T
torobred
Guest
پاتوق اصلي او كوچه مروي تهران است. مي گويند آنجا چند مغازه و توليدي دارد كه اجاره داده است. اصليت اش عراقي است. درجمع خصوصي گفته است كربلايي است ولي سالهاست كه به ايران آمده و در كوچه مروي كارش را آغاز كرده است. خودش معتقد است اسبدواني او را سر پا نگه داشته است زيرا در روزهايي كه اسبدواني و كورس گنبد مثل ساير رشته هاي ورزشي تحت الشعاع جنگ بود او و ساير دوستانش با شرط بندي هايشان اين رشته را همچنان پرطرفدار و گرم نگه داشته اند. آدم هاي زيادي دارد كه برايش كار مي كنند. اغلب آنها هم عراقي هستند و در «چهارراه چه كنم» گنبد پيش از رقابتها فعاليت شان را آغاز مي كنند. درميان مردم گنبد چهره شناخته شده اي است و البته درميان تمام شرط بندها با تجربه تر و البته كمي مطمئن تر . دوبار سكته كرده است و اين شايد يكي از نگراني هاي افرادي باشد كه با او وارد معامله اي غيرقانوني مي شوند. او هر هفته سه شنبه شب يا چهارشنبه صبح به گنبد مي رود و عصر جمعه ها به تهران باز مي گردد. او به دليل شهرت و سابقه اش در اين كار حاضر نمي شود به همين راحتي ها پولها را بدهد.يكي از شهروندان گنبدي مي گويد: «او هر كورس پولها را جمع مي كند و تا كورس بعدي به افرادي كه احياناً برنده مي شوند نمي دهد. به طور مثال او در كورس پاييزه پولها را كه جمع مي كند به مردم كاغذي مي دهد كه حكم چك يا سند را برايشان دارد و تا بهار پولها را با خود به تهران مي برد.
.
ايگدري مدير مجموعه سواركاري مي گويد: «با هركورس عكس او را به نيروي انتظامي مي دهيم تا از حضور او در گنبد جلوگيري كنند اما بازهم او در شهر هست و كارش را بدون دردسر انجام مي دهد.» يكي از شهروندان گنبد مي گويد: «او در يك جمع خصوصي گفته است كه در كورس بندر تركمن او خيلي راحت بوده ، حتي اسكورتي براي مراقبت از او انجام فعاليت مي كردند»
تمامي گنبدي ها او را مي شناسند. او قامت بلندي دارد و يك فرد متمايز از ديگران است. پدر مافياي اسبدواني كشور.
48 ساعت در گنبدكاووس براي كورس پاييزه اسبدواني
تنديس اسب تركمن
قامت بلندتري نسبت به ديگران دارد. تركمن ها دور او حلقه زده اند. تكه كاغذي كه دستش گرفته را بالا مي آورد و به دقت به آن نگاه مي كند. تمامي كاف ها را به خط كوفي _ عربي نوشته است. كاف هاي كمر خميده او بر كاغذ سلطه دارند. درست مثل او كه يك وجب از بقيه بلندقامت تر است. دوباره كاغذ را نگاه مي كند و به مرد ميانسالي مي گويد: «من گيج نيستم...» تراول ۱۰۰ هزار توماني مچاله شده را به دستش مي دهد. بقيه با هيجان به او نگاه مي كنند. يك قدم عقب تر مي آيم. آيا او پدر مافياي اسبدواني است؟ «ببخشيد، اين آقا كيه؟» مرد نگاهي به من مي كندو با ته لهجه عربي مي گويد: «مي خواي چيكار؟»، «همين طور». دفترچه و قلم را در دستانم مي بيند. جواب مي دهد: «كوپي!» هيچ معني اي ندارد. عقب مي روم، كاغذ و قلم را داخل جيبم مي گذارم، دوباره يك قدم جلومي آيم، از نفر بعدي مي پرسم: «اين آقا كيه؟» حدسم درست است؛ او را مي توان پدر شرط بندي هاي اسب دواني گنبد ناميد. حضور او، البته به اسبدواني گنبد محدود نمي شود، هر جا كه اسب و مسابقات اسبدواني باشد او هم هست. جمعيت متفرق مي شوند و او ميان جمعيت گم مي شود. بقيه هم به جايگاه مي روند تا دور دوم مسابقات كورس پاييزه گنبد را از نزديك تماشا كنند، بلكه بتوانند در رقابتي ناآگاهانه بر مردي كه عمري را در اين راه گذاشته پيروز شوند.
به جاده باريكي مي رسيم كه هيچ خط كشي يا علامت راهنمايي در آن وجود ندارد. اگر اتومبيلي كه در آن نشسته ايد فقط يك چراغ اش سالم باشد و هواي باراني و با ديد كم، قطعاً با گذر هر ماشين از روبرويتان آماده يك حادثه خواهيد شد. راننده ادامه مي دهد: «فقط تركمن ها نيستند، از گرگان و خيلي جاهاي ديگر هم مي آيند. بيشتر از كورس، پيش بيني اش آدم ها را مي كشد ولي شانسي است، يا مي بري يا مي بازي اما يكي هست كه اغلب مي برد...» در سياهه مجموعه لامپ ۱۰۰ وات اتاقك نگهباني تنها نور قابل اتكا است. يكي از ويلاهاي سه گانه مجموعه محل اقامت من است. اقامتگاهي بزرگتر از زمين هندبال فقط براي يك نفر.
گذر از چهارراه چه كنم
ساعت ۱۸ در كنار مسابقات پيش بيني نتايج، شرط بندها هم به طور غيرقانوني كارشان را ادامه مي دهند. آنها دور هم جمع مي شوند تا در مورد نتايج كورس ها هر هفته شرط بندي كنند. پاتوق اصلي آنها چهار راهي در خيابان شريعتي است، «چهارراه چه كنم!» چند چرخ ميوه فروشي و چند مغازه ماهي فروشي. پاتوق اصلي شرط بندها است كه نفرات اصلي شان، يا عراقي اند و يا زابلي. اسبدواني تنها جذابيت گنبدكاووس است. اين گفته يكي از شهروندان گنبدي است؛ «نمي دانم چرا تابستان كورس نبود. من كه هميشه مي روم. كورس تنها تفريح ما است. پير و جوان هم ندارد. خدا كند باران قطع شود تا كورس داشته باشيم.»
