برای اسطوره تمام مهربانی ها،زیبایی ها و هر آنچه رنگ خوبی در آن جاریست،
آنکه به عاریت بود میان ما فرشیان و قدردانش نبودند آنانکه بر وی ستم کردند،
"مادرم،شهیده فاطمه ترکان(روحی فدا)"
آنکه به عاریت بود میان ما فرشیان و قدردانش نبودند آنانکه بر وی ستم کردند،
"مادرم،شهیده فاطمه ترکان(روحی فدا)"
هوای دلگیریست
وآغاز اولین زمستان است
بعد از تو.
وآغاز اولین زمستان است
بعد از تو.
گرچه در تابستانی ترین روز امسال
10/3/1388،
جهنم شقی ترین موجودات،
بیداد می کرد،
سرمای ظلمی که بر تو روا گشت
ریشه روحم را جدا کرد
از این شکسته تن
10/3/1388،
جهنم شقی ترین موجودات،
بیداد می کرد،
سرمای ظلمی که بر تو روا گشت
ریشه روحم را جدا کرد
از این شکسته تن
و روزی که روی دستها میرفتی
گویی تو را نمی بردند،
"نفس"های آخر مرا میبرند
گویی تو را نمی بردند،
"نفس"های آخر مرا میبرند
هنوز هم عطر حضورت جاریست
و ثانیه هایم
دچارند به آن،
و ثانیه هایم
دچارند به آن،
اما
مرا چه میشود که هنوز به اینگونه بودنت عادت نکرده ام؟؟؟
و میبینم
ذره ذره ذفن شدنم را
و لحظه ای نیست که دعا نکنم
برای ظهور تنها ستاره ای که این شب تار را روشن میکند
مرا چه میشود که هنوز به اینگونه بودنت عادت نکرده ام؟؟؟
و میبینم
ذره ذره ذفن شدنم را
و لحظه ای نیست که دعا نکنم
برای ظهور تنها ستاره ای که این شب تار را روشن میکند
برایم میگفتی
از غروبهای دلگیر جمعه های یزد
و امروز
خاطرات دیروزم بارور شد
شاید با همین قطره های اشک
بلورهایی که رسانیدند مرا
تا سرزمین درک گفته های تو
آنجا که دل انگیزترین طنین حرفهای نابت روح را می نوازد
و باورهایم شعله میکشند
شاید به وسعت شعله های 10 خرداد
...
از غروبهای دلگیر جمعه های یزد
و امروز
خاطرات دیروزم بارور شد
شاید با همین قطره های اشک
بلورهایی که رسانیدند مرا
تا سرزمین درک گفته های تو
آنجا که دل انگیزترین طنین حرفهای نابت روح را می نوازد
و باورهایم شعله میکشند
شاید به وسعت شعله های 10 خرداد
...
فاطمه ی سوخته ام
مرا با عهدی که در قلب دارم
پیوندیست ناگسستنی
پس چگونه در قنوت هایم تو را آرزو نکنم؟؟؟
و چگونه میتوان دل به دعای خیر تو نبست
در روزهایی که روزمرگی کمترین درد من است
مرا با عهدی که در قلب دارم
پیوندیست ناگسستنی
پس چگونه در قنوت هایم تو را آرزو نکنم؟؟؟
و چگونه میتوان دل به دعای خیر تو نبست
در روزهایی که روزمرگی کمترین درد من است
مینشینم به انتظار
پشت جاده های سجاده ام
از همانجا که روزی می آید
مردی از جنس خورشید
و تو نیز
در امتداد این ظهور
پشت جاده های سجاده ام
از همانجا که روزی می آید
مردی از جنس خورشید
و تو نیز
در امتداد این ظهور
با حضوری سبز شگفت زده ام خواهی کرد!
آخرین ویرایش: