parsmanesh
New member
حضور حيوانات در سريال تلويزيوني مختارنامه» موضوعي است كه تاكنون چندين بار در خبرهاي مختلف به آن اشاره شده است. اسب و شتر دو حيواني است كه در اغلب سريالهاي تاريخي از حضور آنها استفاده ميشود اما وقتي كار به حيوانات ديگري مانند مار، موش، عقاب و... ميكشد، حساسيتهاي كار نيز بيشتر ميشود.
موضوعي كه شايد در نگاه اول كمي ساده به نظر برسد اما كافي است اين گزارش را بخوانيد. اسب ها در سريال مختارنامه چه نقشي داشته، مقدمات حضور آنها چگونه شكل گرفته و حضور آنها چه مفهومي در اين پروژه تلويزيوني داشته است؟ نكته مهم اين است كه آيا اين حيواناتی مثل اسب ميتوانند به ما در رمزگشايي از نمادهاي سريال كمك كنند؟ پاسخ اين سوال مثبت است چون ويژگيهاي اخلاقي برخي از شخصيتها با خصوصيات حيوان همراهشان نقطه اشتراك دارد.
اسب سفيد مختار، اسب سياه مختار حكايت زندگي دوگانه يك قهرمان
وقتي درباره عناصر صحنه صحبت ميكنيم، بيش و پيش از هر چيز حضور بازيگران به عنوان عوامل انساني جلوي دوربين جلب نظر ميكند. اشيا و ابزار داخل صحنه هم ميتوانند در معرفي فضا و ايجاد يك موقعيت داستاني به اندازه آدمها نقش داشته باشند. معمولاً بازيگران براي بهتر درآوردن نقش از وسايل اطرافشان بهره ميگيرند اما اين تمام ماجرا نيست. در كارهاي داستاني علاوه بر استفاده از اشيا گاه حضور حيوانات به عنوان عناصر اصلي صحنه ضروري و اجتنابناپذير مينمايد. اين ضرورت در كارهاي تاريخي نقش پررنگتري دارد چون آثار تاريخي معمولاً روايتگر دوراني هستند كه در آن خبري از رابطه انسان و ماشين نبوده و رابطه انسان و حيوان بيشتر و بعضاً صميمانهتر بوده است.
اگر سراغ ادبيات ايران و جهان برويم، با حجم عظيمي از داستانهايي مواجه ميشويم كه در آنها حيوانات به عنوان شخصيتهاي اصلي قصه حضور دارند. در همين زمينه در ادبيات با واژهاي به نام «فابل» برميخوريم. در كتاب «حكايت از زبان حيوانات» آمده است: «در اصطلاح ادبي، فابل داستان كوتاه و سادهاي است كه معمولاً شخصيتهاي آن، حيوانات هستند و هدف آن آموختن و تعليم يك اصل و حقيقت اخلاقي يا معنوي است. قلعه حيوانات نوشته جرج اورول مشهورترين و محبوبترين داستان بلندي است كه از زبان حيوانات نوشته شده است. در ادبيات خودمان نيز آثار شاخصي چون «كليله و دمنه»، «سندبادنامه»، «جوامعالحكايات» محمد عوفي، «مرزباننامه» و... را داريم كه در آنها حيوانات جاي انسانها را گرفتهاند و قصه خودشان را تعريف ميكنند. اشاره ظريف اين نويسندگان و شاعران به اين نكته است كه هر انساني در صورت افتادن در چاه فساد و تباهي ميتواند واجد برخي ويژگيهاي شرورانه حيوانات همچون خشم، حسد، خشونت، طمع و... شود.
حضور حيوانات در سريال مختارنامه را ميتوان از دو منظر بررسي كرد. مسلماً همه آنها در مسير قصهگويي كاركرد داشتهاند كه به كار گرفته شدهاند. هيچ حيواني جنبه صرفاً تمثيلي و نمادين ندارد. حضور اسب به اين دليل است كه آن زمان در لشگركشيها از اسب استفاده ميكردهاند. اما اگر به لايههاي زيرين كار دقت كنيم، متوجه بار معنايي برخي از اين حيوانات ميشويم.
