فرسنامه

atila

Member
* فرسنامه سيد حسيني: فرسنامه اي منظوم در بحر مثنوي در 300 بيت از سيد حسيني که پيشه سپاهيگري داشت، همراه با ديباچه اي به نثر به نام جلال الدين سکندر شاه سروده است. اين فرسنامه از جنبه شعر فارسي نيز ارزشمند است و استوارتر از اشعار فرسنامه ها و بازنامه هاي منظوم ديگر مي باشد. مولف مردي سپاهي بوده و خود و پدرش در فن رايضي و تربيت اسب تسلط داشتند. رساله در پنج فصل در ظاهر و هيات اسب و نشانهاي اسب و استر تدوين شده و قسمتي از آن به صورت سوال و جواب است. در آخر نيز به برخي از بيماريهاي اسب اشاره دارد. برخي از بيتهاي اين فرسنامه چنين است:
...شنيدم اين نشانها از پدر من کزو بهتر ندانستند اين فن..
..دگر بايد که از سم تا به زانوش بود چندانکه زانو تا به بازوش
دگر در پاي هر اسبي، دو خم هست که تا گشته مساوي پاش با دست
دگر کوتاه باشد خرده گاهش قوي و پهن باشد گرده گاهش
بود گوشش ز سر بر رسته گويي نه افکنده چو گاو از سست خويي
بود سوراخهاي بيني اي دوست فراخ و بس تنک موي و تنک پوست...
...دگر چون اسب سرما يافت بايد که داني ورنه، علتها فزايد
نبيني اسب چون در زين، عرق کرد برو، زد باد و شد اندام او سرد...
...الهي چونکه بخشيدي روانم بذکر خويش گويا کن زبانم
حسيني درد و اندوهت سرايد اميدم آنکه اميدت برآيد
 

atila

Member
متن تصحيح شده فرسنامه:
بسم الله الرحمن الرحيم
اين کتاب از گفتار ارسطوي حکيم است که در وصف نيک و بد اسپان جمع کرده است و از عيبها و هنرها و رنگ و افعال و الوان که چگونه يابند. و اين کتاب از براي ذوالقرنين که او را اسکندر رومي خوانند تاليف کرده است. و مولانا امام المتاخرين شمس الملت و الدين محمد بن حسن رحمة الله عليه اين کتاب را ترجمه کرده است از زبان تازي به زبان فارسي، تا هر که را در زبان فارسي حظي وافر باشد و اگر او را حاجتي داشته باشد در اين کتاب نظر کند و حالتهايي که به اسپان تعلق دارد و جمله را بشناسد و آن مجموعه سي و سه باب است.
باب اول در وصف اسپان که چگونه باشند، باب دويم در شب کوري اسپ، باب سيوم در شناختن لنگي اسب، باب چهارم در شناختن کري اسپ، باب پنجم در شناختن چپ دستي اسپ، باب ششم در رنگ گردانيدن اسپ، باب هفتم در شناختن نيک و بذ اسپ، باب هشتم در شناختن رنگهاي اسپ، باب نهم در شناختن بيماريهاي اسپ، باب دهم در علاج خارش دم اسپ، باب يازدهم در علاج خارش اسپ، باب دوازدهم در علاج شقاق اسپ، باب سيزدهم در علاج سرفه کهنه اسپ، باب چهاردهم در علاج حمره و گرفتگي اسپ، باب پانزدهم در علاج سفيد چشمي اسپ، باب شانزدهم در علاج پشت برآمدن اسپ، باب هفدهم در علاج سودگي و کوفتگي اسپ، باب هژدهم در علاج سرطان اسپ، باب نوزدهم در نگه داشتن و دادن آب و دانه اسپ، باب بيستم در علاج درد شکم اسپ، باب بيست و يکم در علاج قولنج و کميز بستن اسپ، باب بيست و دوم در علاج جو گرفتن اسپ، باب بيست و سيوم در علاج چرک پشت اسپ، باب بيست و چهارم در علاج آماس پشت اسپ، باب بيست و پنجم در دانستن راهواري اسپ، باب بيست و ششم در نگه داشتن از جو خوردن اسپ، باب بيست و هفتم در بهار و زمستان اسپ، باب بيست و هشتم در چاره آنکه پشت اسپ زخم لش بود، باب بيست و نهم در سوار شدن اسپ، باب سي ام در نگه داشتن اسپ در بهار و زمستان، باب سي و يکم در دواي بد فعلي و بد طبعي اسپ، باب سي و دويم در برنشستن اسپ، باب سي و سيوم در فربه کردن اسپ.
