ضرب المثلهايي كه درباره اسبها وجود داره

علی اصغر

New member
بو دنیادا اوش شی باشا بلادیر یامان آرواد یامان اولاد هورکی آت

ایستسن قول قابرقان سنماسن بیرین بوشا بیرین براخ بیرین سات

اوش کلمه سوز کیشی باشین اوجالدار سخاوت.آچیخ سفرا. تمیز آت

:)winksmiley02:زور نزن ترکیه):winksmiley02:
 
[FONT=&quot]سلام آقای دکتر[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]من همچنان در حال تحقیق هستم تا به ریشه برسم[/FONT]
[FONT=&quot]یه کم وضیح واضحات بدم :dodgy:[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]وقتی برای کسی آرزو می کنیم که نعل اسبش که ازآهن هست ، تبدیل به لعل بشه که خیلی گرانبها هست ، معنیش این می شه که واسه اون شخص آرزو می کنیم که روزگار و حال و احوال و مال و اموالش حسابی خوب بشه و به قول معروف دست به خاکستر بزنه طلا بشه. [/FONT]
[FONT=&quot]اما حالا باید تحقیق کنم ببینم ریشه این حرف کجا بوده و کی به کی گفته و چرا گفته و .... خلاصه دوباره جایزه و جایزه :coolsmiley02::coolsmiley02:[/FONT]
 

مرضیه

Member
گویا هیچ کدام از دوستان علاقه ای نشان ندادند ! جانان من عزیزان من " الهی نعل اسبتان لعل شود " چرا در مسابقه شرکت نمی کنید ؟

یار قدیم اسب زین کرده!!!
دکتر ما علاقه نشان داده ایم ولییییی... راستش مثل قدیما دیگه بلند بلند فکر نمیکنم!!!
 
خر من از کرگی دم نداشت!