داود ميرباقري در آثارش علاوه بر قصهگويي به لايههاي عميق كارش هم توجه دارد. در سريال مختارنامه هم به نمونههاي زيادي از اين دست ميتوان اشاره كرد. شايد بارزترين آنها اسب مختار باشد.
معمولاً در يك اثر داستاني عوامل گروه تمايل ندارند درباره نشانهها و نمادهايشان صحبت كنند. آنها دوست دارند اين كار را به خود مخاطب واگذار كنند. ضمن اينكه برخي نشانهها باعث ميشوند بخشهايي از داستان لو برود. در گفتوگو با يكي از عوامل اين سريال از او ميخواهم درباره برخي عناصر نمادين سريال توضيح دهد. «رضا اصغري» دستيار كارگردان اين سريال در اين رابطه ميگويد: «مختار يك اسب سياهرنگ دارد و در كنارش يك كره اسب سفيد هم دارد كه اسمش دلدل است. وقتي تصميم به قيام ميگيرد كره اسب او تبديل به يك اسب پرهيبت شده است. او كه در مسير رستگاري قدم برداشته سوار بر اسب سفيدش ميشود. در پايان كار هم ابتدا اسب او كشته ميشود. اينجا اسب سفيد معنويت و پاكي مختار را تداعي ميكند در حالي كه او در ابتداي قصه مختصات اخلاقي ديگري داشت و به تدريج به آدمي ديگر بدل شد. او همان آدمي است كه در ابتداي داستان بر اسب سياه سوار ميشد.»
اصغري به چند نمونه ديگر هم اشاره ميكند و ميگويد: «عمر سعد را اغلب با يك شاهين روي دوشش ميبينيم. عمر سعد به لحاظ شخصيتي ويژگيهاي مشتركي با اين حيوان دارد. شاهين يك پرنده فرصتطلب و شكارچي است و خويي وحشي دارد. اين خصوصيت در عمر سعد هم هست. او به خاطر ملك ري دينش را فروخت و در قيام كربلا روبهروي حقانيت ايستاد. خوي وحشي عمر سعد را در رابطه او با همسرش و دور و بريهايش هم ميبينيم. همچنين در صحنه جنگ يكي از سربازان پير مختار را ميبينيم كه مورد حمله دشمن واقع شده است. معصوميت اين پيرمرد با چند تا بچه گنجشك نشان داده ميشود.»
شايد بتوان يكي از مهمترين كاركردهاي حضور حيوانات را «زنده كردن و باورپذير كردن صحنهها» دانست. اين كاركردي است كه در سريال مختارنامه با حضور درخت، باد، دود، خاك و ساير عناصر طبيعي شكل گرفته تا صحنههاي مختلف اين سريال با اين عناصر طبيعي زنده و باورپذير شود.
در اين سريال بسياري از حيوانات در تعداد بالا به سر صحنه آورده شدند. صدها راس اسب و شتر در قسمتهاي مختلف حضور دارند. اينها حيواناتي هستند كه جماعتي چندنفره از آنها استفاده ميكنند و حضورشان باعث شده صحنههاي سريال شلوغ و پرتحرك به نظر برسد.
آن مرد با اسب آمد
اگر بخواهيم حيوانات موجود در اين سريال را بر اساس تعداد طبقهبندي كنيم مسلماً اسب در بالاي جدول قرار ميگيرد. اسبهاي اين سريال را ميشود به دو گروه اسبهاي اصلي و فرعي تقسيم كرد يعني اسبهايي كه شخصيتهاي اصلي يا فرعي بر آن سوار ميشوند. اصغري ميگويد: «يكسري اسبها متعلق به شخصيتهاي اصلي قصه بودند. اين اسبها كه تعدادشان 30 راس بود با وسواس خريداري شدند. اينها اسبهاي پرهيبت و خاصي بودند.