فروشنده مي گويد محل پيش بيني چهار راهي آن طرف تر است. كنار مغازه اي با پارچه نوشته تست هوش كه اين روزها مسابقات پيش بيني فوتبال و رشته هاي مهمتري را برگزار مي كندو اغلب جوانها به آن سوق پيدا كرده اند. يك ماهي فروشي قرار دارد. دفترچه هاي مسابقات كورس روي ميز چيده شده اند. صاحب مغازه سلام را به گرمي پاسخ مي دهد اما وقتي متوجه مي شود خبرنگارم اخم مي كند: «چند مي فروشيد؟» - ۴۰۰ تومان _ چند تا مي فروشيد؟ - ۱۰۰ تا ۲۰۰ تا، نمي دانم _ محل شرط بندها كجاست؟ - نمي دانم _ كي جمع دفترچه هاتان تمام مي شود؟ - نمي دانم...شهر زير باران ممتد پاييزي است. مغازه ها يكي پس از ديگري بسته مي شوند. اينجا ساعت ۶ بعدازظهر شهر تعطيل است. خانم تركمني با لباس محلي پشت ميز شيك فروش لوازم آرايشي و بهداشتي مي ايستد. نگاهي به اطراف مي كند. بيرون مغازه را با استرس نگاه مي كند و مي گويد: «من نمي دانم، اين پاساژ غيرتركمن ها است. برو پاساژ حجتي. از خانمهاي آنجا بپرس. من كورس را نديده ام.» خط كش ها و علايم رانندگي در سطح شهر در حداقل ممكن است. چراغ قرمز با تابلوي نشان دهنده زمان هنوز ملموس نشده است. زمان چراغ زرد شايد به اندازه زمان چراغ قرمز باشد، چيزي حدود ۸ تا ۱۰ ثانيه. خيابان رو به خاموشي است. پاساژ حجتي هم در حال تعطيلي است. «ببخشيد، خانم ها هم اسبدواني را دوست دارند؟» چارقدش را درست مي كند، به بيرون مغازه نگاه مي كند و با استرسي وصف ناشدني فقط مي گويد: «نمي دانم» ديگر نمي توان پاسخي از او گرفت چون در پايان هر سؤال پاسخ مي دهد: «نمي دانم».
فقط ۵ درصد اسب تركمن
پاروي پا مي اندازد و مي گويد: «شايد برگزار نشود. حتي اگر فردا هم آفتابي باشد، نمي توان به آفتاب پاييزي اطمينان كرد.» ايگدري مدير مجموعه سواركاري گنبد است. به گفته خودش تا چند نسل قبل اش هم پرورش اسب داشته اند. مردم محلي او را اغلب به نام كوچكش «حكيم» مي شناسند، «الآن ۹۵ درصد اسب ها دوخون يا «تروبرد» هستند و تنها ۵ درصد اسب اصيل تركمن داريم. به همين خاطر اغلب مسابقه ها مخصوص اسب هاي «تروبرد» است.» «تروبرد»، اسبهايي هستند كه يك نسل شان تركمن بوده كه طي گذشت زمان و آميزش با نژادهاي خارجي به اسبهاي تركمن _ اروپايي معروفند. اسبهاي تركمن به لحاظ ظاهري زيباترند اما تنها روش قابل اطمينان براي شناسايي اسب اصيل تركمن آزمايشهاي ژنتيكي است.
گذشته اسب تركمن
اما ريشه اسب اصيل تركمن را بايد در دشتهاي تركمن جست. بررسي استخوان شناسي اسكلت اسبهاي يافت شده در اين منطقه، از اهلي شدن اسب در آغاز هزاره سوم پيش از ميلاد حكايت مي كند. اسب ميان سكاها (اقوام آريايي آسياي مركزي) از اهميت بالايي برخوردار بود. آنها جزو اولين اقوامي بودند كه سواركاري را آموختند. آنها به تدريج باعث ارتقاي كيفيت وويژگي هاي اسبها شدند كه اين اسبها ارتقاي ژنتيكي يافته، اجداد اسبهاي تركمن امروزي اند. آثار استفاده از اسب پرعضله و نيرومندي چون تركمن در سپاه هخامنشيان ديده مي شود. به طور مثال در سپاه داريوش، سي هزار رأس اسب تركمن وجود داشت. اين ، زمينه افسانه هايي در مورد اسب تركمن هم شده است. گفته مي شود «ارتي بيوس» يكي از سرداران سپاه داريوش، زماني كه وارد قبرس شد بر اسبي سوار بود كه مانند مردي جنگي در پيكار شركت مي كرد و از زمين بلندمي شد و با دست و پا و دندان ، مردان مسلح را از پاي درمي آورد. «انسيلوس» سردار سپاه دشمن كه از اين اسب بيمناك بود از ميرآخور خود پرسيد چه بايد كرد، آيا بايد سوار را كشت يا اسب را! (هرودت، تواريخ، كتاب پنجم، ترجمه وحيد مازندراني، تهران، ۱۳۵۰)۲۰۰۰ سال پيش، يونانيان اسبهايي را به سرزمين خود بردند كه موجب اصلاح نژاد اسبهاي يونانيان كه قامت كوچك و توان اندكي داشتند، شد. همچنين ۵۰۰۰ اسب شرقي توسط اسكندر به يونان برده شد (هرودت، تواريخ) شواهدي نيز وجود دارد كه «بوسفالوس» اسب محبوب اسكندر از نژاد تركمن بوده است. (نگاهي به اسب تركمن در ايران، لوئيز فيروز).در دوره اشكانيان ، محل پرورش اسب تركمن «فرغانه» و «خجند» بود. چيني ها به اين اسبها علاقه وافري داشتند. آنها معتقد بودند در فرغانه اسبهاي اصيلي وجود دارد كه از نژادي آلماني شكل گرفته كه به جاي عرق، خون از بدنشان جاري مي شود!
اسب تركمن همچنان در تاريخ باقي ماند به طوري كه گفته مي شود اسب «جهان پيما» كه فتحعلي شاه به رسم پيشكش به ناپلئون داد از نژاد تركمن بود كه او حتي در تبعيد نيز اسب را با خود داشت (تاجبخش، حسن ، تاريخ دامپزشكي و پزشكي ايران ، جلد ۲)اما اسب «تروبرد» ۳۰۰ سال قبل از آفرينش سه نژاد معروف كه يكي از مهمترين آنها تركمن بوده شكل گرفت . ماركوپولو در سفرنامه خود مي نويسد: اسبان تركمن، نجيب ، خوب و تندرست اند. در كشور ايران بهترين و زيباترين اسب هاي آسيا موجود است.»
