نظریه تعادل 2

  • شروع کننده موضوع torobred
  • تاریخ شروع
T

torobred

Guest
در طول تاريخ سواركاري يعني از زمان گزنفون بعد روش اين بوده است كه در بكار بردن روشهاي مختلف و پرشها و عبور از موانع براي منطبق كردن وزن سوار و اسب , از طريق بالابردن سر و خم كردن گردن در ناحيه اتصال سرو گردن و يا با آوردن قسمت عقب اسب بزير بدن و يا با تركيبي ا ز دو نوع عمل مذكور فاصله بين دو خط عمود مفروض نمايانگر اوزان عمودي سوار واسب را كم كنند . نظريه انقلابي كاپريلي اين شد كه انطباق دو خط عمود مفروض و دو مركز ثقل بر يكديگر مركز ثقل سوار بجلو آيد . براي انجام اين كار بند ركابها را كوتاه كرد . قسمت پائين پا راعقب خط عمودي بدن خود جاي داد و مراقبت كرد درسرعت كم كمي و در سرعت زياد , زيادتر بدن را پيش و بيشتر بجلو قرار دهد تا آنجا كه درسرعت خيلي زياد و هنگام پرش اسب بدن سواركار ا ز زين جدا و بطرف گردن اسب خميده شود و روي ركابها در حال ايستاده قرار گرفت .

در سواري كلاسيك قديم جاي دو دست طوري قرار داشت كه از آرنج بجلو موازي با زمين بود و اثر دستها براي خم كردن گردن اسب با پيچاندن مچ ها و خم كردن آرنج ها بطرف بالا انجام مي گرفت كه در نتيجه مركز ثقل اسب بعقب برده ميشد و در تحرك , جهش و پرش اسب نه تنها اشكال پيش ميآمد , بلكه اسب نميتوانست قدرت ذاتي خود را آزادنه بكار برد . طريقه كاپريلي اين شد كه دستها نبايد بالا رود و چون لازمه تحرك اسب در سرعتها بطور طبيعي قرار گرفتن سرش به نسبت سرعت بجلو و پائين است , همكاري سوار بر اين مبناء قرار ميگيرد كه همراه با جلو بردن بدن دستها هم بجلو برود . معيار كار در سرعت متوسط باين شكل رسيد كه سر اسب طوري قرار گيرد كه با زمين يك زاويه 45 درجه تشكيل دهد . در چنين حالتي دستها و آرنج و مچ با دسته جلوها تا دهان اسب در امتداد خط مستقيم قرار ميگيرد . و موجد زاويه اي با زمين ميشود و سر اسب با دست نرم سوار آزادي خواهد داشت بمقدار لازم بطرف جلو پيش رود و در نتيجه ناخودآگاهانه به دهان اسب صدمه اي كه موجب تغيير وضع ميشود وارد نمايد .

براي زياد كردن سرعت اسب بطور ساده دستها به طرف دهان اسب بجلو ميرود . در چنين حالتي بايد بدن سوار هماهنگ كه با اثر عضلات پشت به جلو رود تا مركز ثقل او با مركز ثقل اسب منطبق شود . نتيجه اين حركت سوار اسب را به حركت در مي آورد . و اگر اسب تربيت شده و ذاتاً پر تحرك باشد براي راندنش بطرف جلو ديگر فشار ساق احتياج نيست . اين حالت يعني قرار دادن بدن بجلو و روي مركز ثقل اسب موجب مي شود تا اسب هنگام پرش به آساني گردن را به جلو بكشاند و موقعي كه آنطرف مانع بزمين ميرسد بدون احتياج به مكث براي متعادل كردن وزن خود با وزن سوار بچهار نعل ادامه دهد .

براي كم كردن سرعت كافيست بطريق عكس عمل شود . يعني بدن با دستهائي كه در امتداد آرنج , مچ , دسته جلوها و دهان اسب قرار دارد تا ميزان لازم كه نقطه بهائي نشستن روي زين است بعقب برگردد .

كاپريلي تماس مداوم با دهان اسب را لازم ميشمرد و سواري با دسته جلوهاي شل یا رها شده را مناسب نميدانست , كار آبخوري را بر كار با هويزه ترجيح مي دا د , توقف ناگهاني و حركت روي قوس و دايره بشعاع كم را مضر ميدانست , ا زد يا د و كم كردن سرعتها را بصورت آهسته و تدريجي انجام ميدا د . هنگام پرش اسب بطرف بالا بروي مانع و در سمت ديگر بطرف پائين مانع , حالت خمیدگی بطرف جلو را حفظ ميكرد , زيرا در صعود و نزول تقريبا” مراكز ثقل بايكديگر منطبق و لحظه روي مانع قرار گرفتن بسيار ا ندك است .

در اين باره طريقه كار طرفداران متد قديم اين بود كه موقع بالا رفتن بجلو خم شوند و هنگام سرازير شدن بدن را طوري بعقب ببرند كه پاها ا ز ران به پائين در حال فشار روي ركاب و بطرف جلو روي خط مستقيم قرار گيرد و متعصبانه معتقد بودند كه اگر اسب در موقع رسيدن به زمين رو برود به جلو پرتاب نميشوند و ممكن است از زمين خوردن اسب هم جلوگيري شود . اما استدلال كاپريلي اين بود كه اسب هنگام رسيدن به زمين، سوار را اعم از اينكه جلو يا عقب باشد خواه ناخواه بايد تحمل كند و تأثيري در زمين خوردن احتماليش ندارد . در حاليكه بعقب رفتن آني ممكن است سبب كشش در دهان اسب بشود و آزادي كار را از آو سلب كند .

گذشته بر اين او عقيده داشت اگر اسبي د راثر بهم خوردن تعادلش بايد بزمين بخورد بهيچوجه هيچ سواري قادر نيست با كشيدن دسته جلوها از سقوط او جلوگيري كند و اگر ممانعت از زمين خوردن با اين طريق امكان داشت براي پرش و عبور از موانع مشكل بسيار بزرگي حل شده بود .

استدلال ديگر قدما اين بود كه فرود اسب از حال پرش بزمين با ضربه اي همراه است و حالت ديگر رو رفتن جزئي اسب است كه لازمه تحمل آن براي سوار و جلوگيري از پرتاب شدن ملازمه با تمايل بدن بعقب دارد .

كاپريلي نظر داشت كه هردو مورد , ممانعت از سقوط سوار را در وضع صحيح سوار روي اسب بايد جستجو كرد و نه د رقرا ر دادن بدن بسمت عقب , زيرا اين حالت صحيح است كه يا مانع پرتاب شدن سوار مي شود ويا به ميزان بسيار خطر پرتاب شدن را نقصان ميدهد . صحيح نشستن روي اسب يعني , تماس ران و زانو به زين و رعايت آزادي در مفصل هاي ران , زانو و مچ پا , قراردادن پا در ركاب بصورتيكه پنجه ها بالا , پاشنه ها كمي پائين باشند .

روش سواري كاپريلي مانند بسياري كارهاي ديگر از بموقع اجرا در آوردن خاصه در پرشها و خدمات ديگر سواري صحرائي آسانتراست .

سواركاران تعليم ديده و مجرب در زمان كاپريلي براي پرش عقيده داشتند كه سوار بايد زمان شروع سرعت لازم براي پرش و لحظه پريدن را به اسب بفهماند , از فاصله دو رگامهاي اسب را طوري بلند و كوتاه كند كه با حساب دقيق آخرين گام درست روي نقطه اصلي پرش قرار گيرد , اقلا ” سه گام مانده به نقطه پرش با دو ساق به اسب فشار آورد و همين كه روي نقطه پرش قرار گيرد دوباره با دو ساق فشار آورد , زيرا بدون رعايت اين شرايط اسب در رسيدن بمانع و نقطه پرش ممكن است يك گام زود يا يك گام دير بردارد در اينصورت در لحظه پرش اشتباه روي ميدهد و بصورت صحيح عمل پرش انجام نمي گيرد و در اين حال است كه خطا يا خطر، بوجود ميآيد .

پيروان طريقه كاپريلي بر اين عقيده شدند كه هرگاه از ابتداي كار , سوار اسب خود را بتدريج و رعايت طول زمان لازم ا ز موانع كم ارتفاع و كم عرض بپراند و بعداً به پرش از موانع مرتفع و عريض در حد مسابقات مهم برساند اسب قادر خواهد شد فاصله تا مانع را شناسائي كرده شلنگها خود را بلند يا كوتاه كند . نقطه پرش را بيابد وپرش را حساب شده انجام دهد , مشروط بر اينكه سوار تعادل اسب را برهم نزند و او را بحال خود واگزا رد .

بنظر نگارنده وصول باين هدف يعني واگذاردن اختيار به اسب كار هركس نيست زيرا ملازمه با دانائي فراوان علمي وعملي سوار دا رد و فعلا” چنين سوار كار را بندرت ميتوان يافت تا اسب را تعليم و تربيت دهد . چنين سوار كاري بايد اسب خود را نه تنها شخصا” تربيت كند بلكه مواقع شركت د رمسابقات منحصراًخودش سوار شود و به شخص ديگري ندهد . زيرا در اين حال است كه راكب و مركوب يكديگر را خوب مي شناسند و از جهات روح و جسم با هم مربوط و مانوس ميباشند .

در وضع امروز جمع بين دو نظر توصيه ميشود زيرا هنوز , هم سواران و هم اسبان موجود ما , ا ز سواران و اسبان تعليم يافته و منتخب د ركشورهائي نظير انگلستان , امريكا , آلمان , سويس و فرانسه عقب هستند ولي با سير تكميلي بهبود در امر سواركاري و پيدايش مدرسه عالي سواركاري رجائ واثق است كه، بتدريج كمبود موجود رفع و خلاء پر شود .

در حال حاضربا يگانه اسبي كه ميتوان بطريقه ياد شده از پيروان كاپريلي كا ركرد اسب ات فيلد هيل Oat Fiald Hill

است كه از جهات قدرت , جمع بودن و تنظيم حركات و پرش تكاليف را ميدا ند و ا نجام ميدهد .

در خارج از كشور ايتاليا د رابتدا كسي نسبت به كشف كاپريلي توجه نداشت و منحصرا” عده معد ودي كه در مدرسه عالي( پين رولو)كيفيت سواري را مطالعه و مشاهده كردند تحت تأثير واقع شدند و مشهودات را در مطبوعات تشريح و درج كردند , ولي آنچه موجب شهرت و قبول قطعي طريقه سواري كاپريلي شد ، شركت سواركاران ايتاليا در سال 1907 در مسابقات بين المللي بود كه باتوفيق تحسین امیزو چشمگیرهمراه بوده و برمبناي صحيح و عميق علمي قرار داشت .

طريقه سواري كاپريلي فراتر از شركت در مسابقات پرش قرار گرفت و در محيط ارتش هم مورد قبول واستفاده قرا ر گرفت و نظامي سوار را قادر كرد، با اسب خود از هر نوع زمين و موانع قابل عبور موجود در آن به آساني و سهولت بگذرد . زيرا توجه كاپريلي منحصراً به پرش نبود بلكه علاقه داشت براي ارتش ايتاليا هم اسبهائي توانا , روان , آ رام و معتاد به چهار نعل طولاني رفتن و مقاوم در مسافرتها و در مقابل طبيعت بوجود آورد .

در اين زمينه توفيق شايان يافت , ارتش ايتاليا نظرات ا و را پذيرفت و عمل كرد و دكترين و سيستم او بعدها در بعضي ممالك ديگر هم مورد قبول واقع شد و بعمل در آمد
 
بالا