يه ماديان عرب؛ از تيره وزنه خرسان دختر مبارك
يه روز سوار شده بودم حسابي عرق كرده بود از زير عرق گير داشت كف بيرون مي آمد دهنه و زين رو برداشتم و با همون عرق گير و كله گي و طناب دستكش شروع كردم به قدم بردن اسب. من جلو راه مي رفتم اونم دنبالم مي اومد.
من عادت دارم گوشه لب اسبمو مي بوسم... اون روز...