نتایح جستجو

  1. H

    اشک لب مشک

    يه ماديان عرب؛ از تيره وزنه خرسان دختر مبارك يه روز سوار شده بودم حسابي عرق كرده بود از زير عرق گير داشت كف بيرون مي آمد دهنه و زين رو برداشتم و با همون عرق گير و كله گي و طناب دستكش شروع كردم به قدم بردن اسب. من جلو راه مي رفتم اونم دنبالم مي اومد. من عادت دارم گوشه لب اسبمو مي بوسم... اون روز...
بالا