مردی وامدارشده بودوهرچندبرای پرداخت وام خودمی کوشیدکاری ازپیش نمی بردناچارازشرمندگی وامخواه ،روپنهان میکرد.تااینکه وامخواه روزی درکمینش نشست واورادستگیرکردوگریبانش گرفت تاوی رابه داوری نزدقاضی برد.بیچاره تن دردادوبااوروانه ی محضرقاضی شدند.دربین راه به خیال فرارافتادودرپیچ کوچه ای به خانه ای که درش بازبودگریخت وازراه پلکان به پشت بام پناه برد.وامخواه هم دنبالش کرده چون می خواست اورادستگیرکند.هردودرپشت بام مردم می دویدند.دربیرونی یکی ازخانه هاودرگوشه ی حیاط پیرمردنابینایی چپق دردست سرگرم تسبیح چرخانی ولب جنبانی بودوعروسش که حامله هم بوددرکنارپیرمردسبزی پاک میکرد.بدهکارکه می دیددوباره بازداشت خواهدشد،بناچاربسم الهی گفت وخودراازبالای بام به داخل حیاط همین خانه انداخت .ازبدبیاری درست یکراست به روی آن پیرمردافتادوپیرمردنابینادردم جان به جان آفرین تسلیم کردوبانوی حامله هم بادیدن صحنه ازوحشت، سقط جنین کردوبچه اش ازبین رفت .شوهرزن براثرسروصدادرحیاط حاضرشدوآن بدبخت رابه بادکتک گرفت ومی گفت :احمق نادان پدرعزیزم راکشتی وبچه ی نازنینم راازبین بردی ! الان ۵ماهه که مادرانتظاراین بچه بودیم ،قاتل میکشمت! .دراین هنگام وامخواه نیزکه ازراه پلکان به پایین رسیده بودگریبانش راگرفت .وامداربه شوهرآن زن گفت :آقابخدامن ازدست این وامخواه فرارمیکردم باشماهیچ گونه کینه و دشمنی ندارم ،حال که آب ازسرم گذشته توهم بیاتابه دیوان قاضی برویم ،هرچه داوری کردمی پذیرم !هرسه نفربه سوی خانه ی قاضی روان شدند.دربین راه شخصی اسبش فرارکرده بودوبرای گرفتنش فریادکنان ازمردم یاری می خواست .مردبیچاره ی مفلس خواست کارنیکی انجام دهد،سنگی اززمین برداشت وبه طرف اسب انداخت ،تاشایدازفرارآن حیوان چموش جلوگیری کندولی ازقضاسنگ یکراست به چشم اسب خوردودردم یک چشم اوراکورکرد !
خداونداسب هم خشمگین پیش آمدوبه وامداربدبخت آویخت که :ای ستمکارنادان چراسنگ پرتاب کردی واسب قیمتی مراکورکردی؟! بایدازعهده ی تاوانش برآیی .وامدارگفت :آقامابه دیوان قاضی می رویم توهم بامابیاهرچه قاضی داوری کردمی پذیرم .چندقدمی که جماعت بایکدیگرمی رفتنددرکناررودخانه ای به برزگرپیری رسیدندکه خروامانده ای داشت .الاغ درزیربارسنگین به گل ولای کناررودخانه فرورفته بود،برزگربادیدن آنان امیدواروشادمان گردیددست بدامان آنهاشده ویاری خواست ،تاهریک دست به زیربارکرده وخرراسبکباروقادربه برخاستن کنند،باجان ودل پذیرفتندتاشایدبه برادردینی خودخدمتی کرده باشند.دونفربارخرراودیگری گوشش راگرفت ووامداربیچاره هم ازدمش گرفت .زوری زدکه خربرخیزدوازفرط بدبختی او، دم خرازبیخ کنده شدودردستش ماند.بادیدن موضوع صاحب خربرآشفت وچوبدستی رابالابردوگفت :ای بی انصاف احمق ! ،چراچنین کردی که دم الاغ نازنینم کنده شودودرنتیجه بمیرد.تمام داراییم همین حیوان زبان بسته بودچشمت کورحالابیاوتاوانش رابده !وامدارگفت :آرام باش ،ناراحت نباش این سه نفربامن مرافعه دارندوماداریم به محضرقاضی میرویم ،عموجان توهم چهارمی آنهاباش ،هرچه قاضی داوری کندمی پذیرم، چشم !!
