داستان آزاد از يه غروب در يه ملك خصوصي با چندين اسب با وضعيت بد در شهرستان شروع شد مادياني كه تا لحظه زايمان سواري داد واسب سياه زيبايي كه جاي شلاق ها بر بدنش خونين بود وهمچنان به جرم سواري ندادن ضربات شلاق رو بر صورت و بدن خود حس ميكرد.اسبهايي كه ازبس با دست كتك خورده بودن از ديدن دست ما كه براي نوازش بود هراسان ميشدن،دو اسب نري كه بعلت دعوا بر سر ماديان بسيار زخمي با زخمهاي عفوني و بدون درمان رها شده بودند.ما فقط تونستيم آزاد كوچيك رو از گوشه اي كه انداخته بودن تا بميره وبه قول خودشون شغال بياد بخوره برداريم و ابتدا در شهرستان بهش رسيدگي كنيم و بعدبه تهران منتقلش كنيم.داستان كره اسبي كه از دست من به اسم انسان تمام بدنش پر از زخم و عفونت بود در بيشتر پيجهاي حمايتي سروصدا كرد.خيلي از دوستان تا حالا نديده بودن با اسب اين كار رو بكنن و اكثراً فكر ميكردن فقط سگها و گربه ها هستن كه از دست من بشردر امان نيستن وآزاد ندايي شد براي همه كه بدانن هيچ حيواني از دست بشر در امان نيست و اميد داريم صداي آزاد وآزادها به گوش همه انسانهاي واقعي برسه واز آزادهاي در بند وحشيگري دفاع بشه..آزاد آسوده بخواب تمام سعيم را در راه نجات همنوعانت خواهم كرد.
آزاد عزيزمون بيشتر از اين نتونست مقاوت كنه و در بعد از ظهر 29 مرداد 1392 از درد آزاد شد.جاي خاليش و دردي كه بر دل ما بعنوان بشر دوپا گذاشت هميشه باقي ميمونه.
آزاد و همه شما كه همانند آزاد در رنج و عذابي هستيد كه همنوعان من براي شما ايجاد ميكنن من رو ببخشيد كه اسم انسان را يدك ميكشم.
كاش دليل خلقت خود را ميفهميديم.
كاش ميدانستيم و ميفهميديم بدست آوردن پول به هرقيمتي به هر قيمتي هم از دست خواهد رفت..كاش كمي فقط كمي انسانتر بوديم.