رنگ و شكل اين اسبها بر اساس صاحبشان انتخاب ميشد. بررسي ميكردند كه براي فلان شخصيت اين رنگ مناسب است. براي شخصيتهاي منفي بيشتر از اين اسبها استفاده ميشد. برخي اسبها صورتشان هم وحشي است. مثل عمر سعد يا ديگر اشقيا كه چهره اسبهايشان هم نفرتآور بود. يكسري اسبها متعلق به سربازان فرعي لشگر و عمدتاً هنروران بودند. آنها اسب متوسط به بالا بودند كه اجاره ميشدند. البته نگهداري اين اسبها بر عهده گروه بود. در صحنههاي جنگ بيش از صد راس اسب داشتيم. احمد نمازي مسوول و مربي اين اسبها بود. بازيگرها در حدي كه ما ميخواستيم سواركاري بلد نبودند. آنها نزد مربي گروه يك ماه تا شش ماه تمرين سواركاري كردند.»
از اصغري ميپرسم حرفهاي شدن بازيگرها در سواركاري چقدر براي شما اهميت داشت؟ او پاسخ ميدهد: «خيلي زياد. در برخي سريالها جنگاوران به زور اسب را حركت ميدهند. كاملاً معلوم ميشود كه يك بازيگر روي اسب چند مرده حلاج است. اگر سواركاري بلد باشد لو ميرود. شايد مردم عادي تشخيص ندهند. سوار بايد با اسبش يكي شود وگرنه تماشاگر يا بيننده باورش نميكند. آدمهاي قصه ما صحرانشين بودهاند و از بچگي روي اسب بزرگ شدهاند. اگر آنها سواركاري بلد نباشند تو شخصيت را باور نميكني و ارتباطت با قصه قطع ميشود.»
اين دستيار كارگردان ادامه ميدهد: «در صحنههاي خاصي كه خطرناك بود از بدلكار استفاده ميكرديم مثل صحنههايي كه اسب بلند ميشود و سوارش را مياندازد. يا تاختهاي خيلي سريع همراه با چند اسب ديگر كه بازيگر نميتوانست انجام دهد. اين صحنهها واقعاً خطرناك بود. خدا را شكر اين كار واقعاً خيلي كمحادثه بود. راجع به حيوانات هيچ حادثه خاصي نداشتيم.»
شتر جزء لاينفك يك لشگر جنگي
از اصغري ميپرسم شترها در داستان شما دقيقاً چه نقشي دارند؟ او پاسخ ميدهد: «آن زمان در لشگركشيها از كاروانهاي شتر استفاده ميشده است. در برخي سريالها ميبينيم در لشگركشيها همه سواركارند و شتري ديده نميشود. خيلي از كارهاي تاريخي به اين نكته توجه نميكنند. پشت سر سواركارها قطعاً تعداد زيادي شتر حركت ميكرده است چون لشگريان نياز به تغذيه داشتند. چادر و بار و بنه و آذوقه لشگر با شتر حمل ميشده است. شتر جزء لاينفك يك سپاه جنگي بوده است. در كنارش بز و گوسفند هم بوده كه از شير و گوشتش استفاده ميشده است. در سريال مختارنامه تعداد شترها متفاوت بود. در برخي صحنهها دو راس شتر و در برخي تا 30 راس داشتيم. اينها همه اجارهاي بودند.»
اسبهايي كه حسابي معروف شدهاند
پرونده ساخت مختارنامه كه بسته شد، عوامل گروه با هم خداحافظي كردند اما دستاندركاران پروژه حيفشان آمدند كه دكورها را جمع كنند. بخش عمدهاي از دكورهاي سريال مختارنامه در منطقه احمدآباد مستوفي در جنوب غربي تهران ساخته شده كه شايد در زمان پخش ميزبان علاقهمندان باشد. در اين دكورها سه شهر كوفه، مدائن و مكه بازسازي شده است. احتمالاً براي بينندگان جذاب خواهد بود كه بروند و مسجد كوفه و كاخ دارالاماره و چاه زمزم را ببينند. جالب است بدانيد چند تا از اسبهاي پروژه هنوز در اين منطقه نگهداري ميشوند؛ اسبهايي كه حالا حسابي معروف شدهاند و همه آنها را ميشناسند. اين اسبها نيز به سهم خود تصويرگر بخشي از تاريخ بودهاند.