سرانجام چهارنفرمدعی باشخص وامداربه خانه ی قاضی رسیدندهمینکه وارددالان خانه ی قاضی شدند،وامدارتکه سنگی راکه درآنجاافتاده بوددید،آن رابرداشت وزیرقبای خودبگرفت ودرهنگام ورودبه محضرقاضی برمدعیان پیشی جسته سلام بلندوبالایی کردوکرنشی بجای آوردوبادست دیگراشاره به سنگی که زیرقباگرفته بودوهمچون کیسه ای پرازسکه به نظر می رسیدکرده وبااشاره گفت که :هدیه راآورده ام ،کمک بفرما!قاضی بااشاره ی چشم خاطراوراآرام ووعده ی مساعدتش داد.همین که مدعیان همگی درمقابل قاضی قرارگرفتند ،نخست شخص وامخواه پیش رفت وگفت :حضرت قاضی مدتی است که این مردازمن پولی گرفته هرچه مطالبه می کنم امروزوفرداکرده وازپرداختش شانه خالی می کند.اینک داوری فرما!قاضی روبه وامدارکردوگفت :درجوابش چه داری بگو!وامداربکلی منکربدهی شد.قاضی روبه وامخواه کرده گفت آیاشاهدداری ؟پاسخ داد:خیرجناب قاضی .قاضی برآشفت و گفت :توبایدشاهدبیاوری تاطلب خودراثابت کنی وگرنه به صرف ادعاکه نمی توان به مردم آبرومندآویخت وآبروی آنهاراریخت ،بخاطراین تهمت200سکه زربه این بدبخت بده .وامخواه بناچارپذیرفت و۲۰۰سکه ی زربه وامدار تحویل داد.
دومی پیش آمدگفت :جناب قاضی پدرپیرونابینایی داشتم و عیال من نیز حامله بوداین مردنادان خودراازروی بام به روی پدرم انداخت واوراکشت وبچه ی نازنینم هم سقط شدوازبین رفت .هرچه حکم خدایی آن است بفرما!قاضی گفت مشکلی نیست جانم ! ازهمین امروزنخست بانـورابه خانه ی اومی فرستی تامثل اول حامله اش کرده وسپس اورابه توبازگرداند.منتها مدتی که درخانه ی اوست بایدمخارجش رابپردازی وازهمین ساعت این زن برتوحرام است وتادرخانه ی اوبارنگرفته حق نداردبه خانه ی توبازگشت نماید.وامادرباره ی پدرمرحومت، خداوندبه توصبردهد.انشاا...پس ازبارگیری وتحویل گرفتن همسرت،این مردمفلس رادرکنارهمان دیوارمی نشانی وازهمان پشت بام می پری وبرویش می افتی آنقدرمی پری تااینکه قاتل بمیرد .شوهرزن خشمگین شدوپرخاش کردکه :این چگونه حکمی است !!چه میگویی ؟؟!قاضی ازکوره دررفت واوراناسزاگفت .تااینکه سرانجام قرارکاربراین داده شدکه که شوهرزن 500سکه ی طلابه وامداربدهدوهرحق وحقوقی راکه نسبت به یکدیگردارندمصالحه وگذشت نمایند.
نفرسوم پیش آمدوداستان اسب خودراگفته مطالبه خسارت چشم آن حیوان راکرد .قاضی گفت :بلی وامداربایددیه بدهد.ولی به این ترتیب که نجارماهرو زبردستی رابیاوریدتااسب رابااره بصورت عادلانه دونیم کندوتوآن نیمه راکه چشمش بی عیب است به معرض فروش گذاری هرچه آن راخریدند،این نیمه ی کورشده رابایداین شخص ازعهده ی غرامتش برآید!!پس ازمناقشات زیادبالاخره مقررشدکه ۱۰۰سکه ی زرصاحب اسب به اوبدهدواسب کور،مال خودش باشد!.
دراین هنگام صاحب الاغ ، دم کنده شده را که بعنوان سندومدرک به همراه آورده بودزیرقبای خودپنهان نمودوروبه درمحکمه کرده وراه افتادتافرارکند.قاضی اوراصداکرد:مومن کجامی روی ؟!مگربرای دادخواهی نیامده ای ؟!صاحب الاغ بناچاربرگشت وگفت :ایهاالقاضی عدالت پرور ،به خدامن عرضی نداشتم !.رهگذربودم ،اصلامن اشتباهی به اینجاآمده ام حالامی خواهم بروم شاهدبیاورم که :خرمن ازکرگی دم نداشت !!واین ضرب المثل ازآن زمان درزبان شیرین پارسی ودرمیان مردم روان گردیدوماندگارشد!.