اسبي با استقامت و زيبا
ساعت ۲۰ شهر در تاريكي مطلق فرو مي رود. حكيم ديگدري از اسبهاي اصيل و دوخون مي گويد: «اسب تركمن استقامت بيشتري دارد. آنها در مسافت هاي بالا از رقيب دوخون جلو مي زنند اما اسبهاي «تروبرد» براي مسافت هاي كوتاه با سرعت بالا مناسب ترند. اما از نظر زيبايي اسبهاي تركمن بي نظيرند.» با اين حال پرورش دهندگان اسب اصيل تركمن كه در اقليت به سر مي برند معتقدند مديران مجموعه سواركاري و كورس گنبد آنها را عقب رانده اند؛ «نه اينطور نيست. البته اين تعصب به اسب تركمن خوب است اما بايد يادمان باشد كه اسب تركمن در اقليت است. امسال در كورس بهاره بعداز ۲۰-۳۰ سال ، براي اولين بار كورس اسبهاي تركمن را به طور جداگانه برگزار كرديم.» در كورس بهاره گنبد كه۱۱ هفته به طول انجاميد، روزهاي پنجشنبه خاص رقابت اسبهاي اصيل تركمن بود . استقبال گنبدي ها از كورس جالب توجه است. در كورس بهاره به طور متوسط ۱۵۰۰ نفر پنجشنبه هاو ۴۰۰۰ نفر جمعه ها براي ديدن كورس اسبها به مجموعه سواركاري گنبد رفتند.
مردي كه نقاب نداشت
ساعت ۳۰:۲۰ زير باران در شهري كه تقريباً به خواب رفته است ، اگر به فكر رستوران باشي براي مردم محلي كمي مضحك است. راننده تاكسي مي گويد: «اينجا فقط دوتا رستوران داريم آن هم در ورودي شهر.» مالك رستوران از يك فهرست بلند بالا كه جلويم گذاشته انگشت مي چرخاند و سه مورد را نشان مي دهد؛ «فقط همين !» پشت ديوار آلومينيومي سه نفر مشتري رستورانند. يكي قد بلندتري دارد. كت و شلوار تيره پوشيده و مدام به سيگارش پك مي زند؛ «من الكي روي يك اسب سرمايه گذاري نمي كنم.» او رو به سوي مخاطبش كه يكي از آنها مالك رستوران است مي كند و حرفهايش را ادامه مي دهد. چهره دو نفر ديگر شبيه آدم هايي است كه تسليم قدرت طرف مقابلند. او مدام از اسبهاي مختلف صحبت مي كند ، مردي با قامت بلند، ريش پروفسوري و البته چهره اي تأثيرگذار. «شايد او مالك اسبي باشد كه از تهران براي رقابت آمده است.» اين دليل موجهي براي بي تفاوتي من است اما او همان چهره معروف شرط بنديهاي سواركاري است. «ساعت ۹ رستوران تعطيل است» ، بايد پذيرفت كه روز كاري همين جا تمام شده است.
مجموعه سواركاري گنبد
ساعت ۸ صبح پنجشنبه مجموعه اي كه ديشب هاله بزرگ تاريكي به نظر مي رسيد، زيبايي هايش را به رخ مي كشد. يك مجموعه زيبا با درختاني كهنسال و قديمي. تنها صدايي كه اين اطراف شنيده مي شود، شيهه اسب است وآفتاب ، گويي تحقق آرزوهاي مردم است.پتو پيچيده ، كنار مربي اش آرام پيش مي رود. برخورد نعل و آسفالت و برگ هاي زرد خشك براي گوشهايي كه معمولاً دراين ساعات فقط صداي بوق و گاز و موسيقي هاي ناهمگون شنيده اند، غريبه است. چراگاههاي كوچك اسبها هنوز سبزند و آنها با لباس زمستاني بر تن، با شكم سيري و آرامش يونجه و علف مي خورند. پشت شيشه هاي اتاقك نگهباني نتايج تست دوپينگ اسبها را نصب كرده اند. چيزي حدود ۱۵ تا ۲۰ مورد دوپينگ شب قبل. ايگدري مي گفت: «متأسفانه هنوز خيلي دوپينگ مي كنند. وقتي هم نتايج اعلام مي شود بعضاً معتقدند اشتباه است.»از در نرده اي ورودي مجموعه تا ساختمان و سكوها چيزي حدود ۸ دقيقه بايد پياده روي كرد. اين ۸ دقيقه اصلاً به چشم نمي آيد. در ميان راه پاركينگ مجموعه وجود دارد كه شبيه پاركينگ مجموعه ورزشي آزادي با سكو و جدول هاي سيماني جدا شده اند اما هيچ شباهت ديگري ميان آنها وجود ندارد. روي آسفالت خيس مجموعه سبزه هاي جوان زير نور آفتابي كه از لابه لاي برگهاي باقي مانده درختان مي تابد، خودنمايي مي كنند. ابهت ساختمان مجموعه خودنمايي مي كند.
دستگاهي كه غيب شد
ساعت ۱۰ صبح «قلم مو» از سطل رنگ سفيد بيرون مي آورد و بر روي تابلوي آهني تبليغاتي مي كشد. شيار خطي بين دو تابلو كه ۱ سانتي متر است ، محل تنظيم دستگاه فوتوفينيش براي خط پايان است؛ « با دستگاه فوتوفينيش زمان پايان رقابت و تعيين رده بندي اسبها بسيار ساده شده است.» پيش از انقلاب دستگاه فوتوفينيش در مجموعه نصب شد. اتاقك زنگ زده آن دستگاه با سيم هايي كه بيرون زده اند كاملاً مشخص است اما در روزهاي پس از انقلاب دستگاه از مجموعه فرد نامشخص خارج شد و هيچگاه نيز بازگردانده نشد تا ۲۷ سال بعد در بهار ۱۳۸۴ يك دستگاه با هزينه اي حدود ۵۰ ميليون تومان توسط فدراسيون خريداري و براي رقابتها استفاده شد.
ساختمان مجموعه سواركاري پيست اسبدواني ۱۵۰۰متر طول دارد و ۲۲ متر عرض كه نيمي از آن خاك است و نيمي ديگر تقريباً چمن. روبروي جايگاه ديواره درختاني وجود دارد كه طي سالهاي گذشته بسياري از درختان آن نيز قطع شده اند. اما ساختمان باشگاه از دو بخش تشكيل شده است. بخش ويژه تماشاگران با سكوهاي سيماني و صندلي هاي آبي رنگي كه به تازگي نصب شده اند؛ «شركت اسب ايرانيان هزينه نصب صندلي ها را برعهده گرفته است.» صندلي ها نيمه كاره اند و بخشي از جايگاه هنوز بدون صندلي است. سايبان بزرگ براي تماشاگراني كه بعيد است روي صندلي ها آرام و قرار داشته باشند.