به کارگیری 110 رأس اسب در مختارنامه
برای درک عظمت سریال بهتر است فقط به حجم و بزرگی اعداد توجه کنیم 70 بازیگر اصلی، 150 بازیگر فرعی، بیشتراز دو هزارنفر سیاهی لشکر، 1500نفر عوامل پشت دوربین، بیشتراز 140 لوکیشن، حداقل 9 کارگاه ساخت وسایل مثل نجاری، سفال گری، لباس، زیورآلات، ادوات جنگی و کهنهکاری، 110 راس اسب که هزینه هر اسب روزی 15 هزار تومان شده بود. 40 نفر شتر که هر کدامشان روزی 10 هزار تومان اجاره بها داشتند. دهها اسب چوبی هم ساخته شده بود تا لابلای اسبهای واقعی قرار بگیرد و اینگونه تعداد اسبها زیادتر به نظر برسد. مختارنامه پنج جنگ بزرگ دارد که اکثر صحنههای آنها هم در شاهرود-شهر محل تولد میرباقری-گرفته شده. مختارنامه یک آشپزخانه درست وحسابی داشت که حداقل شش آشپز با تجربه وزارت نفت در آن مشغول بودند و در روزهای شلوغ تا بیشتر از هزار نفر را سرویس میدادند. در روزهای گرم تابستان هم سه هزار لیتر آب سر صحنه آورده میشد تا مشکلی پیش نیاید. مختارنامه جز این اعداد و ارقام عجیب وغریب صحنه قدرت نمایی عبدالله اسکندری و مسعود ولدبیگی مدیر جلوههای ویژه و گریم هم بود. ولد بیگی برای مختار حداقل 130 تست زد تا سه گریم برای سه مقطع سنی او به دست بیاید. فکرش را بکنید او برای هر نقش دیگرهم کلی وقت و انرژی صرف کرده. اسکندری هم کلی ماکت غول و جن و شیطان برای خوابهای مختار درست کرده. صحنههای جنگی هم پر از دست، پا و سر بریده شده است که همه و همه جز وکارهای اسکندری است.
نبرد حضرت عباس(ع) سختترین پلان "مختارنامه"
رضا استادی در گزارشی که چندی پیش از پشت صحنه این سریال تهیه کرده بود در مورد روایت علقمه - که به گفته میرباقری سختترین پلانی است که در این مجموعه داشته- نوشته بود: در روایتهای تاریخی تاکید شده که حضرت عباس(ع) با اسب وارد نهر علقمه میشود، آب تا کمر اسب آمده و او مشک خود را در حالی که سوار بر اسب است از آب پر میکند. نبرد حضرت با سپاه شمر نیز در حالی که سوار بر اسب است، انجام میشود اما به دلیل اینکه نمایش جنگ روی اسب و در حال سواره بودن با امکانات سینمایی ایران امری ناممکن است، در این سریال میرباقری حضرت عباس(ع) را هنگام رسیدن به نهر علقمه از اسب پیاده میکند و نبرد نیز به شکل پیاده انجام میشود. در این نبرد حضرت عباس(ع) پس از آنکه دستانش با ضربه شمشیر سپاه شمر قطع میشود، مشک را به دندان میگیرد و به سمت خیمههای حرم میدود. میرباقری معتقد است تنها ضعف سریال مختار این بخش از کار است و در دیگر بخشها، سریال بسادگی قابل مقایسه با نمونههای خارجی آن است.
نویسنده/نویسندگان: فضه میرباقری
محل ارائه مقاله: شرق
موضوعي كه شايد در نگاه اول كمي ساده به نظر برسد اما كافي است اين گزارش را بخوانيد. اسب ها در سريال مختارنامه چه نقشي داشته، مقدمات حضور آنها چگونه شكل گرفته و حضور آنها چه مفهومي در اين پروژه تلويزيوني داشته است؟ نكته مهم اين است كه آيا اين حيواناتی مثل اسب ميتوانند به ما در رمزگشايي از نمادهاي سريال كمك كنند؟ پاسخ اين سوال مثبت است چون ويژگيهاي اخلاقي برخي از شخصيتها با خصوصيات حيوان همراهشان نقطه اشتراك دارد.
