میخواستم اسب باشم...

مرضیه

Member
موضوع: نمایشنامه
نویسنده: محمد چرم شیر

انتشارات: نیلا



این کتاب شامل دو نمایش‌نامه‌ی کوتاه است، نمایش‌نامه‌ی نخست "می‌خواستم اسب باشم" بازخوانی و برگرفته از رمان "خاطرات یک دختر جوان" نوشته‌ی "آن فرانک" است. نمایش‌نامه‌ی دوم "نجواهای شبانه" نام دارد. در نمایش‌نامه‌ی نخست، چند شخصیت که زندانی نازی‌ها هستند و در بیرون، کوره‌های آدم‌سوزی برپاست، با یک‌دیگر بر سر مساله‌ی زندگی، مذهب، خدا، هیتلر و قدرت برتر سخن می‌گویند و در این میان، دغدغه‌ها، آرزوها، ناراحتی‌ها، ترس‌ها و رنج‌های خود را مطرح می‌سازند. یکی از شخصیت‌ها که "خانم دان" نام دارد می‌گوید: "می‌خواستم اسب باشم، اما قورباغه‌ای شدم با دست‌های خال‌دار... قصه‌ی قورباغه‌ای بود که به هر حیوونی می‌رسید می‌خواست مثل همون حیوون باشه. شاید منم دلم می‌خواسته مرد باشم... توی مرد بودن یه چیزی هست که ما زن‌ها هیچ وقت صاحبش نی‌شیم. مردها همیشه می‌تونن با درد و رنج‌هاشون کنار بیان...".
 

مرضیه

Member
"اسب های پشت پنجره"

"اسب های پشت پنجره"

نویسنده: ماتئی ویسنی یک

مترجم: تینوش نظم جو

نشر: نی (از سری کتاب های دور تا دور دنیا، جلد 8)





" پیک: راستش یه کم خنده داره... منم نمی دونم باید در این مورد چی فکر کنم... پسرتون مثل جریان هوا بی رنگ بود. می شه گفت بخار شد و توی فضا گم شد... زیر فشار درد انقدر کز کرد که دیگه تنها یه نقطه شد، یه نقطه ای که ناپدید شد... و من بهتون اطمینان می دم که از این لحاظ نشون داد سرباز نمونه ایه... هیچ وقت فکر کردین که دنیای ما دنیای پاکیزه ای می شد اگه هیچ سربازی جسدش رو پشت سرش نمی ذاشت؟" - از متن -
 

پیوست ها

  • 08.jpg
    08.jpg
    124.3 کیلوبایت · بازدیدها: 0
بالا