تقسيم بندي جايگاهها، تماشاگران را سه بخش مي كند. تماشاگران عادي ، تماشاگران ويژه و تماشاگران ويژه تر. گروه اول ۹۰ درصد صندلي ها را از آن خود كرده اند . قسمت دوم ميانه دو سوي سكوها است كه با ديوار محصور شده است و مخصوص مالكان و مربيان اسبها است و جايگاه بعدي كه مهم تر از بقيه است در طبقه سوم با ديواره كوتاه شيشه اي مشرف بر پيست، متعلق به مسؤولان و نزديكاني است كه به صورت عرفي كارت «VIP» دارند. بخش اداري مجموعه نيز از سه طبقه تشكيل شده . طبقه اول يا همكف شامل ۴ اتاق قديمي و اداري مجموعه است. طبقه دوم داراي يك سالن بزرگ و دو اتاق كه بر روي يكي نوشته اند «اتاق فرمان» و ديگري «اتاق فوتوفينيش». اما طبقه سوم باموكتي زيبا و ضخيم از دو طبقه ديگر به كلي مجزاست شامل يك سالن بزرگ، آشپزخانه و اتاق مدير مجموعه است. تراس مشرف به اين طبقه جايگاه VIP و ميهمانان ويژه است.
استاندار در هاله فرماندار ساعت ۲۰:۱۰ استاندار استان گلستان و هيأت همراهش با اتوبوس شهري وارد مجموعه مي شوند. برنامه امروز استاندار بازديد از شهر گنبد است. اتوبوس شهري با اسكورت ۱۰ اتومبيل پليس و شخصي وارد مجموعه مي شود. مردان كت و شلواري پياده مي شوند. يك استاندار (دكتر شاعري) وسط جمعيت است. فرماندار براي او توضيح مي دهد و ديگران با يك دست دو لبه كت را چسبيده اند و آرام كنار او مي روند. او به اندازه ۱۵ دقيقه در مجموعه قدم مي زند و بعد از ۱۵ دقيقه آرام به سمت اتوبوس مي رود. فرماندار شهر گنبد اجازه نزديك شدن هيچ احدي را به او نمي دهد؛ «مي توانم يك سؤال بپرسم، من ...» فرماندار سرش را تكان مي دهد. نگاه بي تفاوتي مي كندو از پله هاي اتوبوس بالا مي رود. استاندار از در جلو وارد مي شود و در صندلي چهارم سمت چپ مي نشيند. بلافاصله شهردار را صدا مي زند؛ «خود اسب به نظرم جاذبه گردشگري استان است. اسب اصيل تركمن مي تواندآدمهاي زيادي را به اينجا بكشاند. يك تنديس از اسب تركمن در ورودي شهر باشد جلوه زيبايي دارد.» اتوبوس استاندار حركت مي كند و لحظه اي بعد ديگر كسي از آن جمعيت باقي نمانده است.
شرايط پيش بيني
ساعت ۱۱. كامپيوترهاي مخصوص پيش بيني مسابقه ها سر هم مي شوند. سميعي فر مسؤول اين بخش از تهران آمده است؛ «نمي دانم. بايد ببينم چند تا دستگاه مي شود سرهم كرد. ۳۰ تا ، ۴۰ تا ...»
زير سكوي تماشاگران فضاي مناسبي براي اين كار است. ساخت و ساز اين بخش نيز همگون با همين كار است. روي ديوار انواع پيش بيني ها را نوشته اند:
۱- پيش بر: يك اسب با مقام اول
۲- دو برنده: دو اسب با مقام اول و دوم
۳- پي بر: يك اسب با مقام اول، دوم يا سوم
۴- اسبهاي ۱ و ۲ و ۳: سه اسب به ترتيب انتخاب با مقام اول، دوم و سوم
۵- پرشي: سه اسب، مقام اول در سه كورس
لباس سواركاران يا در اصطلاح محلي چابكسواران از خشكشويي تحويل گرفته شده و آورده مي شوند. ريش سفيدهاي كورس مي آيند تا روز پيش از مسابقه از شرايط مطلع شوند.
۳۰۰ هزار تومان پول توجيبي اسبها.مردم اينجا اعتقاد دارند كسي كه اسب دارد، خدا روزي اش را زيادمي كند. بخاطر همين است كه اغلب هزينه هايش را تحمل مي كنند. جالب است طي اين سالها، آنهايي كه اسب نگهداري مي كردند اسب هم اضافه كرده اند، يعني اعتقادشان درست است. احمد قليچي يكي از نزديكان باشگاه است. او معتقداست نگهدارندگان اسب كمتر ضرركرده اند. اما هزينه نگهداري اسب درحالت عادي ماهيانه ۳۰۰ هزارتومان است. مجموعه سواركاري براي نگهداري اسب ۱۵۰ هزارتومان دريافت مي كند. هزينه مربي هم درطول يك ماه چيزي معادل همان قيمت است يعني ۱۵۰ هزارتومان. در پاييز و زمستان كار سخت تر است. مربيان تا بهار مجبورند اسب ها را روزي ،۴ ۵ و حتي گاهي اوقات تا ۷ ساعت روزانه ببرند گشت. در زمستان خوراك بيشتري به اسبها داده مي شود كه مقاومت بدني شان بالا برود.
سي كيلومتر آن طرف ترساعت ۱۵ : ۱۱ براي ديدن خانم فيروز بايد سي كيلومتري از شهر خارج شوي. كمپ نگهداري اسب مخصوص خود را دارد. اغلب مردم روستاهاي اطراف موتورسوارند. درست برخلاف تهران كه حتي در اتاق نشيمن خانه ات هم بايد مواظب موتورسواران باشي. آنجا سرعت موتورسواران معمولاً بيشتر از ۴۰ كيلومتر در ساعت نخواهدشد و اغلب بر يك خط مستقيم حركت مي كنند و هيچ حركت اضافي از آنها نمي بيني، البته اگر خط وسط جاده را گرفته باشند مجبور مي شوي هرچندثانيه يكبار بوق بزني. برخلاف آنچه در ذهن مي آيد گنبد و حوالي آن از درختان پوشيده نيست و بيشتر مراتع ديده مي شوند.