اسب سفيد مختار، اسب سياه مختار حكايت زندگي دوگانه يك قهرمان
وقتي درباره عناصر صحنه صحبت ميكنيم، بيش و پيش از هر چيز حضور بازيگران به عنوان عوامل انساني جلوي دوربين جلب نظر ميكند. اشيا و ابزار داخل صحنه هم ميتوانند در معرفي فضا و ايجاد يك موقعيت داستاني به اندازه آدمها نقش داشته باشند. معمولاً بازيگران براي بهتر درآوردن نقش از وسايل اطرافشان بهره ميگيرند اما اين تمام ماجرا نيست. در كارهاي داستاني علاوه بر استفاده از اشيا گاه حضور حيوانات به عنوان عناصر اصلي صحنه ضروري و اجتنابناپذير مينمايد. اين ضرورت در كارهاي تاريخي نقش پررنگتري دارد چون آثار تاريخي معمولاً روايتگر دوراني هستند كه در آن خبري از رابطه انسان و ماشين نبوده و رابطه انسان و حيوان بيشتر و بعضاً صميمانهتر بوده است.
حضور حيوانات در سريال مختارنامه را ميتوان از دو منظر بررسي كرد. مسلماً همه آنها در مسير قصهگويي كاركرد داشتهاند كه به كار گرفته شدهاند. هيچ حيواني جنبه صرفاً تمثيلي و نمادين ندارد. حضور اسب به اين دليل است كه آن زمان در لشگركشيها از اسب استفاده ميكردهاند. اما اگر به لايههاي زيرين كار دقت كنيم، متوجه بار معنايي برخي از اين حيوانات ميشويم.
داود ميرباقري در آثارش علاوه بر قصهگويي به لايههاي عميق كارش هم توجه دارد. در سريال مختارنامه هم به نمونههاي زيادي از اين دست ميتوان اشاره كرد. شايد بارزترين آنها اسب مختار باشد.
معمولاً در يك اثر داستاني عوامل گروه تمايل ندارند درباره نشانهها و نمادهايشان صحبت كنند. آنها دوست دارند اين كار را به خود مخاطب واگذار كنند. ضمن اينكه برخي نشانهها باعث ميشوند بخشهايي از داستان لو برود. در گفتوگو با يكي از عوامل اين سريال از او ميخواهم درباره برخي عناصر نمادين سريال توضيح دهد. «رضا اصغري» دستيار كارگردان اين سريال در اين رابطه ميگويد: «مختار يك اسب سياهرنگ دارد و در كنارش يك كره اسب سفيد هم دارد كه اسمش دلدل است. وقتي تصميم به قيام ميگيرد كره اسب او تبديل به يك اسب پرهيبت شده است. او كه در مسير رستگاري قدم برداشته سوار بر اسب سفيدش ميشود. در پايان كار هم ابتدا اسب او كشته ميشود. اينجا اسب سفيد معنويت و پاكي مختار را تداعي ميكند در حالي كه او در ابتداي قصه مختصات اخلاقي ديگري داشت و به تدريج به آدمي ديگر بدل شد. او همان آدمي است كه در ابتداي داستان بر اسب سياه سوار ميشد.»
اصغري به چند نمونه ديگر هم اشاره ميكند و ميگويد: «عمر سعد را اغلب با يك شاهين روي دوشش ميبينيم. عمر سعد به لحاظ شخصيتي ويژگيهاي مشتركي با اين حيوان دارد. شاهين يك پرنده فرصتطلب و شكارچي است و خويي وحشي دارد. اين خصوصيت در عمر سعد هم هست. او به خاطر ملك ري دينش را فروخت و در قيام كربلا روبهروي حقانيت ايستاد. خوي وحشي عمر سعد را در رابطه او با همسرش و دور و بريهايش هم ميبينيم. همچنين در صحنه جنگ يكي از سربازان پير مختار را ميبينيم كه مورد حمله دشمن واقع شده است. معصوميت اين پيرمرد با چند تا بچه گنجشك نشان داده ميشود.»
