گلگون

sohrab

Active member
تنش پر نگار از کران تا کران .............. چو داغ گل سرخ بر زعفران

البته در این مورد میشه گفت گل یاس بر ........( دارم می گردم دنبال قافیه ی مناسب ;D )
 

ناشناس

Active member
مجازاً هر اسب بهتر را گلگون گويند. (غياث ). اسب گلگون و ورد. (از مهذب الاسماء). رنگي ميان کميت و اشقر (براي اسبان ). (از ترجمان القرآن ):
بياريد گلگون لهراسبي
نهيد از برش زين گشتاسبي .

فردوسي .


يکي ترجمان را ز لشکر بخواند
به گلگون بادآورش برنشاند.

فردوسي .


دگر ره برانگيخت گلگون ز جاي
شد آن باره زيرش چو پران هماي .

فردوسي .


آمد بعيدگاه چو سرو آن به چهره گل
بر فرق چون براقي گلگون شده سوار.

سوزني .


صبح است گلگون تاخته شمشير بيرون آخته
بر شب شبيخون ساخته خونش بعمدا ريخته .

خاقاني .


گلگون ما که آب خور وصل ديده بود
بر آب او صفير ز کيوان شنيده ايم .

خاقاني .


گاه شبرنگ زلفت آن تازد
گاه گلگون حسنت اين راند.

عطار.


گلگون اشک بس که دواند به هر طرف
آن کس که او کشيده ندارد عنان چشم .

سلمان ساوجي .


گر کميت اسب گلگونم نبودي تندرو
کي شدي روشن به گيتي راز پنهانم چو شمع.

حافظ.



رنگي از رنگهاي آب معني قاروره بيماران . (ذخيره خوارزمشاهي ).
(اِخ ) نام اسب شيرين معشوقه فرهاد بوده است . گويند گلگون و شبديز دو اسب بودند زاده ماديان دشت ابگله و دشت دمکله هم بنظر آمده است و آن ماديان را جفت نبود و در آن دشت اسبي بود از سنگ ساخته و هرگاه آن ماديان را ذوقي بهم ميرسيد خود را به آن اسب سنگي ميکشيد بقدرت خداي تعالي آن ماديان بار ميگرفت . (برهان ) (غياث ). اسب خسروپرويز که همتاي شبديز بود. (آنندراج ):
بر آخر بست گلگون را چو شبديز
به مشکو برد شيرين را چو پرويز.

نظامي .


به حکم آنکه گلگون سبک خيز
بدو بخشم ز همزادان شبديز.

نظامي .


که با شبديز کس هم تک نباشد
جز اين گلگون اگر بدرگ نباشد.

نظامي .
 
بالا