Wild Stallion گفت:خوب وجود داره برادر جون ;D
يکشون رو اگه ميشناسی به من معرفی کن با هاش صحبت کنم بگم شما بيکار هستيد که يال و دم اسب هارو می بافيد
پیشرفت اسب رو باورها واعتقادات ما فراهم میکنه.همون اعتقاداتی که اگه اسب سقش سیاه بود,برکت نداره.همون که اگر قشقه بود ؟ واگر قوشه بود چکار باید کرد.♘ امیرحسین ♞ گفت:جن وجود داشته باشه
یا نباشه
اینجا محلی برای صحبت و یاد گرفتن درباره اسب است
نه چیز دیگر
این تاپیکها وقت همه را میگیرند و دوستانی که علاقه به دانستن دارند از منابع دیگر اطلاعات بدست بیاورند
بجای آن یک مقاله انگلیسی ترجمه کنید و روش صحبت کنید
من همینکه همه وقت و زندگیم داره میره که مواظب باشم سرور نخوابهoliveira گفت:شما ترجمه کنید,ما هم بحث میکنیم.!
لطف نیستoliveira گفت:ممنون ازلطف شما.
اگه ميخواد اسب اينطوری پيشرفت کنه اصلاً نکنه بهتره جاندار زنده رو ديگه وارد اين بحث ها نکنيد لطفاًoliveira گفت:پیشرفت اسب رو باورها واعتقادات ما فراهم میکنه.همون اعتقاداتی که اگه اسب سقش سیاه بود,برکت نداره.همون که اگر قشقه بود ؟ واگر قوشه بود چکار باید کرد.
ببخشید.
شما ترجمه کنید,ما هم بحث میکنیم.!
امیر حسین جان اینکه شما فردی بسیار فعال و کوشا و خیری هستید از کسی پوشیده نیست.♘ امیرحسین ♞ گفت:من همینکه همه وقت و زندگیم داره میره که مواظب باشم سرور نخوابه
هک نشه
زحمتا به باد نره, پستها پاک نشه که بعد بگن من پاک کردم
کسی ناراحت نشه
این حجم مطلب به بیراهه نره
فکر ارتقا باشم تا بجای نتیجه چهار گوگل بیاد یک, اون خارجیایی که آشغالشون برامون حکم آیه رو داره بدونن چی داریم.
به یک نتیجه خوب برسیم بعد از اینهمه دعوای بی حاصل و کوتاه بینیای نوک دماغی و دلخوشیای کوچک
در جامعه ای که بیرونش هیچ دو نفری همدیگرو قبول ندارن. به حتی 1% تفاهم برسیم.
این از دغدغه های وبی,
بیرون وبیشم که تازه نقاب خیلی از دوستان برداشته میشه, پشتش چیز غیر قابل تصوریست.
چیزی که برام جالبه اینه که تا بحال هر کس منو دیده فکر کرده اشتباه دیده یا سر کارش گذاشتم
انتظار 45 سال سن ازم دارن
به هرحال یه روزی شروع کردم
تهم نداره
انقدر توش فرو میرم تا خفم کنه
تصورشم نمیکنید چه فشاری رومه
مینویسید
میرید
میائید
مینویسید
نمینویسید
...
ناراحت میشید از ادامه ندادن موضوع جن
راحتید
دکتر جون اگه دلت خواست توی پیغام خصوصی روی مسئله جن صحبت میکنیم.Wild Stallion گفت:خوب وجود داره برادر جون ;D
يکشون رو اگه ميشناسی به من معرفی کن با هاش صحبت کنم بگم شما بيکار هستيد که يال و دم اسب هارو می بافيد
احسان گفت:اين را يکی از دوستان خوبم اميل کرد برام حال کردم وقتی خواندمش گفتم شمام بخوانيد
دزد هم دزد قديم
نقل است که در روزگاری نه چندان دور کاروانی از تجار بهمراه مال التجاره فراوان به قصد تجارت راهی دیاری دوردست شد. در میانه راه حرامیان کمین کرده به قصد غارت اموال به کاروان یورش بردند. طولی نکشید که محافظان کاروان از پای درآمده یا تسلیم گشته و دزدان به جمع آوری اموال و اثاث از روی شتران مشغول شدند. حرامیان هرچه بود گرد آوردند از مسکوکات و جواهرات و امتعه و هر چه ارزشمند بود به زور ستاندند.
در بین اموال مسروقه یکی از حرامیان کیسه ای پر از سکه های زر یافت که بسیار مایه تعجب بود چه آنکه در داخل همان کیسه به همراه سکه های زر تکه کاغذی یافت که روی آن آیه ای از قرآن در مضمون دفع بلا نوشته شده بود. حرامی شادی کنان کیسه را به نزد سر دسته دزدان برد و تمسخر کنان اشارتی نیز به دعای دفع بلا نمود.
رئیس دزدان چون واقعه بدید دستور داد صاحب کیسه را احضار کنند. طولی نکشید که تاجری فلک زده مویه کنان به پای سردسته حرامیان افتاد که آن کیسه از آن من بود و لعن و نفرین بسیار نثار عالم دینی نمود و همی گفت که من گول آن عالم را خوردم و تا آن لحظه معتقد بودم که دعای دفع بلا واقعا کارگر خواهدبود.
رئیس حرامیان اندکی به فکر فرو رفت سپس دستور داد کیسه زر را به صاحبش بر گردانند.
یکی از حرامیان برآشفت که این چه تدبیری است و مگر ما قطاع الطریق نیستیم و چه.....؟!
رئیس دزدان پاسخ چنین داد: ای ابله، درست است که ما دزد مال مردم ایم اما هرگز قرار نبود که دزد ایمان مردم باشیم!