ناشناس
Active member
داستان ضرب المثل "خزید استخوان اسب تندرو با هزار سکه طلا"
کشور " یان " ضعیف ترین کشور دوران کشورهای جنگجوی چین بود . پادشاه این کشور می خواست کشور خود را توسعه دهد . اما این کشور فاقد نیروهای مستعد بود و این پادشاه را بسیار ناراحت می کرد . روزی از روزها ، پادشاه یکی از پیروان خود با نام " گوا کوی " را فرا خواند تا برای حل این مشکل چاره اندیشی کند .
" گوا کوی " که با مشکلات پادشاه یان آشنا بود ، داستانی برایش تعریف کرد : یکی بود یکی نبود ، امپراتوری بود که اسبهای تندرو را بسیار دوست داشت . وی با اعلان رسمی تمایل خود را برای خرید یک اسب تندرو با یک هزار سکه طلا اعلام کرد . چند سال گذشت ، اما امپراتور هنوز اسب تندرو خوبی نخریده بود . تا اینکه یکی از وزیران به امپراتور گفت که مایل است با هزار سکه طلا برای خرید اسب تندرو به مناطق مختلف کشور برود و امپراتور هم موافقت کرد . این وزیر از پایتخت حرکت کرد و پس از تحمل سختی ها و دشواری های بی شمار اطلاعاتی مربوط به اسب تندرو بدست آورد . اما هنگامی که به محل اسب رسید ، اسب بیچاره مرده بود . با این حال ، وی با پرداخت 500 سکه طلا استخوان اسب را خرید و آن را به امپراتور تحویل داد . امپراتور بسیار تعجب کرد و از او پرسید : تو با پرداخت 500 سکه طلا فقط استخوان اسب را خریدی ؟ مقام دربار جواب داد : بله ، با وجود آنکه استخوان اسب بی فایده است ، اما هدف خریدن آن با قیمت بالا این است که به مردم نشان می دهم شما اسب تندرو را تا این حد دوست دارید که حتی حاضرید برای استخوان آن قیمت بالایی بپردازید . با این حیله ، اگر مردم اسبهای تندرو داشته باشند ، حتما آن را به شما می فروشند . درست همانطور که انتظار می رفت ، چندی نگذشت که اسبهای تندرو به پادشاه هدیه شد .
پش اط تعریف این داستان " گوا کوی " به پادشاه کشور یان گفت : ضرری ندارد اگر شما من را همانند استخوان اسب تندرو فرض کنید و پست مهمی به من بدهید . با این کار ، کسانی که صد برابر از من بهتر هستند ، حتما به دنبال شما خواهند آمد . پادشاه کشور یان با شنیدن سخنان " گوا کوی " بی درنگ دستور داد : یک سکوی طلا برای " گوا کوی " بسازند . علاوه بر این پادشاه یان استادی " گوا کوی " را رسما پذیرفت و پاداش سرشار به وی داد . بسیاری نیروهای مستعد دیگر منجمله " له ای " کارشناس فنون لشگرکشی و تدابیر جنگی کشور " وی " با شنیدن این خبر یکی پس از دیگری به کشور یان آمدند . از آن به بعد ، کشورهای همسایه کشور یان جرات نمی کردند بدون احتیاط به کشور یان تجاوز کنند .
مردم نیز طبق همین داستان ضرب المثل " خرید استخوان اسب با هزار سکه طلا " را ساختند که کنایه از جستجوی نیروهای مستعد است .
کشور " یان " ضعیف ترین کشور دوران کشورهای جنگجوی چین بود . پادشاه این کشور می خواست کشور خود را توسعه دهد . اما این کشور فاقد نیروهای مستعد بود و این پادشاه را بسیار ناراحت می کرد . روزی از روزها ، پادشاه یکی از پیروان خود با نام " گوا کوی " را فرا خواند تا برای حل این مشکل چاره اندیشی کند .
" گوا کوی " که با مشکلات پادشاه یان آشنا بود ، داستانی برایش تعریف کرد : یکی بود یکی نبود ، امپراتوری بود که اسبهای تندرو را بسیار دوست داشت . وی با اعلان رسمی تمایل خود را برای خرید یک اسب تندرو با یک هزار سکه طلا اعلام کرد . چند سال گذشت ، اما امپراتور هنوز اسب تندرو خوبی نخریده بود . تا اینکه یکی از وزیران به امپراتور گفت که مایل است با هزار سکه طلا برای خرید اسب تندرو به مناطق مختلف کشور برود و امپراتور هم موافقت کرد . این وزیر از پایتخت حرکت کرد و پس از تحمل سختی ها و دشواری های بی شمار اطلاعاتی مربوط به اسب تندرو بدست آورد . اما هنگامی که به محل اسب رسید ، اسب بیچاره مرده بود . با این حال ، وی با پرداخت 500 سکه طلا استخوان اسب را خرید و آن را به امپراتور تحویل داد . امپراتور بسیار تعجب کرد و از او پرسید : تو با پرداخت 500 سکه طلا فقط استخوان اسب را خریدی ؟ مقام دربار جواب داد : بله ، با وجود آنکه استخوان اسب بی فایده است ، اما هدف خریدن آن با قیمت بالا این است که به مردم نشان می دهم شما اسب تندرو را تا این حد دوست دارید که حتی حاضرید برای استخوان آن قیمت بالایی بپردازید . با این حیله ، اگر مردم اسبهای تندرو داشته باشند ، حتما آن را به شما می فروشند . درست همانطور که انتظار می رفت ، چندی نگذشت که اسبهای تندرو به پادشاه هدیه شد .
پش اط تعریف این داستان " گوا کوی " به پادشاه کشور یان گفت : ضرری ندارد اگر شما من را همانند استخوان اسب تندرو فرض کنید و پست مهمی به من بدهید . با این کار ، کسانی که صد برابر از من بهتر هستند ، حتما به دنبال شما خواهند آمد . پادشاه کشور یان با شنیدن سخنان " گوا کوی " بی درنگ دستور داد : یک سکوی طلا برای " گوا کوی " بسازند . علاوه بر این پادشاه یان استادی " گوا کوی " را رسما پذیرفت و پاداش سرشار به وی داد . بسیاری نیروهای مستعد دیگر منجمله " له ای " کارشناس فنون لشگرکشی و تدابیر جنگی کشور " وی " با شنیدن این خبر یکی پس از دیگری به کشور یان آمدند . از آن به بعد ، کشورهای همسایه کشور یان جرات نمی کردند بدون احتیاط به کشور یان تجاوز کنند .
مردم نیز طبق همین داستان ضرب المثل " خرید استخوان اسب با هزار سکه طلا " را ساختند که کنایه از جستجوی نیروهای مستعد است .