رویای پرواز (روایت دوم : اسب)
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و آن دختر با خوشحالی زیاد به سمت اسب رفت و یال هایش را نوازش کرد . دلش می ترسید سوار بشه، اما از طرفی دوست داشت زودتر احساس کند. از باباش پرسید : خب بعدش ، سوار شد ؟ باباش گفت : تو چی فکر می کنی؟ و دختر فکر کرد . تمام آن شب و شب های متوالی بعد آن ، شب هایی که با رویای سوارکاری در خواب می گذشت . قصه ی شیرینی که فقط یک روایت بود ، بابا با اشتیاق فراوان واسه دختر ۵ ساله اش بازگو می کرد ... قصه ی سوارکاری ها و مسابقه هایی که همیشه "مهرشاد" حرف اول را در آن میزد . اسب خاکستری ـ سفیدی که پدر روزهای زیبایی را با آن می گذراند و وقت آن رسیده بود این عاشقانه رو به دختر کوچیک و عاشق اسبش تقدیم کند . تقدیمی شبانه با بهترین آرزوها که سوارش بشه و به اوج آسمان ها پرواز کند . [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
حالا بعد مدت ها و سپری شدن آن خاطرات ، آن خواب ها که از برآورده شدنش هم قشنگ تر بود،دختر کوچولوی داستان ما بزرگ شده، به تناسب بزرگ شدن هنوز اما مثل یه بچه وقتی در مسیر چشمش به پیستی می خوره و یا اسب هایی را عاشقانه می بیند که در میان چمنزار و یا هر مرتعی به تفریح می پردازند و دُم نرم و بلند خود را به رقص وامی دارند، لبخندش رو هدیه ی مسیر می کند. اسب ها هم می دونند که منصوره عاشقشونه... همیشه هم دوسشون خواهم داشت . در کودکی دوست داشتم اسب سفید داشته باشم که
روزها می گذشت، در بازی های کودکیم، در رسم نقاشی ها، با مداد، گاهی خودکار، اما همیشه با دل، شروع به رسم اسب کردم. همیشه هم چشمایی یاقوتی که یالی بلند و دمی افشان در هوا، نمی تونستم اسبی نشسته بکشم! اما همیشه اسب های سوارکاری بهمراه یه دختر موبلند و سوارکار می کشیدم. چه روزهایی آمیخته با لبخند و نگاه یه اسب که در تموم لحظه هام در کنارم بود. ولی نمی تونم برای اسبم اسمی انتخاب کنم. شما چی پیشنهاد میدین؟ پرنسس خوبه؟ من مادیان بیشتر دوست دارم اما اسب های ترکمن یه زیبایی خاصی دارند، مطمئن باشید توسَن انتخاب نمی کنم. بهونه ی نوشتن این پست همین بود که برای فقط لحظه ای کوتاه پرت شم به آرزوهای همیشگی ام، بند اسب رو می گرفتم و با دو پا ادای سوارکاری در می آوردم و حتی صدای اسبم با خودم بود: پیتیکو پیتیکو ... اسب یه جواهره، حاضر نیستم با هیچی عوضش کنم...
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
خوشحالم تهیه کنندگان به فکر اسب هم افتادند. نمیدونم فیلم «اسپیریت اسب سیمارون» رو دیدید یا نه ؟ فیلمی عاشقانه سرشار از اسب و زندگی زیباش، داستان یه اسبه از نوع توسَنش که عاشق آزادی ست و البته نر هست در طول فیلم فرازونشیب های زیادی وجود داره و حتی از مادر و قبیله ی اسب های وحشی که خودش رئیس آنهاست دور میشه.(توسط پادگانی آمریکایی اسیر میشه و میخوان اهلی اش کنن اما در پایان داستان اسب وحشی ما اصالت خود رو حفظ می کند و به زندگی آزادانه ی ادامه میده ..) شیفته ی این انیمیشنم، طراوت خاصی داره و موزیک متنش فوق العاده ست . در ادامه دلم میخواد همون حسی که منم هنگام نوشتن این پست داشتم شما هم داشته باشید با دانلود آهنگ فیلم اسپیریت شاهکار برایان آدامز ...
اسپیریت اسبی از سیمارون
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]عاشقم، عاشق شیهه از دل، عاشقم عاشق یال های سبز، می درخشد بر مسیر ، می درخشد در دلم، تو به وسعت روزهای کودکیم، به وسعت آنچه خداوند مقدس خواند می گذری و چشم را خیره به دوران ، و من آن برجای مانده بر احساس، هستم، هستیم با هم، تا به پایان مسیر خواهیم رسید ....
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]