آن مرد اسب دارد

طنز سروده!(فقط طنز)​

آن مرد اسب دارد،این مرد خر ندارد
از بس که بار برده، حالا کمر ندارد
از صبح زود عمری تا بوق سگ دویده
اما دویدنی که اصلا ثمر ندارد
مرد ی که اسب دارد چاپیده است اورا
طوری که مرد بی خر، شستش خبر ندارد
شرمنده است دائم از روی بچه هایش
زیرا که پول حتی یک مختصر ندارد
پرسیده است دیروز افسانه از ملیحه
بابا چرا چو آن مرد اسبی کهر ندارد
بابا چرا همیشه در زیر افتاب است
با این همه مصیبت، پول آنقدر ندارد؟
مردی که اسب دارد دلال میوه جات است
جز مفتخواری آنجا کاری دگر ندارد
کاری به غیر از اینکه هر روز زن بگیرد
کو آن زنی که بر وی، ایشان نظر ندارد
اهل ذغال خوب و وافور و بست هم هست
مانند و مثل و همتا در این هنر ندارد
مردی که خر ندارد،جان می کند همیشه
افسوس می خورد که ،جان بیشتر ندارد​



 
بالا