باب اول، در وصف اسپان که چگونه باشند: چنين گويد ارسطوي حکيم که اگر خواهي اسپان نيک را مي شناسي اول نگه کن که اسپ بلند بالا باشد و در هم پيوسته. و بايد که لب زيرين اسپ از لب بالا درازتر باشد و بيني بلند باشد و سوراخ بيني فراخ و ميان پيشاني نيز فراخ. و سر نه کوتاه و نه دراز و نه بزرگ و نه کوچک و سر هر دو گوش تيز چون پيکان و بلند و راست و برکشيده. و ميان هر دو گوش فراخ و بسمل گاه باريک و از هر دو سوي گردن باليده و بن گردن سطبر. و ساقها باريک و دم دراز و استخوان دم کوتاه. و چشم سياه و مژگان پر و سينه فراخ. و اسپ را که نگاه کند بايد که اسپ پاگير يا گنگ يا شب کور، يا چپ دست (نباشد) که اين عيبها تمام باشد و هر کس به اين عيبها ره نيابد هر يک گفته شود.
باب دويم، در پب کوري اسپ:اگر خواهي که شب کوري اسپ بشناسي، شب تاريک جامه سياه را پيش راه اسپ بينداز و بر آن طرف جامه، اسپ را براند اگر برمد بداند که شب کور نيست و اگر نرمد و بر بالاي جامه پا نهد شب کور است.
باب سيوم، در شناختن گنگي اسپ: اگر خواهي گنگي اسپ بشناسي او را بر ماديان عرض کن، اگر بانگ کند و شيهه زند، بداند که گنگ نيست و اگر نکند گنگ است. و اسپ نيک اصلي بر مادر و خواهر و دختر خود دخلي نکند و ماديان نيک نيز نگذارد.
باب چهارم، در شناختن کري اسپ: اگر خواهي که بداني اسپ کر است يا نه، از پس پشت اسپ مقدار ده گام زمين، دور بايد ايستادن و پاي سخت فرو کوفتن، اگر از جاي بجهد و گوشها تيز کند بايد دانست که کر نيست و الا نه، کر است.
باب پنجم، در شناختن چپ دستي اسپ: اگر خواهي که بداني اسپ، چپ دست است يا نه، چند نوبت در آب کستي او را بيندازد، اگر هر بار دست چپ در آب نهد بدان که راست دست نيست.
باب ششم، در رنگ گردانيدن اسپ: اگر خواهي که اسپ سفيد را سياه گرداني، بيارد مقداري مازو و مقداري مردار سنگ و مقداري زنگار و مقدار گل ارمني و مقدار آهک از همه برابر بکوب و به آب گرم گل کن و به اسپ بمال سياه شود. اگر خواهي که اسپ سياه، سفيد شود بيارد مقداري استان با ورق خرزهره بجوشان و آبش صافي کن و کيليه و مغز جوز با هم بکوب و در وي بريز با اسپ بمال که سفيد شود.
باب هفتم، در شناختن اسپ که نيک است يا بد: اگر خواهي که اسپ نيک را از بد فرق کني مقدار ده گام از اسپ دور بايست و سنگ ريزه اي چند بر دست گيرد و يکي يکي به طرف اسپ انداز، اگر از جاي خود بجهد و گوش را تيز کشد و شيهه زند، بدان که اصلي و نيک است. و اگر نجهد (نا) اصل است. و هر سفيدي را که اسپ را سوي راست بود تنها بر پا يا بر دست يا بر پهلو عيب است و نا پسنديده. و اسپ زاغ چشم، شب کمتر بيند و اسپ سياه چشم دوربين باشد.
باب هشتم، در شناختن رنگهاي اسپ: از همه رنگها کميت بهتر باشد و شکيباتر در گرما و سرما و گرسنگي و تشنگي. و در گزيدن مگس و پشه طاقت دارتر و از کميت آن بهتر باشد که موي پيشاني و شکم و پايها سياه بود و از اسپ کميت، زرد آن بهتر باشد که سخت زرد باشد که چشم و موي پيشاني و سينه سياه بود و پشتش خط سياه کشيده باشد. و از اسپ گلگون آن بهتر باشد که رنگش سياهي بزند و در وي هيچ سفيدي بايد که نباشد. و اسپ ادهم بايد که سخت سياه بود و چشمش بايد که سرخ نباشد که نيک نيست. و اسپ اشقر نبايد خريد و نبايد نگهداشت که خوب نيست. و ابرش نيز چون اشقر، بسيار عيب ناک بود. و اسپ خنگ آن بهتر باشد که درم درم به سرخي زند. اما خنگي که سخت سفيد بود بايد که چشم و پشت و سينه و دم سياه بود و نبايد که چشم وي زاغ باشد و مژگان سفيد که بد باشد.