... و چند كيلومتر باقي مانده تا كمپ قره تپه شيخ (محل اقامت لوئيز فيروز) جاده خاكي است. منطقه وسيعي است. اسب ها را مي تواني راحت ببيني كه درحال چرا هستند.او اينجا را بيشتر از تمام دنيا دوست دارد.
ساعت ۱۲/۲۵. يك خانه زيبا، از وسايل مدرن و لوكس خبري نيست ولي به معناي واقعي زيباست. چشمان آبي دارد. پيري در چهره اش مشخص است ولي براي پختن لازانيا به سرعت اين طرف و آن طرف مي رود. تصادفي بود. ما كه براي زندگي نيامده بوديم. شوهرم خيلي دوست داشت شكاركند. آمديم ايران، نوروزآباد تهران براي ما بود كه فروختيمش، بعد آمديم اينجا كه اسب هايمان را نگهداري كنيم. او دوستان تركمن زيادي داشت. اين شد كه آمديم اينجا و ديگر مانديم.
لهجه زيبايي دارد. همان لهجه اي كه فارسي را با تلفظ هاي لاتين مخلوط مي كند. البته كلمات فارسي كه در ذهن اش است بسيار وسيع است و به خوبي جمله سازي مي كند. بخاطر اسب تركمن اينجا مانده ام، ضمن اينكه اينجا دوستان زيادي دارم. آب و هواي عالي، دوستان خوب و البته بهترين جا براي نگهداري اسب هايم.
او پس از شوهرش نيز حاضر نشد به آمريكا برگردد. به نظرم مردم، اينجا راحت زندگي مي كنند. در آنجا (آمريكا و غرب) همه مي روند تا زندگي كنند اما من اينجا راحتم. به كشورهاي زيادي سفركرده ام. مي دانم اينجا زندگي چندان راحت نيست. اما اينجا اسبهاي زيادي دارم. هربار كه به اروپا، آمريكا يا استراليا مي روم نمي توانم طاقت بياورم. خيلي زود برمي گردم.
درطول سال هم همين جا مي مانم. البته محلي هم در كردان كرج داريم اما اداره آنجا را به پسرم داده ام. چون از اين رفت و آمد خسته شده ام. لوئيز فيروز از معدود افرادي است كه تنها اسب اصيل تركمن نگهداري مي كند؛ ديدم نسل اسب اصيل تركمن دارد ازبين مي رود. اين كاري كه ما مي كنيم اصلاً اقتصادي نيست، خوب مي دانم اما به لحاظ ژنتيكي خيلي مهم است كه اسب اصيل تركمن نابود نشود.
به اعتقاد فيروز اسب تركمن در دنيا طرفداران زيادي دارد اما اجازه صادرات به اين اسب ها داده نمي شود. همين مسأله باعث افت قيمت اسب تركمن تا ۳ يا ۴ ميليون شده است. اسبي كه اگر صادر شود به اعتقاد لوئيز فيروز بالاي ۱۰۰ هزار دلار در دنيا به فروش مي رسد. اما در ايران طرفداران زياد ندارد. اسب تركمن براي استقامت، پرش و استاژ بسيار عالي است. اما در ايران مردم همه دنبال مد هستند. تهراني ها حاضرند اسب درجه چند اروپايي را استفاده كنند اما اسب اصيل تركمن با مزايايي به مراتب بيشتر استفاده نمي شود. چرا؟ چون مد است، چون اسمش اروپايي است. پس اگر نگهداري اسب تركمن اقتصادي نيست محل درآمد مجموعه سواركاري لوئيز فيروز كجا است؟ ما با يك شركت خارجي طرف قرارداديم. معمولاً توريست هايي كه به ايران مي آيند چندروزي را دراينجا سپري مي كنند. ما آنها را با اسب تركمن براي گردش به نقاط ديدني منطقه مي بريم. محل درآمد ما همين است. چند اسب مختص اين كارند و ما درآمدشان را خرج اسبهاي ديگر مي كنيم.
و روز رقابت ساعت ۱۱/۳۰. روزجمعه. يك روز با ازدحام بالا در انتظار مجموعه است. سرايدار مجبور شده است تمامي برگ هاي خشك مسير در ورودي تا ساختمان مجموعه را جارو كند. بليت ها را يكي پس از ديگري تحويل مي دهند.
ساعت ،۱۲ دفتر مديرمجموعه. حكيم كارت هاي مخصوص را تقسيم مي كند. او مدام تكرار مي كند كه اگر قرار باشد دوستان همه بيايند داخل آنوقت هيچ بليت فروشي نمي شود. من به پدرم هم كارت مخصوص نداده ام.
ساعت ۱۲/۲۰. دختران گنبدي اين بار نه در پوشش سنتي تركمن. با مانتو و شلوار و مقنعه آنها مسؤول كامپيوترهاي پيش بيني هستند. سميعي فر جمع شان كرده است: به هيچكس رو ندهيد. مراقب تقلب ها هم باشيد.
ساعت ۱۲/۳۵. صداي حراجي به گوش مي رسد. يك دوره آدم وسط جمعيت را نگاه مي كنند. نزديك تر مي شوم. هليا ۱۰ تومن يك، ۱۰ تومن دو، ۱۱ تومن يك، ۱۲ تومن دو، هليا ۱۵ تومن يك، دو،... سه. هليا ۱۵ تومان، پرواز ۷ تومن يك...» دفترچه ها در دستان مردان است. به دقت به آن نگاه مي كنند. حراجي روز هفتم است. پيرمرد با كلاه مشكي وسط نشسته و يك جوان به او كمك مي كند. مردي كه بالاسر آنها و ميان جمعيت ايستاده نقش گرم كننده بازار را برعهده دارد. «آقا اين كار را براي چه انجام مي دهند؟» - حراجي است.
- مگر حراجي ديروز نبود؟ چرا، ولي اين يك طور پيش بيني است. _ خب جايگاه پيش بيني كه آن طرف است. _- نه اين حراجي شخصي و ميان خودمان است. آنها دور هم جمع مي شوند تا به اصطلاح خود «بهترين»ها را انتخاب كنند. اسب هاي هر دور كه نام نويسي كرده اند را به ترتيب احتمال مقام آوردن و نتايج قبلي شان مي خوانند و هركسي بالاترين پيشنهاد را بدهد، حراجي به نام او ثبت مي شود. بقيه اسبها را نيز به همين ترتيب مي خوانند. قيمت هاي نهايي معمولاً از ۱۵ تا ۴۰ هزارتومان است و درنهايت حدود ۳۰۰ هزارتومان براي هردور جمع آوري مي شود.