منبع:??? ?????? ?????? ?????? !
 

mahsa

Member
مردی وامدارشده بودوهرچندبرای پرداخت وام خودمی کوشیدکاری ازپیش نمی بردناچارازشرمندگی وامخواه ،روپنهان میکرد.تااینکه وامخواه روزی درکمینش نشست واورادستگیرکردوگریبانش گرفت تاوی رابه داوری نزدقاضی برد.بیچاره تن دردادوبااوروانه ی محضرقاضی شدند.دربین راه به خیال فرارافتادودرپیچ کوچه ای به خانه ای که درش بازبودگریخت وازراه پلکان به پشت بام پناه برد.وامخواه هم دنبالش کرده چون می خواست اورادستگیرکند.هردودرپشت بام مردم می دویدند.دربیرونی یکی ازخانه هاودرگوشه ی حیاط پیرمردنابینایی چپق دردست سرگرم تسبیح چرخانی ولب جنبانی بودوعروسش که حامله هم بوددرکنارپیرمردسبزی پاک میکرد.بدهکارکه می دیددوباره بازداشت خواهدشد،بناچاربسم الهی گفت وخودراازبالای بام به داخل حیاط همین خانه انداخت .ازبدبیاری درست یکراست به روی آن پیرمردافتادوپیرمردنابینادردم جان به جان آفرین تسلیم کردوبانوی حامله هم بادیدن صحنه ازوحشت، سقط جنین کردوبچه اش ازبین رفت .شوهرزن براثرسروصدادرحیاط حاضرشدوآن بدبخت رابه بادکتک گرفت ومی گفت :احمق نادان پدرعزیزم راکشتی وبچه ی نازنینم راازبین بردی ! الان ۵ماهه که مادرانتظاراین بچه بودیم ،قاتل میکشمت! .دراین هنگام وامخواه نیزکه ازراه پلکان به پایین رسیده بودگریبانش راگرفت .وامداربه شوهرآن زن گفت :آقابخدامن ازدست این وامخواه فرارمیکردم باشماهیچ گونه کینه و دشمنی ندارم ،حال که آب ازسرم گذشته توهم بیاتابه دیوان قاضی برویم ،هرچه داوری کردمی پذیرم !هرسه نفربه سوی خانه ی قاضی روان شدند.دربین راه شخصی اسبش فرارکرده بودوبرای گرفتنش فریادکنان ازمردم یاری می خواست .مردبیچاره ی مفلس خواست کارنیکی انجام دهد،سنگی اززمین برداشت وبه طرف اسب انداخت ،تاشایدازفرارآن حیوان چموش جلوگیری کندولی ازقضاسنگ یکراست به چشم اسب خوردودردم یک چشم اوراکورکرد !
خداونداسب هم خشمگین پیش آمدوبه وامداربدبخت آویخت که :ای ستمکارنادان چراسنگ پرتاب کردی واسب قیمتی مراکورکردی؟! بایدازعهده ی تاوانش برآیی .وامدارگفت :آقامابه دیوان قاضی می رویم توهم بامابیاهرچه قاضی داوری کردمی پذیرم .چندقدمی که جماعت بایکدیگرمی رفتنددرکناررودخانه ای به برزگرپیری رسیدندکه خروامانده ای داشت .الاغ درزیربارسنگین به گل ولای کناررودخانه فرورفته بود،برزگربادیدن آنان امیدواروشادمان گردیددست بدامان آنهاشده ویاری خواست ،تاهریک دست به زیربارکرده وخرراسبکباروقادربه برخاستن کنند،باجان ودل پذیرفتندتاشایدبه برادردینی خودخدمتی کرده باشند.دونفربارخرراودیگری گوشش راگرفت ووامداربیچاره هم ازدمش گرفت .زوری زدکه خربرخیزدوازفرط بدبختی او، دم خرازبیخ کنده شدودردستش ماند.بادیدن موضوع صاحب خربرآشفت وچوبدستی رابالابردوگفت :ای بی انصاف احمق ! ،چراچنین کردی که دم الاغ نازنینم کنده شودودرنتیجه بمیرد.تمام داراییم همین حیوان زبان بسته بودچشمت کورحالابیاوتاوانش رابده !وامدارگفت :آرام باش ،ناراحت نباش این سه نفربامن مرافعه دارندوماداریم به محضرقاضی میرویم ،عموجان توهم چهارمی آنهاباش ،هرچه قاضی داوری کندمی پذیرم، چشم !!
