شنا با اسب

يه شب مهتابی زيبا تو فصل بهار من با دوستم حامد يکی از سوارکارا تصميم گرفتيم که بريم گشت (سواری آزاد). ما ساعته 9شب، بعد از زين کردن اسبا و آماده کردن وسايل حرکت کرديم. باشگاهی که ما توش سواری ميکرديم وسط باغ های قزوينه. ما به سمت باغات راه افتاديم.بعد از سه، چهار کيلومتر که حدود يک ساعت طول کشيد به رودخونه رسيديم. آب رودخونه تازه پر شده بود. چون اونجا رو خوب ميشناختيم تصميم گرفتيم با اسبا بريم تو آب شنا کنيم. سوار بر اسب پريديم تو آب. البته اسبا رو به سختی برديم ولی بالاخره رفتيم. فکر نميکرديم اينقدر گود باشه. قشنگ تا سينيه اسبا رفتيم تو آب خودمونم فقط سرمون بيرون بود. فکر نميکرديم اينقدر بريم تو آب. با شنا کردن اسبا و حرکت آب دويست، سيصد متر جلوتر که 10 دقيقه طول کشيد از آب دراومديم. حسابی خيس شده بوديم. همه خوراکيامون از بين رفته بود. مونده بوديم چی کار کنيم. هوا خوب بود. مهتابم همه جارو مثل روز روشن کرده بود. شروع کرديم به قدم رفتن. تا باشگاه قدم رفتيم که ساعت 11:30 رسيديم. اسبا تقريباً خشک شده بودن ولی لباسايه ما هنوز خيس مونده بود. خلاصه خيلی بهمون خوش گذشت.. يکی از لذت بخشترين سواريايه عمرم بود.
 

kahar

Member
شنا با اسب خیلی خوش می گذره .
من هم چند سال پیش که کوچکتر بودم چند تا از اسن پسرای شیطون فامیل گولم زدن و گفتن با اسب بیا تو چیزی نمی شه و حرفهای فریبنده .

وقتی رفتم تو آب داشتم از ترس قبضه روح می شدم .نخندین اون موقع 12 سالم بود .

بعدش هم گریه کردم و می خواستم موهاشونو بکشم .

بزرگترها به دادم رسیدن و اون پسرایشیطون رو ادب کردن .

باور کنید الان هم که اون صحنه یادم میاد می ترسم. البته بازم بگم من دختر شجاعی ام (در حال حاضر)
 
سلام
ما که بوشهر هستیم هر هفته حتما اسبا میبریم دریا شنا اسبا دریا خیلی دوست دارن.
البته تابستان ها.
ولی خیلی خوش میگذره.
 
فتانه گفت:
شنا با اسب خیلی خوش می گذره .
من هم چند سال پیش که کوچکتر بودم چند تا از اسن پسرای شیطون فامیل گولم زدن و گفتن با اسب بیا تو چیزی نمی شه و حرفهای فریبنده .

وقتی رفتم تو آب داشتم از ترس قبضه روح می شدم .نخندین اون موقع 12 سالم بود .

بعدش هم گریه کردم و می خواستم موهاشونو بکشم .

بزرگترها به دادم رسیدن و اون پسرایشیطون رو ادب کردن .

باور کنید الان هم که اون صحنه یادم میاد می ترسم. البته بازم بگم من دختر شجاعی ام (در حال حاضر)
شنا با اسب خيلی لذت بخشه. هم اسب لذت ميبره هم سوار. من که خودم ديونه اين کارم.
 

ناشناس

Active member
ساحل بوشهر اینطوری هست؟
 

پیوست ها

  • freedom_black_horse_running_over_the_sea.jpg
    freedom_black_horse_running_over_the_sea.jpg
    25.1 کیلوبایت · بازدیدها: 4

Vagner

Member
دلاور گفت:
يه شب مهتابی زيبا تو فصل بهار من با دوستم حامد يکی از سوارکارا تصميم گرفتيم که بريم گشت (سواری آزاد). ما ساعته 9شب، بعد از زين کردن اسبا و آماده کردن وسايل حرکت کرديم. باشگاهی که ما توش سواری ميکرديم وسط باغ های قزوينه. ما به سمت باغات راه افتاديم.بعد از سه، چهار کيلومتر که حدود يک ساعت طول کشيد به رودخونه رسيديم. آب رودخونه تازه پر شده بود. چون اونجا رو خوب ميشناختيم تصميم گرفتيم با اسبا بريم تو آب شنا کنيم. سوار بر اسب پريديم تو آب. البته اسبا رو به سختی برديم ولی بالاخره رفتيم. فکر نميکرديم اينقدر گود باشه. قشنگ تا سينيه اسبا رفتيم تو آب خودمونم فقط سرمون بيرون بود. فکر نميکرديم اينقدر بريم تو آب. با شنا کردن اسبا و حرکت آب دويست، سيصد متر جلوتر که 10 دقيقه طول کشيد از آب دراومديم. حسابی خيس شده بوديم. همه خوراکيامون از بين رفته بود. مونده بوديم چی کار کنيم. هوا خوب بود. مهتابم همه جارو مثل روز روشن کرده بود. شروع کرديم به قدم رفتن. تا باشگاه قدم رفتيم که ساعت 11:30 رسيديم. اسبا تقريباً خشک شده بودن ولی لباسايه ما هنوز خيس مونده بود. خلاصه خيلی بهمون خوش گذشت.. يکی از لذت بخشترين سواريايه عمرم بود.
من که خودم شنا بلد نیستم پس ترجیح میدم با اسب برم شنا اونم توی یه شب مهتابی ;D :D
 
بالا