.
ايگدري مدير مجموعه سواركاري مي گويد: «با هركورس عكس او را به نيروي انتظامي مي دهيم تا از حضور او در گنبد جلوگيري كنند اما بازهم او در شهر هست و كارش را بدون دردسر انجام مي دهد.» يكي از شهروندان گنبد مي گويد: «او در يك جمع خصوصي گفته است كه در كورس بندر تركمن او خيلي راحت بوده ، حتي اسكورتي براي مراقبت از او انجام فعاليت مي كردند»
تمامي گنبدي ها او را مي شناسند. او قامت بلندي دارد و يك فرد متمايز از ديگران است. پدر مافياي اسبدواني كشور.
48 ساعت در گنبدكاووس براي كورس پاييزه اسبدواني
تنديس اسب تركمن
قامت بلندتري نسبت به ديگران دارد. تركمن ها دور او حلقه زده اند. تكه كاغذي كه دستش گرفته را بالا مي آورد و به دقت به آن نگاه مي كند. تمامي كاف ها را به خط كوفي _ عربي نوشته است. كاف هاي كمر خميده او بر كاغذ سلطه دارند. درست مثل او كه يك وجب از بقيه بلندقامت تر است. دوباره كاغذ را نگاه مي كند و به مرد ميانسالي مي گويد: «من گيج نيستم...» تراول ۱۰۰ هزار توماني مچاله شده را به دستش مي دهد. بقيه با هيجان به او نگاه مي كنند. يك قدم عقب تر مي آيم. آيا او پدر مافياي اسبدواني است؟ «ببخشيد، اين آقا كيه؟» مرد نگاهي به من مي كندو با ته لهجه عربي مي گويد: «مي خواي چيكار؟»، «همين طور». دفترچه و قلم را در دستانم مي بيند. جواب مي دهد: «كوپي!» هيچ معني اي ندارد. عقب مي روم، كاغذ و قلم را داخل جيبم مي گذارم، دوباره يك قدم جلومي آيم، از نفر بعدي مي پرسم: «اين آقا كيه؟» حدسم درست است؛ او را مي توان پدر شرط بندي هاي اسب دواني گنبد ناميد. حضور او، البته به اسبدواني گنبد محدود نمي شود، هر جا كه اسب و مسابقات اسبدواني باشد او هم هست. جمعيت متفرق مي شوند و او ميان جمعيت گم مي شود. بقيه هم به جايگاه مي روند تا دور دوم مسابقات كورس پاييزه گنبد را از نزديك تماشا كنند، بلكه بتوانند در رقابتي ناآگاهانه بر مردي كه عمري را در اين راه گذاشته پيروز شوند.
به جاده باريكي مي رسيم كه هيچ خط كشي يا علامت راهنمايي در آن وجود ندارد. اگر اتومبيلي كه در آن نشسته ايد فقط يك چراغ اش سالم باشد و هواي باراني و با ديد كم، قطعاً با گذر هر ماشين از روبرويتان آماده يك حادثه خواهيد شد. راننده ادامه مي دهد: «فقط تركمن ها نيستند، از گرگان و خيلي جاهاي ديگر هم مي آيند. بيشتر از كورس، پيش بيني اش آدم ها را مي كشد ولي شانسي است، يا مي بري يا مي بازي اما يكي هست كه اغلب مي برد...» در سياهه مجموعه لامپ ۱۰۰ وات اتاقك نگهباني تنها نور قابل اتكا است. يكي از ويلاهاي سه گانه مجموعه محل اقامت من است. اقامتگاهي بزرگتر از زمين هندبال فقط براي يك نفر.
گذر از چهارراه چه كنم
ساعت ۱۸ در كنار مسابقات پيش بيني نتايج، شرط بندها هم به طور غيرقانوني كارشان را ادامه مي دهند. آنها دور هم جمع مي شوند تا در مورد نتايج كورس ها هر هفته شرط بندي كنند. پاتوق اصلي آنها چهار راهي در خيابان شريعتي است، «چهارراه چه كنم!» چند چرخ ميوه فروشي و چند مغازه ماهي فروشي. پاتوق اصلي شرط بندها است كه نفرات اصلي شان، يا عراقي اند و يا زابلي. اسبدواني تنها جذابيت گنبدكاووس است. اين گفته يكي از شهروندان گنبدي است؛ «نمي دانم چرا تابستان كورس نبود. من كه هميشه مي روم. كورس تنها تفريح ما است. پير و جوان هم ندارد. خدا كند باران قطع شود تا كورس داشته باشيم.»
فروشنده مي گويد محل پيش بيني چهار راهي آن طرف تر است. كنار مغازه اي با پارچه نوشته تست هوش كه اين روزها مسابقات پيش بيني فوتبال و رشته هاي مهمتري را برگزار مي كندو اغلب جوانها به آن سوق پيدا كرده اند. يك ماهي فروشي قرار دارد. دفترچه هاي مسابقات كورس روي ميز چيده شده اند. صاحب مغازه سلام را به گرمي پاسخ مي دهد اما وقتي متوجه مي شود خبرنگارم اخم مي كند: «چند مي فروشيد؟» - ۴۰۰ تومان _ چند تا مي فروشيد؟ - ۱۰۰ تا ۲۰۰ تا، نمي دانم _ محل شرط بندها كجاست؟ - نمي دانم _ كي جمع دفترچه هاتان تمام مي شود؟ - نمي دانم...شهر زير باران ممتد پاييزي است. مغازه ها يكي پس از ديگري بسته مي شوند. اينجا ساعت ۶ بعدازظهر شهر تعطيل است. خانم تركمني با لباس محلي پشت ميز شيك فروش لوازم آرايشي و بهداشتي مي ايستد. نگاهي به اطراف مي كند. بيرون مغازه را با استرس نگاه مي كند و مي گويد: «من نمي دانم، اين پاساژ غيرتركمن ها است. برو پاساژ حجتي. از خانمهاي آنجا بپرس. من كورس را نديده ام.» خط كش ها و علايم رانندگي در سطح شهر در حداقل ممكن است. چراغ قرمز با تابلوي نشان دهنده زمان هنوز ملموس نشده است. زمان چراغ زرد شايد به اندازه زمان چراغ قرمز باشد، چيزي حدود ۸ تا ۱۰ ثانيه. خيابان رو به خاموشي است. پاساژ حجتي هم در حال تعطيلي است. «ببخشيد، خانم ها هم اسبدواني را دوست دارند؟» چارقدش را درست مي كند، به بيرون مغازه نگاه مي كند و با استرسي وصف ناشدني فقط مي گويد: «نمي دانم» ديگر نمي توان پاسخي از او گرفت چون در پايان هر سؤال پاسخ مي دهد: «نمي دانم».