سرانجام چهارنفرمدعی باشخص وامداربه خانه ی قاضی رسیدندهمینکه وارددالان خانه ی قاضی شدند،وامدارتکه سنگی راکه درآنجاافتاده بوددید،آن رابرداشت وزیرقبای خودبگرفت ودرهنگام ورودبه محضرقاضی برمدعیان پیشی جسته سلام بلندوبالایی کردوکرنشی بجای آوردوبادست دیگراشاره به سنگی که زیرقباگرفته بودوهمچون کیسه ای پرازسکه به نظر می رسیدکرده وبااشاره گفت که :هدیه راآورده ام ،کمک بفرما!قاضی بااشاره ی چشم خاطراوراآرام ووعده ی مساعدتش داد.همین که مدعیان همگی درمقابل قاضی قرارگرفتند ،نخست شخص وامخواه پیش رفت وگفت :حضرت قاضی مدتی است که این مردازمن پولی گرفته هرچه مطالبه می کنم امروزوفرداکرده وازپرداختش شانه خالی می کند.اینک داوری فرما!قاضی روبه وامدارکردوگفت :درجوابش چه داری بگو!وامداربکلی منکربدهی شد.قاضی روبه وامخواه کرده گفت آیاشاهدداری ؟پاسخ داد:خیرجناب قاضی .قاضی برآشفت و گفت :توبایدشاهدبیاوری تاطلب خودراثابت کنی وگرنه به صرف ادعاکه نمی توان به مردم آبرومندآویخت وآبروی آنهاراریخت ،بخاطراین تهمت200سکه زربه این بدبخت بده .وامخواه بناچارپذیرفت و۲۰۰سکه ی زربه وامدار تحویل داد.
دومی پیش آمدگفت :جناب قاضی پدرپیرونابینایی داشتم و عیال من نیز حامله بوداین مردنادان خودراازروی بام به روی پدرم انداخت واوراکشت وبچه ی نازنینم هم سقط شدوازبین رفت .هرچه حکم خدایی آن است بفرما!قاضی گفت مشکلی نیست جانم ! ازهمین امروزنخست بانـورابه خانه ی اومی فرستی تامثل اول حامله اش کرده وسپس اورابه توبازگرداند.منتها مدتی که درخانه ی اوست بایدمخارجش رابپردازی وازهمین ساعت این زن برتوحرام است وتادرخانه ی اوبارنگرفته حق نداردبه خانه ی توبازگشت نماید.وامادرباره ی پدرمرحومت، خداوندبه توصبردهد.انشاا...پس ازبارگیری وتحویل گرفتن همسرت،این مردمفلس رادرکنارهمان دیوارمی نشانی وازهمان پشت بام می پری وبرویش می افتی آنقدرمی پری تااینکه قاتل بمیرد .شوهرزن خشمگین شدوپرخاش کردکه :این چگونه حکمی است !!چه میگویی ؟؟!قاضی ازکوره دررفت واوراناسزاگفت .تااینکه سرانجام قرارکاربراین داده شدکه که شوهرزن 500سکه ی طلابه وامداربدهدوهرحق وحقوقی راکه نسبت به یکدیگردارندمصالحه وگذشت نمایند.
نفرسوم پیش آمدوداستان اسب خودراگفته مطالبه خسارت چشم آن حیوان راکرد .قاضی گفت :بلی وامداربایددیه بدهد.ولی به این ترتیب که نجارماهرو زبردستی رابیاوریدتااسب رابااره بصورت عادلانه دونیم کندوتوآن نیمه راکه چشمش بی عیب است به معرض فروش گذاری هرچه آن راخریدند،این نیمه ی کورشده رابایداین شخص ازعهده ی غرامتش برآید!!پس ازمناقشات زیادبالاخره مقررشدکه ۱۰۰سکه ی زرصاحب اسب به اوبدهدواسب کور،مال خودش باشد!.
دراین هنگام صاحب الاغ ، دم کنده شده را که بعنوان سندومدرک به همراه آورده بودزیرقبای خودپنهان نمودوروبه درمحکمه کرده وراه افتادتافرارکند.قاضی اوراصداکرد:مومن کجامی روی ؟!مگربرای دادخواهی نیامده ای ؟!صاحب الاغ بناچاربرگشت وگفت :ایهاالقاضی عدالت پرور ،به خدامن عرضی نداشتم !.رهگذربودم ،اصلامن اشتباهی به اینجاآمده ام حالامی خواهم بروم شاهدبیاورم که :خرمن ازکرگی دم نداشت !!واین ضرب المثل ازآن زمان درزبان شیرین پارسی ودرمیان مردم روان گردیدوماندگارشد!.

