چند روایت از اسب،ترکمن،و اسبهای ترکمن صحرا!

1ترکمن بی اسب،مثل زن بی گیس،زن بی لالایی،شیر بی نعره،شاعر بی مداد یا جنگجوی بی شمشیر است.ترکمن بی اسب،مرگ بی مدفن و آلاله بدون گلبرگ است.هیچ است.اسب و قوپوز و مختوم قلی را از او بگیری چه می ماند برای او!

2
اما ترکمن هنوز به عشق اسب نفس می کشد.اسبداری را می بینی که با پول صدقه مردم زندگی می کند اما یادگار پدر مرحومش را نمی فروشد.دل فندقی او به شیهه اسب بسته است.می میرد بی او.بی هویت می شود.زین اسب اتاق نشیمن اوست؛چه کند بینوا،ندارد بیش!
3
عجیب است! از وقتی که از ترکمن صحرا برگشته ام،همه اش دوست داشتم اسب باشم! دوست داشتم تبدیل به اسبی می شدم که چند سال پیش در یک «سلیمی» (زادوولد) آمریکا،صاحبش 500 هزار دلار (دقت کنید:نیم میلیارد تومان) گرفت تا به درهم آمیختگی اسبش با یک مادیان اصیل رضایت دهد و کره ای طلایی متولد شد.
4
علوفه:این تمام خواسته اسبهاست.خواسته ای که وقتی فرصت برآورده کردنش نیست،باید چنین سر به زمین کشیده و دنبال دانه های خشک شده جو بگردد.
IMAGE634321647042011371.jpg

5
نمی دانم خماری اسب چطور است؟! نمی دانم آیا اسب ها هم وقتی خمار می شوند،گوشواره بچه هایشان را از گوش هایشان می کنند تا بروند به دو دینار مالخر،یک بست کله گاوی بخرند و زندگی در رگ های لامصب شان،دوباره به جریان بیفتد؟! آیا اسب های خمار هم از دماغ شان آب سرازیر می شود؟! آیا آنها هم پشت سر هم سرفه می کنند و به بیرون روی می افتند؟!
* برگرفته از: مقالات «خدایا! سواران نباید تنها بمانند» و «اسب شیره ای،جوانمرگ می شود» نوشته «ابراهیم افشار»،هفته نامه «تماشاگر»،9بهمن ماه1389
پی نوشت:
تصویری که در بالا آمده است،یکی از عکس هایی است که در پرونده «تماشاگر» کار شده است.همچنین در رابطه با مسئله خماری اسبها که «ابراهیم افشار» در مطلبش نقل کرده است،گفتنی است که در چندسال پیش،که دوپینگ و آزمایشات دوپینگ از نمونه ادرار اسبها در مسابقات اسب دوانی،هنوز شکل امروزی خود را پیدا نکرده بود،دوپینگ در شکل سنتی اش در ترکمن صحرا در شیره ای که به اسبها می خوراندند تا چابک تر از اسبهای دیگر به خط پایان برسند،انجام می شد... و اما عاشقانگی اسب در طول قرن ها و هزاره های تاریخ و اسطوره و دین و زندگی سرزمین ایران،نقشی ازلی-ابدی بوده است؛ چیزی که ردپایی البته کمرنگ از آن،هنوز در ترکمن صحرا باقی ست؛ آنچنانکه موجودیت اسب در حیات و زندگی این اقلیم،چیزی فراتر از موجودیت اسب در اقلیم های دیگر بوده است و هست؛ تا بدان حد که این استعاره ی «از آه اسب ها بترسید» در ترکمن صحرا،بیانگر هستی و هستی شناسی اسب در این فرهنگ است؛ نقشی ازلی-ابدی که امروز تا به مرتبه تباهی هبوط پیدا کرده است...و دریغ!


منبع:??? ?????? ?? ??? ??? ???? ???? ????
 
بالا