شايد بتوان يكي از مهمترين كاركردهاي حضور حيوانات را «زنده كردن و باورپذير كردن صحنهها» دانست. اين كاركردي است كه در سريال مختارنامه با حضور درخت، باد، دود، خاك و ساير عناصر طبيعي شكل گرفته تا صحنههاي مختلف اين سريال با اين عناصر طبيعي زنده و باورپذير شود.
در اين سريال بسياري از حيوانات در تعداد بالا به سر صحنه آورده شدند. صدها راس اسب و شتر در قسمتهاي مختلف حضور دارند. اينها حيواناتي هستند كه جماعتي چندنفره از آنها استفاده ميكنند و حضورشان باعث شده صحنههاي سريال شلوغ و پرتحرك به نظر برسد.
آن مرد با اسب آمد
رنگ و شكل اين اسبها بر اساس صاحبشان انتخاب ميشد. بررسي ميكردند كه براي فلان شخصيت اين رنگ مناسب است. براي شخصيتهاي منفي بيشتر از اين اسبها استفاده ميشد. برخي اسبها صورتشان هم وحشي است. مثل عمر سعد يا ديگر اشقيا كه چهره اسبهايشان هم نفرتآور بود. يكسري اسبها متعلق به سربازان فرعي لشگر و عمدتاً هنروران بودند. آنها اسب متوسط به بالا بودند كه اجاره ميشدند. البته نگهداري اين اسبها بر عهده گروه بود. در صحنههاي جنگ بيش از صد راس اسب داشتيم. احمد نمازي مسوول و مربي اين اسبها بود. بازيگرها در حدي كه ما ميخواستيم سواركاري بلد نبودند. آنها نزد مربي گروه يك ماه تا شش ماه تمرين سواركاري كردند.»
از اصغري ميپرسم حرفهاي شدن بازيگرها در سواركاري چقدر براي شما اهميت داشت؟ او پاسخ ميدهد: «خيلي زياد. در برخي سريالها جنگاوران به زور اسب را حركت ميدهند. كاملاً معلوم ميشود كه يك بازيگر روي اسب چند مرده حلاج است. اگر سواركاري بلد باشد لو ميرود. شايد مردم عادي تشخيص ندهند. سوار بايد با اسبش يكي شود وگرنه تماشاگر يا بيننده باورش نميكند. آدمهاي قصه ما صحرانشين بودهاند و از بچگي روي اسب بزرگ شدهاند. اگر آنها سواركاري بلد نباشند تو شخصيت را باور نميكني و ارتباطت با قصه قطع ميشود.»
اين دستيار كارگردان ادامه ميدهد: «در صحنههاي خاصي كه خطرناك بود از بدلكار استفاده ميكرديم مثل صحنههايي كه اسب بلند ميشود و سوارش را مياندازد. يا تاختهاي خيلي سريع همراه با چند اسب ديگر كه بازيگر نميتوانست انجام دهد. اين صحنهها واقعاً خطرناك بود. خدا را شكر اين كار واقعاً خيلي كمحادثه بود. راجع به حيوانات هيچ حادثه خاصي نداشتيم.»
شتر جزء لاينفك يك لشگر جنگي
از اصغري ميپرسم شترها در داستان شما دقيقاً چه نقشي دارند؟ او پاسخ ميدهد: «آن زمان در لشگركشيها از كاروانهاي شتر استفاده ميشده است. در برخي سريالها ميبينيم در لشگركشيها همه سواركارند و شتري ديده نميشود. خيلي از كارهاي تاريخي به اين نكته توجه نميكنند. پشت سر سواركارها قطعاً تعداد زيادي شتر حركت ميكرده است چون لشگريان نياز به تغذيه داشتند. چادر و بار و بنه و آذوقه لشگر با شتر حمل ميشده است. شتر جزء لاينفك يك سپاه جنگي بوده است. در كنارش بز و گوسفند هم بوده كه از شير و گوشتش استفاده ميشده است. در سريال مختارنامه تعداد شترها متفاوت بود. در برخي صحنهها دو راس شتر و در برخي تا 30 راس داشتيم. اينها همه اجارهاي بودند.»