باب نهم، در بيماريها و علتهاي اسپان: بيشترين علت اسپان از گرما و سرمازدگي باشد و نشان گرمازدگي آن بود که اسپ را موي برخاسته بود و زهار بر کشيده. علاج آنست که بيارند نيم من سبتو حليله شسته و هر روز با جو بياميزند و به سه نوبت بدهند تا بخورد به شود، انشاءالله تعالي و الله اعلم بالصواب.
باب دهم، در علاج خارش پشت و دم اسپ: نشان آن است که موي ريزد، و بياورند پاره کنجد بسوزانند و خاکستر آن را به آب بياميزند و هفت بامداد پشت و دم اسپ را بر آن بشويند، موي برآيد و خارش برود و به شود.
باب يازدهم، در علاج خارش کَرِه اسپ: چون کره خارش در اسپ پيدا شود، بيارند انجير کهنه و در آب بجوشانند و آب آن را در تن اسپ بمالند و در آفتاب ببندند. پس پاره اي روغن با قدري نمک و زرنيخ بجوشانند (بمالند)، به شود.
باب دوازدهم، در علاج شقاق: چون اسپ را در پاي يا در دست شقاق پديد آيد، مقداري آهک بر وي بمالند تا موي بسوزند، بعد از آن با روغن پاچه، چرب کنند، نافع بود.
باب سيزدهم، در علاج سرفه کهنه اسپ: چون اسپ را سرفه کهنه باشد، بياورد نيم من نبيد و نيم من روغن گاو با نيم من ميسرز در هم ريزند و آن را در گلوي اسپ ريزند، به شود.
باب چهاردهم، در علاج حمره و گرفتگي اسپ: چون اسپ را حمره باشد بياورد يک من سرکه و چهار دانگ و نيم سنگ بنجه بکوبد و در آن سرکه کند و سه روز در آب و جودان توقيف کند، اگر به جاي جو، گندم تر يا اسدت تر بدهد، نافع بود بي شک.
باب پانزدهم، در دواي سفيدي چشم اسپ: چون اسپ را سفيدي در چشم پديد آيد ، بگيرد ، قدري هزار دارو و بکوبد و در چشم اسپ کشند ، نافع بود .
باب شانزدهم، در جو گرفتن اسپ: بدان که جو گرفتن اسپ از آب گرم خوردن است، چون اسپ چنين باشد، علاجش بياورد چند تخم مرغ و بشکند و در گلوي اسپ بريزند و اسپ را در آب سرد ببندند برهنه و بر پشتش آب سرد بريزند تا اسپ بلرزد، برآورند و دو روز آب و جو ندهند.
باب هفدهم، در دواي بد فعلي اسپ: اگر اسپ بد فعل و بد لجام باشد، دوايش اين است که بياورد پاره اي پياز صحرايي و خرد کند و بر دندان اسپ مالد، رام شود و بد فعلي نکند.
باب هژدهم، در دانستن اسپ راهوار که مادر زاد است يا عملي. بايد که در ميان راه راست، پاره اي خاک، توده کند و بر اسپ سوار شود و بر آن راند، چون نزد آن خاک رسد اگر يرغه رود، مادر زاده است و اگر آنجا برسد، يرغه نرود بدان که عملي است.
باب نوزدهم، در دواي ريش پشت اسپ: چون اسپ را پشت ريش شده باشد، بياورد اسدت خشک و خرد بکوبد وبپزد ودر ريش افکند نافع بود وبه اندک روزي صحت شود و ديگر ريش نشود.
باب بيستم، در دواي سودگي اسپ: چون اسپ سوده شده باشد، مقداري کنده و پيه گوسفند به هم بکوبند و گرد کنند، مقدار کوله و در ميان سم اسپ کنند و به کفچه آهن و آهک گرم کنند بر آنجا نهند، تا بگدازد و به شود. و اگر به راه سخت باشد و اين نتواند کرد، پاره شکر ببايد گرفتن وسم را پاک کردن و بر آنجا نهادن تا بگدازد و اين بسي نيک باشد. و چون اين کرده باشد چندانکه خواهد بردن، کوفته نشود و اگر شکر نيابد، روغن گرم کند و بر آنجا نهد بغايت مفيد باشد.