فقط ۵ درصد اسب تركمن
پاروي پا مي اندازد و مي گويد: «شايد برگزار نشود. حتي اگر فردا هم آفتابي باشد، نمي توان به آفتاب پاييزي اطمينان كرد.» ايگدري مدير مجموعه سواركاري گنبد است. به گفته خودش تا چند نسل قبل اش هم پرورش اسب داشته اند. مردم محلي او را اغلب به نام كوچكش «حكيم» مي شناسند، «الآن ۹۵ درصد اسب ها دوخون يا «تروبرد» هستند و تنها ۵ درصد اسب اصيل تركمن داريم. به همين خاطر اغلب مسابقه ها مخصوص اسب هاي «تروبرد» است.» «تروبرد»، اسبهايي هستند كه يك نسل شان تركمن بوده كه طي گذشت زمان و آميزش با نژادهاي خارجي به اسبهاي تركمن _ اروپايي معروفند. اسبهاي تركمن به لحاظ ظاهري زيباترند اما تنها روش قابل اطمينان براي شناسايي اسب اصيل تركمن آزمايشهاي ژنتيكي است.
گذشته اسب تركمن
اما ريشه اسب اصيل تركمن را بايد در دشتهاي تركمن جست. بررسي استخوان شناسي اسكلت اسبهاي يافت شده در اين منطقه، از اهلي شدن اسب در آغاز هزاره سوم پيش از ميلاد حكايت مي كند. اسب ميان سكاها (اقوام آريايي آسياي مركزي) از اهميت بالايي برخوردار بود. آنها جزو اولين اقوامي بودند كه سواركاري را آموختند. آنها به تدريج باعث ارتقاي كيفيت وويژگي هاي اسبها شدند كه اين اسبها ارتقاي ژنتيكي يافته، اجداد اسبهاي تركمن امروزي اند. آثار استفاده از اسب پرعضله و نيرومندي چون تركمن در سپاه هخامنشيان ديده مي شود. به طور مثال در سپاه داريوش، سي هزار رأس اسب تركمن وجود داشت. اين ، زمينه افسانه هايي در مورد اسب تركمن هم شده است. گفته مي شود «ارتي بيوس» يكي از سرداران سپاه داريوش، زماني كه وارد قبرس شد بر اسبي سوار بود كه مانند مردي جنگي در پيكار شركت مي كرد و از زمين بلندمي شد و با دست و پا و دندان ، مردان مسلح را از پاي درمي آورد. «انسيلوس» سردار سپاه دشمن كه از اين اسب بيمناك بود از ميرآخور خود پرسيد چه بايد كرد، آيا بايد سوار را كشت يا اسب را! (هرودت، تواريخ، كتاب پنجم، ترجمه وحيد مازندراني، تهران، ۱۳۵۰)۲۰۰۰ سال پيش، يونانيان اسبهايي را به سرزمين خود بردند كه موجب اصلاح نژاد اسبهاي يونانيان كه قامت كوچك و توان اندكي داشتند، شد. همچنين ۵۰۰۰ اسب شرقي توسط اسكندر به يونان برده شد (هرودت، تواريخ) شواهدي نيز وجود دارد كه «بوسفالوس» اسب محبوب اسكندر از نژاد تركمن بوده است. (نگاهي به اسب تركمن در ايران، لوئيز فيروز).در دوره اشكانيان ، محل پرورش اسب تركمن «فرغانه» و «خجند» بود. چيني ها به اين اسبها علاقه وافري داشتند. آنها معتقد بودند در فرغانه اسبهاي اصيلي وجود دارد كه از نژادي آلماني شكل گرفته كه به جاي عرق، خون از بدنشان جاري مي شود!
اسب تركمن همچنان در تاريخ باقي ماند به طوري كه گفته مي شود اسب «جهان پيما» كه فتحعلي شاه به رسم پيشكش به ناپلئون داد از نژاد تركمن بود كه او حتي در تبعيد نيز اسب را با خود داشت (تاجبخش، حسن ، تاريخ دامپزشكي و پزشكي ايران ، جلد ۲)اما اسب «تروبرد» ۳۰۰ سال قبل از آفرينش سه نژاد معروف كه يكي از مهمترين آنها تركمن بوده شكل گرفت . ماركوپولو در سفرنامه خود مي نويسد: اسبان تركمن، نجيب ، خوب و تندرست اند. در كشور ايران بهترين و زيباترين اسب هاي آسيا موجود است.»
اسبي با استقامت و زيبا
ساعت ۲۰ شهر در تاريكي مطلق فرو مي رود. حكيم ديگدري از اسبهاي اصيل و دوخون مي گويد: «اسب تركمن استقامت بيشتري دارد. آنها در مسافت هاي بالا از رقيب دوخون جلو مي زنند اما اسبهاي «تروبرد» براي مسافت هاي كوتاه با سرعت بالا مناسب ترند. اما از نظر زيبايي اسبهاي تركمن بي نظيرند.» با اين حال پرورش دهندگان اسب اصيل تركمن كه در اقليت به سر مي برند معتقدند مديران مجموعه سواركاري و كورس گنبد آنها را عقب رانده اند؛ «نه اينطور نيست. البته اين تعصب به اسب تركمن خوب است اما بايد يادمان باشد كه اسب تركمن در اقليت است. امسال در كورس بهاره بعداز ۲۰-۳۰ سال ، براي اولين بار كورس اسبهاي تركمن را به طور جداگانه برگزار كرديم.» در كورس بهاره گنبد كه۱۱ هفته به طول انجاميد، روزهاي پنجشنبه خاص رقابت اسبهاي اصيل تركمن بود . استقبال گنبدي ها از كورس جالب توجه است. در كورس بهاره به طور متوسط ۱۵۰۰ نفر پنجشنبه هاو ۴۰۰۰ نفر جمعه ها براي ديدن كورس اسبها به مجموعه سواركاري گنبد رفتند.
