روياي اسبها

توتزاري

New member
وقتي به چشمان يك اسب نگاه ميكنم گويا سالهاست كه ميشناسمش ، گويا روح من و او از يك عالم برآمده است ، سالها روياي من بوده من عاشق او هستم ولي او

را نميدانم . هميشه با خود فكر ميكنم روياي اسبها چيست چرا كه او تنها حيوانيست كه رويا دارد ، سخت است براي من نام حيوان بر او بگذارم ، مني كه احساس

خويشاوندي با اين زيباترين مخلوق خداوند ميكنم .

خنده دار است ميدانم ولي اين حس هميشه در وجودم بوده گويا يا در تولد گذشته ام اسبي وحشي و نا آرام بوده ام ويا شايد پس از مرگم به شكل اسبي زيبا زاده

شوم هر آنچه هست براي اين موجود زيبا تقدسي قائلم كه توان سوار شدن بر او را از من ميگيرد مگر آنكه خود او چنين خواسته اي را از من داشته باشد تا روح و

جسمم را در او يكي كنم و با هم بتازيم تا بينهايت ...
 
بالا