که نشد در ابرها غرقم کنی
اما،
امیدی هست
صبر
 
آخرین ویرایش: