mahsa
Member
در کنار در یا و در حاشیه ی یک رود،در اولین سال های زندگی ام ،
می خواستم اسب باشم .
نیستان ها همه از باد بودند و از مادیان،
می خواستم اسب باشم .
دم افراشته ی اسبان،ستارگان را جارو می زدند ،
می خواستم اسب باشم.
مادر! در ساحل دریا،به یورتمه طو لانی من گوش بسپار،
می خواستم اسب باشم .
مادر! از فردا کنار آب خواهم زیست،
می خواستم اسب باشم .
در عمق دریا،دخترکی با چهار ساق سپید خفته است ،
می خواستم اسب باشم .
« کنار دریا و در حاشیه ی یک رود ،در او لین سال های زندگی ام
می خواستم اسب باشم» .
راوی اگرچه در زمان حال روایت می کند ،فعل « می خواستم» و جمله ی « در
اولین سال ها ی زندگی ام» گذشته ی مستمر را تداعی می کنند ؛ گذشته ای که تا
حال ادامه دارد و زمان کودکی راوی است آن هم در کنار در یا و در حاشیه ی
«یک رود » خاص که تصویر بکری از طبیعت اند و مناسب با حال و هوای
کودکی راوی و شیطنت های کودکانه اش در این ـ همانی با اسب.راوی اما
راوی ـ کودک هم شده است واین همان چیزی است که در لحظات جذبه و
خلوص دست می دهد یعنی انطباق با کودکی برای حضورمعصومیت و
صمیمیت و یاد آوری تصویر و تصور آغازین .پس راوی ، شاعر ـ کودک
هم هست ( با توجه به اشتراک معنایی شعر)
«نیستان ها همه از باد بودند و مادیان ،
می خواستم اسب باشم ».
تصویر بند اول و بکریت و مکان و منظره ی مورد وصف راوی با «نیستان »
و «باد »و «مادیان » در یک جمله ی زیبا و موجز کامل تر می شود اما راوی
چرا از اسب مادیان را بر گزیده است آیا نوعی جاذبه ی آنیمایی
کود ک ـ مادری که زا ییده ی امیال و تصویر های کودکی است او را به
خود مشغول داشته است یا این که این جاذبه ی آنیمایی مربوط می شود
به عشقی کودکانه به یک دختر و یا دلبستگی کودکانه به یک کره اسب؟
«دُ م افراشته ی اسبان ،ستارگان را جارو می زد ند ،
می خواستم اسب باشم ».
دُم افراشتگی اگرچه خاص اسب ها در حا ل دویدن است ولی در اینجا
کره اسب های بازیگوش و شیطان بیشتر تداعی می شوند با توجه به
این که بازی کودک ـ اسب یا کودک ـ راوی با «ستاره » تصویر
ملموس و زیبایی است . نکته ی دیگر این که حضور وا ژه ی ستاره در
این بند زمان مشرف به شب را تداعی می کند که به زیبایی تصویر می افزاید .
«ما در! در ساحل در یا به یورتمه ی طو لانی من گوش بسپار ،
می خواستم اسب باشم ».
زمان روایت می شکند و انگار راوی ـ کودک در زمان حال مادرش را مورد
خطاب قرار می دهد و یورتمه ی کودک ـاسبی زمان کودکی را یا د آوری
می کند . اما ساخت نحوی و لحن جمله تداعی گر هردو زمان حال و کودکی
است ضمن این که مادرش را به صدای یورتمه ی طو لانی رجوع می دهد
که از زمان کودکی تا حال ادامه دارد یعنی زمان شعر مخاطب را بین دو
زمان حال و آینده معلق نگاه می دارد تا حس زیبایی شنا سانه ی اثر مجابش
کند .صدای یورتمه ی اسب هم یاد آور اسب بازی های زمان کودکی و
این همانی بیشتر مخاطبان با این تجربه و خاطره است که دو چندان به
زیبایی کار می افزاید .
«مادر !از فردا کنار آب خواهم زیست ،
می خواستم اسب باشم».
تعلیق زمان در روایت شعر ادامه دارد .آیا راوی ـ کودک ـ شاعر زیستن
کنار آن آب آغازین خلقت را در نظر دارد یا رود خانه و در یای زمان کودکی
و هر آب دیگر را که تداعی گر آن باشد . دلبستگی راوی اما بسیار جدی است
آیا گم کرده ای در کنار آب دارد ؟
«در عمق دریا دخترکی با چهار ساق سپید خفته است،
می خواستم اسب باشم».
این بند پا یانی شعر ،اوج آن است بالاخره،دلبستگی راوی ـ شاعر ـ
کودک ـ یا راوی ـ شاعر ـ کره اسب ؛به آن مکان غبطه انگیز
مشخص می شود اما دخترکی که با چهار ساق سپید در عمق آب
خفته است آیا دخترک دلبسته ی زمان کودکی راوی است یا با چهار
ساق سپید و شاخصه های اسبانه، کره اسبی است خفته در
اعماق آب .آلبرتی با به تعلیق در آوردن زمان و مکان ،درهم آمیزی
صورت و معنا و زایش معانی گو نه گون در این شعر ،پسند هر دیر
پسندی را مجاب می کند تا در ردیف شاعران خوب دنیا قرار گیرد.
* گزینش شعر از کتاب شاعر دریا،مردم و آزادی ترجمه ی نازنین میر صادقی-رامین مولایی
می خواستم اسب باشم .
نیستان ها همه از باد بودند و از مادیان،
می خواستم اسب باشم .
دم افراشته ی اسبان،ستارگان را جارو می زدند ،
می خواستم اسب باشم.
مادر! در ساحل دریا،به یورتمه طو لانی من گوش بسپار،
می خواستم اسب باشم .
مادر! از فردا کنار آب خواهم زیست،
می خواستم اسب باشم .
در عمق دریا،دخترکی با چهار ساق سپید خفته است ،
می خواستم اسب باشم .
« کنار دریا و در حاشیه ی یک رود ،در او لین سال های زندگی ام
می خواستم اسب باشم» .
راوی اگرچه در زمان حال روایت می کند ،فعل « می خواستم» و جمله ی « در
اولین سال ها ی زندگی ام» گذشته ی مستمر را تداعی می کنند ؛ گذشته ای که تا
حال ادامه دارد و زمان کودکی راوی است آن هم در کنار در یا و در حاشیه ی
«یک رود » خاص که تصویر بکری از طبیعت اند و مناسب با حال و هوای
کودکی راوی و شیطنت های کودکانه اش در این ـ همانی با اسب.راوی اما
راوی ـ کودک هم شده است واین همان چیزی است که در لحظات جذبه و
خلوص دست می دهد یعنی انطباق با کودکی برای حضورمعصومیت و
صمیمیت و یاد آوری تصویر و تصور آغازین .پس راوی ، شاعر ـ کودک
هم هست ( با توجه به اشتراک معنایی شعر)
«نیستان ها همه از باد بودند و مادیان ،
می خواستم اسب باشم ».
تصویر بند اول و بکریت و مکان و منظره ی مورد وصف راوی با «نیستان »
و «باد »و «مادیان » در یک جمله ی زیبا و موجز کامل تر می شود اما راوی
چرا از اسب مادیان را بر گزیده است آیا نوعی جاذبه ی آنیمایی
کود ک ـ مادری که زا ییده ی امیال و تصویر های کودکی است او را به
خود مشغول داشته است یا این که این جاذبه ی آنیمایی مربوط می شود
به عشقی کودکانه به یک دختر و یا دلبستگی کودکانه به یک کره اسب؟
«دُ م افراشته ی اسبان ،ستارگان را جارو می زد ند ،
می خواستم اسب باشم ».
دُم افراشتگی اگرچه خاص اسب ها در حا ل دویدن است ولی در اینجا
کره اسب های بازیگوش و شیطان بیشتر تداعی می شوند با توجه به
این که بازی کودک ـ اسب یا کودک ـ راوی با «ستاره » تصویر
ملموس و زیبایی است . نکته ی دیگر این که حضور وا ژه ی ستاره در
این بند زمان مشرف به شب را تداعی می کند که به زیبایی تصویر می افزاید .
«ما در! در ساحل در یا به یورتمه ی طو لانی من گوش بسپار ،
می خواستم اسب باشم ».
زمان روایت می شکند و انگار راوی ـ کودک در زمان حال مادرش را مورد
خطاب قرار می دهد و یورتمه ی کودک ـاسبی زمان کودکی را یا د آوری
می کند . اما ساخت نحوی و لحن جمله تداعی گر هردو زمان حال و کودکی
است ضمن این که مادرش را به صدای یورتمه ی طو لانی رجوع می دهد
که از زمان کودکی تا حال ادامه دارد یعنی زمان شعر مخاطب را بین دو
زمان حال و آینده معلق نگاه می دارد تا حس زیبایی شنا سانه ی اثر مجابش
کند .صدای یورتمه ی اسب هم یاد آور اسب بازی های زمان کودکی و
این همانی بیشتر مخاطبان با این تجربه و خاطره است که دو چندان به
زیبایی کار می افزاید .
«مادر !از فردا کنار آب خواهم زیست ،
می خواستم اسب باشم».
تعلیق زمان در روایت شعر ادامه دارد .آیا راوی ـ کودک ـ شاعر زیستن
کنار آن آب آغازین خلقت را در نظر دارد یا رود خانه و در یای زمان کودکی
و هر آب دیگر را که تداعی گر آن باشد . دلبستگی راوی اما بسیار جدی است
آیا گم کرده ای در کنار آب دارد ؟
«در عمق دریا دخترکی با چهار ساق سپید خفته است،
می خواستم اسب باشم».
این بند پا یانی شعر ،اوج آن است بالاخره،دلبستگی راوی ـ شاعر ـ
کودک ـ یا راوی ـ شاعر ـ کره اسب ؛به آن مکان غبطه انگیز
مشخص می شود اما دخترکی که با چهار ساق سپید در عمق آب
خفته است آیا دخترک دلبسته ی زمان کودکی راوی است یا با چهار
ساق سپید و شاخصه های اسبانه، کره اسبی است خفته در
اعماق آب .آلبرتی با به تعلیق در آوردن زمان و مکان ،درهم آمیزی
صورت و معنا و زایش معانی گو نه گون در این شعر ،پسند هر دیر
پسندی را مجاب می کند تا در ردیف شاعران خوب دنیا قرار گیرد.
* گزینش شعر از کتاب شاعر دریا،مردم و آزادی ترجمه ی نازنین میر صادقی-رامین مولایی