منبع:??? ?????? ?????? ?????? !


مرسی نفس جان تکراریه این من در چند صفحه قبل همین تاپیک زده بودم:smilingsmiley:
 

Dr_Ghaffari

Active member
شما سر خر خودت را بکش من سر خر خودم را !
باز هم برای تمام دوستان دعا می کنم نعل اسبشان لعل شود ... حتی اگر " آسمان جلشان باشد و قادمه رکابشان !"
سلام به دوستان و همدستان انجمن... خوشحالم که این تاپیک به لطف شما هنوز نفس می کشد... دمتان گرم ، غمتان کم و دلتان خرم ...
 
1) الخیل عثاره و الیاوید غفاره
(اسبها ممکن است زمین بخورند و مردمان خیر و خوب تسامح دارند)
کاربرد : انسان جایزالخطا است و گذشت خصلت مردمان است
2) الخیل بلمیدان و التفگ بالنیشان
(اسب در صحنه کار زار و تفنگ براي هدفگیری است)
کاربرد : معلوم شدن مهارت فرد که معادل فارسی آن "این گوی و این میدان" است.
3) فرسک غایره
(اسبت دور گرفته و دارد تند میدود)
کاربرد : به کسی میگویند که تند تند صحبت میکند.
4) الفرس نفس الفرس بس ایلالها امبدل
(اسب همان اسب است تنها یالهایش تغییر کرده)
کاربرد : این همان وسیله است تنها کمی آن را دست کاری کردهاند.
5) لو بیها لو بر چابها
(یا به اسب اصابت میکند یا به رکاب آن)
کربرد: تو تلاشات را انجام بده؛ یا به هدف میرسی یا به قسمتی از آن.
6) بعدهُ ما رکب هز ارلیه
(هنوز سوار اسب نشده پاهایش را تکان داد)
کاربرد : قبل از به دست آوردن پیروزی شروع به تفاخر کردن و یا نظیر آن در فارسی «هنوز غوره نشده مویز شده».
7) بعده ما شراله احصان حطله معلف
(هنوز اسب نخریده برایش آخور گذاشته)
کاربرد: قبل از انجام کار اصلی به فرعیات پرداختن
8) بلزلم ریال و بالخیل خیال
(ميان مردان مرد دليري است و در بين اسبها سواركار خوبي است)
كاربرد: در هر زمينهاي شايستگي دارد و هر كار از دستاش بر ميآيد.
9) تعارکن الخیل صار فگر سایس
(اسبهادعوا کردن کاسه و کوزها سر صاحب اصطبل شکست)
کاربرد : بد شانس بودن فرد مورد نظر را میرساند
10) سالو البغل یا هو ابوک گال خالی الحصان
(از قاطر پرسیدند پدرت کیست گفت دایی من اسب است)
کاربرد : طفره رفتن از موضوع اصلی
11) سواله معلف گبل الفرس
(آخور را قبل از اسب ساخت)
کاربرد : قبل از موقع کاری کردن
12) فرسنه یابت احصان او کلتهه
(اسب ماده ما کره نر آورد و خوردش)
کاربرد : تمام محصول زحمت را مصرف کردن و چیزی باقی نگذاشتن و یا انجام دادن کاری برای منافع شخصی
13) لسانک حصانک ان صنت صانک و ان هنته هانک
(زبان تو اسب تو است. اگر مواظبش باشی مواظب تو خواهد بود و اگر به او اهانت کنی به تو اهانت میکند)
کاربرد : توصیه و سفارش به کنترل کردن سخن و زبان خود.
14) مثل خیل اطریدش
( مثل اسبهای اطریدش "نام شخصی بوده كه اسبهاي تنبل داشته است")
کاربرد : تنبل و ناتوان بودن
15) مو هاذ بیت الفرس
(نه اینجا خانه اسب نیست)
کاربرد : اصل موضوع این نیست و یا به هدف نزدن و به کاهدان زدن.
16) مثل احصان القچقچیه
(مثل اسب قاچاقچیها)
کاربرد: رفت و آمد زیاد و به این سو و آن سو رفتن را میرساند
17) چنه اشگر تایه
(همچون اسب اشگر و مو بور رها شده است)
کاربرد: مانند اسب رها از بند و ولگرد است و کنایه از آدم شرور نیز دارد
18) الحصان نفسا لحصان لکن السریا مبدل
(یعنی اسب همان اسب فقط زینش راعوض کردن)
کاربرد: همان آش و همان کاسه است.
19) های البنت اکحیله
(این دختر کحیله است. "کحیلان" یکی از انواع نژادهای عرب است که دارای شهرت فراوانی می باشد)
کاربرد: به دخترهای خوب و زرنگ میگویند.
20) لَیْسَ الفَرَسُ بِجِلِّهِ
(ارزش) اسب به پالانش نیست


منبع:?????? ????? ????? ??? ???
 
4) الفرس نفس الفرس بس ایلالها امبدل
(اسب همان اسب است تنها یالهایش تغییر کرده)
کاربرد : این همان وسیله است تنها کمی آن را دست کاری کردهاند.
منبع:?????? ????? ????? ??? ???

البته معنای ایلال یا یلال ،یال اسب نیست بلکه جُل اسب رو ایلال میگن
و معنیش میشه اسب همان اسب است و فقط جل یا پالانش عوض شده
 
"ضرب المثل های ترکمنی"


1- آط آدمینگ قاناتی دیر
اسب بال انسان است.
2- آط ائرسغالی آلیندا
روزی اسب بر پیشانی آن است.
3- آط اوستی خیالی،داغ باشی دومانلی
سوار شدن بر اسب رویایی است مثل قله کوه که مه آلود است.
4- آط دوستی، آتا دوستی
دوستی اسب مثل دوستی پدر و پسر است.