اسبهايي كه حسابي معروف شدهاند
به کارگیری 110 رأس اسب در مختارنامه
برای درک عظمت سریال بهتر است فقط به حجم و بزرگی اعداد توجه کنیم 70 بازیگر اصلی، 150 بازیگر فرعی، بیشتراز دو هزارنفر سیاهی لشکر، 1500نفر عوامل پشت دوربین، بیشتراز 140 لوکیشن، حداقل 9 کارگاه ساخت وسایل مثل نجاری، سفال گری، لباس، زیورآلات، ادوات جنگی و کهنهکاری، 110 راس اسب که هزینه هر اسب روزی 15 هزار تومان شده بود. 40 نفر شتر که هر کدامشان روزی 10 هزار تومان اجاره بها داشتند. دهها اسب چوبی هم ساخته شده بود تا لابلای اسبهای واقعی قرار بگیرد و اینگونه تعداد اسبها زیادتر به نظر برسد. مختارنامه پنج جنگ بزرگ دارد که اکثر صحنههای آنها هم در شاهرود-شهر محل تولد میرباقری-گرفته شده. مختارنامه یک آشپزخانه درست وحسابی داشت که حداقل شش آشپز با تجربه وزارت نفت در آن مشغول بودند و در روزهای شلوغ تا بیشتر از هزار نفر را سرویس میدادند. در روزهای گرم تابستان هم سه هزار لیتر آب سر صحنه آورده میشد تا مشکلی پیش نیاید. مختارنامه جز این اعداد و ارقام عجیب وغریب صحنه قدرت نمایی عبدالله اسکندری و مسعود ولدبیگی مدیر جلوههای ویژه و گریم هم بود. ولد بیگی برای مختار حداقل 130 تست زد تا سه گریم برای سه مقطع سنی او به دست بیاید. فکرش را بکنید او برای هر نقش دیگرهم کلی وقت و انرژی صرف کرده. اسکندری هم کلی ماکت غول و جن و شیطان برای خوابهای مختار درست کرده. صحنههای جنگی هم پر از دست، پا و سر بریده شده است که همه و همه جز وکارهای اسکندری است.
نبرد حضرت عباس(ع) سختترین پلان "مختارنامه"
رضا استادی در گزارشی که چندی پیش از پشت صحنه این سریال تهیه کرده بود در مورد روایت علقمه - که به گفته میرباقری سختترین پلانی است که در این مجموعه داشته- نوشته بود: در روایتهای تاریخی تاکید شده که حضرت عباس(ع) با اسب وارد نهر علقمه میشود، آب تا کمر اسب آمده و او مشک خود را در حالی که سوار بر اسب است از آب پر میکند. نبرد حضرت با سپاه شمر نیز در حالی که سوار بر اسب است، انجام میشود اما به دلیل اینکه نمایش جنگ روی اسب و در حال سواره بودن با امکانات سینمایی ایران امری ناممکن است، در این سریال میرباقری حضرت عباس(ع) را هنگام رسیدن به نهر علقمه از اسب پیاده میکند و نبرد نیز به شکل پیاده انجام میشود. در این نبرد حضرت عباس(ع) پس از آنکه دستانش با ضربه شمشیر سپاه شمر قطع میشود، مشک را به دندان میگیرد و به سمت خیمههای حرم میدود. میرباقری معتقد است تنها ضعف سریال مختار این بخش از کار است و در دیگر بخشها، سریال بسادگی قابل مقایسه با نمونههای خارجی آن است.
نویسنده/نویسندگان: فضه میرباقری
محل ارائه مقاله: شرق