باب بيست و يکم، در علاج سرطان اسپ: چون اسپ را اين علت پيدا شود، دوايش اين است که قدري ارزنر بفرمايد کردن و دست بر آنجا نهد و بمالد و بگذارد تا گداخته شود، به باشد ونافع بود.
باب بيست و دويم، در نگه داشتن اسپ از آب بي وقت دادن: بيشترين علت اسپ از آب گرم دادن پيدا شود، هر چند اسپ را نيک خنک کند به باشد.
باب بيست وسيوم، در علاج درد شکم اسپ: چون اسپ را درد شکم پديد آيد بيارد پاره آرد ارزن و در آ ب افکند و نيک بزند تا بهم نرم شود واسپ را بيفکند و بدان حقنه کند و هم قدري به گلوي اسپ ريزد و بعد از آن سوار شود و براند، به شود به فرمان رب العزت.
باب بيست و چهارم، در علاج قولنج و کميز بستن اسپ: چون اسپ را کميز بسته شود و قولنج گرفته بود، بفرمايد تا نيم من نبيند و نيم من روغن گاو، هر دو را در چنبري گرم کند و در گلوي اسپ ريزد و اسپ را به چوبي که نه تنک باشد و نه فراخ، بجهاند قليحه بگشايد و شکم اسپ نرم شود و نافع باشد.
باب بيست و پنجم، در علاج حمره کهن اسپ بياورد ديگي آهني بزرگ وپر آب کند و بجوشاند تا چندانکه دو بخش بجوش رود و يک جوش ماند، اسپ را سه روز بدان حقنه کندپاره راه براند نافع بود.
باب بيست و ششم، در به کردن ريش پشت اسپ: چون اسپ را پشت ريش( شود)، به سر گين خر که خشک شده باشد، به هر دو دست بمالد تا نرم شود و بر آن ريش افشاند، تا سه روز چنين کند نافع باشد.
باب بيست و هفتم، در آماس پشت اسپ پر آبله باشد: بگيرد پاره اي از خيکي که روغن در او بوده باشد و بر آن آماس نهد، سه روز چنين کند نافع باشد.
باب بيست وهشتم، در کوفتگي اسپ: اگر اسپ کوفته باشد يا آزرده، پاره دنبه تازه بيارد و بر آتش بگذارند و گرم کند، بر آنجا بنهند که کوفته شده است، بمالد و در آفتاب ببندند، نافع باشد.
باب بيست ونهم، در نگه داشتن اسپ از دشمن: مي بايد که اسپ نيک را اعتماد بر هر کس نکنند که اگر دشمني کنندو قدري خرزهره با مويق به اسپ بدهد، بيم هلاک باشد. و علامت خرزهره آن است که اسپ خود را بر زمين مي زند و مي لرزد، علاج اين باشد که يک من روغن گاو، گرم کند و در گلوي اسپ ريزد و نافع بود.
باب سي ام، نيز در نگه داشتن اسپ در بهار و زمستان: در اين دو وقت اسپ را در آفتاب نبايد بستن، خاصه برهنه که آفت بيماري پديد آيد، که شب هنگام بر وي آيد، سرش بگردد و زکام گردد و تباه شود و بسي علت پديد آيد.
باب سي ويکم، در چاره کردن آنکه پشت اسپ ريش نشود: از آنکه چون اسپ را در ره دور برند، بايد هر جا فرود آيند نمد زين را در آفتاب نهند و نيک بخارند تا نرم شود و پشت اسپ را نيز بخارند تا ريش نشود و در امان باشد.
باب سي ودويم، در بر نشستن اسپ: چون بر اسپ سوار شوند بايد که در رکاب پا را بچسبانند و پاي برگردن اسپ ننهند و سخن در بالاي اسپ بسيار نبايد گفت که اين اسپ را کند گران رو کند. و بايد که سبک براسپ سوار شوند و خويشتن را بر پشت اسپ چالاک بايد داشتن که اسپ مرد سست را بغايت شناسد. واسپ نيک را زنان سوار نشوند که هر اسپي را که زنان سوار شوند کند بدفعل شود.
باب سي وسيوم، در فربه کردن اسپ: چون خواهي اسپ را فربه کني جو را تر بايد کردن و اسبت راخرد چون بايد کردن و با جو آميختن. ديگر کس را بر سر آخور نشاندن تا پاره پاره به شيريني دهد تا بخورد. تغاري بايد که آنجا نهاده باشد و پاره نمک در او کرده، هر ساعت از آن آب بدهد و جاي اسپ بايد که خشک باشد. والله اعلم
 
بالا