5- آط بولسا حمایت تاپیلار
اگر اسب باشد حمایت و حامی پیدا می شود.
6- آط دمیندن گون توتولار
از نفس و دَم اسب خورشید می گیرد.
7- آط مونن قاررئماز
کسی که اسب سوار می شود پیر نمی شود.
8- قوش غاناتئنا، أر آطئنا
پرنده به بال خود و مرد مبارز به اسب خود می نازد.
9- آط آرریقلیقدا،قیز غاریپلیقدا
اسب در لاغری و دختر در فقر،غیرتمند است.
10- آط آلسانگ عقلینگ سالیب آل
در خرید اسب عقل خودت را بکار ببر.
11- آط آلسانگ یورغا بیلان یؤریش آل،هلی آلسانگ عقل بیلان هوش آل
اگر اسب می خری اسب یوروغه و رهرو بخر و اگر زن می خواهی زنی باهوش و عاقل انتخاب کن.
12- آط آلسانگ قونان آل، دویه آلسانگ اینن
اسب می گیری اسب دو سال بگیر، شتر می گیری شتر ماده بخر.
13- آط آلماقانگ اِیِر آل
قبل از خرید اسب زینش را بخر.
14- دُول گؤز بیلن عیال آلما، پیاده گؤز بیلان آط
با نگاه و مشورت زن مرده زن نگیر و با مشورت یک پیاده اسب نخر
15- آط باسیشیندان بللی،أر باقیشیندان
اسب از راه رفتنش و مرد از نگاهش معلوم است.
16- بدو جُل (جول)ایچینده،گوهر کـۆل ایچینده
اسب زیر جل و گوهر زیر خاکستر ارزش دارد.
17- آط آیلامدا بللی، بای سایاندا
اسب در میدان مسابقه و مرد ثروتمند در بخشش خودش را نشان می دهد. (سایماق= ساناماق، شمارش پول و غیره)
18- آط آیلانار،قازیقدا دورار
اسب می گردد تا که آخر سر کنار میخ طویله می ایستد.
19- آط اۆرکن یرنیدن،أر قورقان یریندن
اسب از جایی که رم بکند و مرد از جایی که بترسد بر حذر است.
20- آط اؤز ایه سینینگ آستیندا آغساماسین
اسب هرگز زیر دست صاحب خود نلنگد.
21- آط باسمایین دیین یرینه باسار،ایش دۆشمه ین دیین یرینه دۆشار
اسب جایی که قرار نیست پا بگذارد می رود،کاری که نباید پیش بیاید،پیش می آید.
22- آط یگیدینگ مرادی
اسب آرزوی مرد جوان است.
23- آط توینیغینا آط جیدار
فقط اسب می تواند لگد اسب را تحمل کند.
24- آط ساقلاماق دؤولت
نگهداری اسب دولت و برکت است.
25- آطچاپشیندان بللی،قوش اوچوشیندان
اسب از دویدن اش، پرنده از پروازش معلوم است.
26- آط قادرینی مینان بیلر،اوق قادرینی آتان
قدر اسب را کسی که سوارش شده می داند و قدر تیر را کسی که رها کرد می داند.
27- آط کمینگکی؟ مینانینگکی
اسب مال کیست مال کسی که سوارش باشد.
28- آو اُورونینگقی،آط سـۆره نینگ کی
شکار مال کسی است که زده است اسب مال کسی است که آنرا می راند.
29- آط مینانینگ کی،دون گی یــِنینگکی
اسب مال کسی است که سوارش می شود لباس مال کسی است که می پوشد.
30- آط اۆستینه مـۆنه نی تانار
اسب کسی را که سوارش است می شناسد.
31- آغاچ اکنی بیلر،آط باقانی
درخت کسی که آنرا بکارد می شناسد اسب نیز مربی خود را میشناسد.
32- آط قیلیغنی ایه سی بیلر
اخلاق اسب را فقط صاحبش میداند.
33- آط آتا،أر دایا
اسب به پدرش و مرد به داییش می رود.
34- آط مینده آتانگ اؤینه بار،دون گیده دوغانینگ اؤینه
وقتی اسب سوار شدی اول خانه پدرت برو و وقتی لباس نو پوشیدی به خانه برادرت برو.
35- آطینگ بارقا یول تانی، آتانگ بارقا دوست تانی:
تا زمانی که اسب داری راه ها را بشناس و تا زمانی که پدرت زندست دوستانت را بشناس.
36- آطی آط بولینچا،ایه سی مات
تا اسبی اسب شود صاحب اش مات میشود آن دنیایی را می بازد.
37- آطی بولانینگ ایتی بولار
کسی که اسب دارد سگ هم دارد.
38- آطی دؤوِک قارریدار، یگیدی اوراق
اسب را خرمن پیر میکند و جوان را درو کردن
39- آطی یاغ بیلن،دویانی داغ بیلن
اسب را با دادن چربی و شتر را با داغ کردن نگه دار.
40- ایکی آط دپیشر،آراسینده اشکاولور
دو اسب به هم لگد می زنند بین آنها الاغ می میرد.
41- ایکی آط قاپا گلمه سین،بیر قاپی دن گیدمه سین
دو اسب با هم به خانه ای نیایند اگر هم چنین شد دیگری نرود.
42-اییم لی آط آرماز،آیاولی دون توزیماز
اسبی که خوراک آن خوب است خسته نمیشود و لباسی که حاشیه ی آن دوخته شده است از بین نمی رود.
43- آط جول ایچینده، قیز کول ایچینده:
اسب با جل اش، دختر با کار و زحمتش (در کار و زحمت- اینجا منظور از خاکستر نشانه کار و زحمت است) پوشیده با ارزش است.
44- یاخشی آط اؤنگـۆنی گؤزلأر یاغشی ییگیت سونگونی
نگاه اسب خوب به پیش است ونگاه مرد خوب به عاقبت کار.
45- یر قـانی آط دئر
اسب مایه حیات زمین است مثل خون برای انسان.
46- آطلانان آتاسینی تانیمز
کسی اسبش را زین کرد دیگر کسی را نمی شناسد.
47- یاخشی آطا بیر قامچی،یامان آطا مونگ قامچی
اسب خوب یک شلاق کافیست،اسب بد هزار شلاق نیز کارگر نیست.
48- آط آرریق دا بولسا، اشک دن آرتیق
اسب لاغر هم باشد از الاغ سرتر است.
49- آط قارریسا حـؤوره قاویلار
اسب پیر به عنوان سلیمی استفاده می شود.
50- آط تاپیلیانچا،اشک ساقلا
تا اسب پیدا کنی خر نگهدار.
51- آط آی لیغنی قورار،دویه ییل لیغنی
اسب ماهانه ی خود را و شتر سالیانه خود را محافظت می کند.
52- آطی اوت بیلن توت،قوشی ایت بیلن
اسب را با علف و پرنده را با گوشت رام کن.
53- آط آنگلان یرینده طوی بولار:
اسب هر جا غلت بخورد اونجا شادی می شود. (آنگلان؟ یعنی چیزی را درک کردن، فهمیدن)
54- آط آیلانیپ قازیغنی تاپار، سو آیلانیپ پسینی
اسب می گردد و بالاخره میخ طویله خود را پیدا می کند،آب نیز زمین پست را برای گذر.
55- آطی سمرتسنگ بیر درینگه دال بولار
اسب را اگر چاق کنی کنی روزی به دردت میخورد.
56- آرریق آطا آغیر قامچی یوک
برای اسب لاغر شلاق نیز بار سنگین است.
57- تِکِلدگینگ قدرینی ایه سی بیلماز آط بیلر،یاغشی ییگیدینگ قدرینی اوباسی بیلمز یاد بیلر
قدر پوشش زیر زین را صاحبش نمی داند اما اسب خیلی خوب می داند و قدر مرد خوب را ایل اش نمی داند اما بیگانه می داند.
58- آط دا آیاق بولسا،باشغا سین بولماز، أرده غیرات بولسا ایشی قین بولماز
اگر اسب دارای پاهای قوی و بلند باشد دیدن بقیه اعضاء نمی خواهد،مرد اگر با غیرت باشد کارش مشکل نخواهد شد.(مختومقلی)
59- آط کره سی آرتدیرر، یابی کره سی تسدیرر
کره اسب از پس از یک سالگی از کره یابو متمایز می شود.
60- آطی قامچی بیلن سـۆرمه، سوله بیلن سور:
اسب را با شلاق نران با محبت بران.

منبع:
بررسی جایگاه اسب در فرهنگ ترکمن، تاجی،اسماعیل(1389)، گرگان:انتشارات مختومقلی فراغی
 

Dr_Ghaffari

Active member
سه 5ساله اسب و سه10ساله مرد/بباید ببینی به روز نبرد...

برادر جان تکراری است ! مصراع دوم : هنرها نمایند روز نبرد .
اما هنوز هم ضرب المثل در چنته ما هست : خر به سفارش آب نمی خورد ! کنایه از اینکه آدم باید خودش پیگیر کار باشد.