مردي كه نقاب نداشت
ساعت ۳۰:۲۰ زير باران در شهري كه تقريباً به خواب رفته است ، اگر به فكر رستوران باشي براي مردم محلي كمي مضحك است. راننده تاكسي مي گويد: «اينجا فقط دوتا رستوران داريم آن هم در ورودي شهر.» مالك رستوران از يك فهرست بلند بالا كه جلويم گذاشته انگشت مي چرخاند و سه مورد را نشان مي دهد؛ «فقط همين !» پشت ديوار آلومينيومي سه نفر مشتري رستورانند. يكي قد بلندتري دارد. كت و شلوار تيره پوشيده و مدام به سيگارش پك مي زند؛ «من الكي روي يك اسب سرمايه گذاري نمي كنم.» او رو به سوي مخاطبش كه يكي از آنها مالك رستوران است مي كند و حرفهايش را ادامه مي دهد. چهره دو نفر ديگر شبيه آدم هايي است كه تسليم قدرت طرف مقابلند. او مدام از اسبهاي مختلف صحبت مي كند ، مردي با قامت بلند، ريش پروفسوري و البته چهره اي تأثيرگذار. «شايد او مالك اسبي باشد كه از تهران براي رقابت آمده است.» اين دليل موجهي براي بي تفاوتي من است اما او همان چهره معروف شرط بنديهاي سواركاري است. «ساعت ۹ رستوران تعطيل است» ، بايد پذيرفت كه روز كاري همين جا تمام شده است.
مجموعه سواركاري گنبد
ساعت ۸ صبح پنجشنبه مجموعه اي كه ديشب هاله بزرگ تاريكي به نظر مي رسيد، زيبايي هايش را به رخ مي كشد. يك مجموعه زيبا با درختاني كهنسال و قديمي. تنها صدايي كه اين اطراف شنيده مي شود، شيهه اسب است وآفتاب ، گويي تحقق آرزوهاي مردم است.پتو پيچيده ، كنار مربي اش آرام پيش مي رود. برخورد نعل و آسفالت و برگ هاي زرد خشك براي گوشهايي كه معمولاً دراين ساعات فقط صداي بوق و گاز و موسيقي هاي ناهمگون شنيده اند، غريبه است. چراگاههاي كوچك اسبها هنوز سبزند و آنها با لباس زمستاني بر تن، با شكم سيري و آرامش يونجه و علف مي خورند. پشت شيشه هاي اتاقك نگهباني نتايج تست دوپينگ اسبها را نصب كرده اند. چيزي حدود ۱۵ تا ۲۰ مورد دوپينگ شب قبل. ايگدري مي گفت: «متأسفانه هنوز خيلي دوپينگ مي كنند. وقتي هم نتايج اعلام مي شود بعضاً معتقدند اشتباه است.»از در نرده اي ورودي مجموعه تا ساختمان و سكوها چيزي حدود ۸ دقيقه بايد پياده روي كرد. اين ۸ دقيقه اصلاً به چشم نمي آيد. در ميان راه پاركينگ مجموعه وجود دارد كه شبيه پاركينگ مجموعه ورزشي آزادي با سكو و جدول هاي سيماني جدا شده اند اما هيچ شباهت ديگري ميان آنها وجود ندارد. روي آسفالت خيس مجموعه سبزه هاي جوان زير نور آفتابي كه از لابه لاي برگهاي باقي مانده درختان مي تابد، خودنمايي مي كنند. ابهت ساختمان مجموعه خودنمايي مي كند.
دستگاهي كه غيب شد
ساعت ۱۰ صبح «قلم مو» از سطل رنگ سفيد بيرون مي آورد و بر روي تابلوي آهني تبليغاتي مي كشد. شيار خطي بين دو تابلو كه ۱ سانتي متر است ، محل تنظيم دستگاه فوتوفينيش براي خط پايان است؛ « با دستگاه فوتوفينيش زمان پايان رقابت و تعيين رده بندي اسبها بسيار ساده شده است.» پيش از انقلاب دستگاه فوتوفينيش در مجموعه نصب شد. اتاقك زنگ زده آن دستگاه با سيم هايي كه بيرون زده اند كاملاً مشخص است اما در روزهاي پس از انقلاب دستگاه از مجموعه فرد نامشخص خارج شد و هيچگاه نيز بازگردانده نشد تا ۲۷ سال بعد در بهار ۱۳۸۴ يك دستگاه با هزينه اي حدود ۵۰ ميليون تومان توسط فدراسيون خريداري و براي رقابتها استفاده شد.
ساختمان مجموعه سواركاري پيست اسبدواني ۱۵۰۰متر طول دارد و ۲۲ متر عرض كه نيمي از آن خاك است و نيمي ديگر تقريباً چمن. روبروي جايگاه ديواره درختاني وجود دارد كه طي سالهاي گذشته بسياري از درختان آن نيز قطع شده اند. اما ساختمان باشگاه از دو بخش تشكيل شده است. بخش ويژه تماشاگران با سكوهاي سيماني و صندلي هاي آبي رنگي كه به تازگي نصب شده اند؛ «شركت اسب ايرانيان هزينه نصب صندلي ها را برعهده گرفته است.» صندلي ها نيمه كاره اند و بخشي از جايگاه هنوز بدون صندلي است. سايبان بزرگ براي تماشاگراني كه بعيد است روي صندلي ها آرام و قرار داشته باشند.
تقسيم بندي جايگاهها، تماشاگران را سه بخش مي كند. تماشاگران عادي ، تماشاگران ويژه و تماشاگران ويژه تر. گروه اول ۹۰ درصد صندلي ها را از آن خود كرده اند . قسمت دوم ميانه دو سوي سكوها است كه با ديوار محصور شده است و مخصوص مالكان و مربيان اسبها است و جايگاه بعدي كه مهم تر از بقيه است در طبقه سوم با ديواره كوتاه شيشه اي مشرف بر پيست، متعلق به مسؤولان و نزديكاني است كه به صورت عرفي كارت «VIP» دارند. بخش اداري مجموعه نيز از سه طبقه تشكيل شده . طبقه اول يا همكف شامل ۴ اتاق قديمي و اداري مجموعه است. طبقه دوم داراي يك سالن بزرگ و دو اتاق كه بر روي يكي نوشته اند «اتاق فرمان» و ديگري «اتاق فوتوفينيش». اما طبقه سوم باموكتي زيبا و ضخيم از دو طبقه ديگر به كلي مجزاست شامل يك سالن بزرگ، آشپزخانه و اتاق مدير مجموعه است. تراس مشرف به اين طبقه جايگاه VIP و ميهمانان ويژه است.
استاندار در هاله فرماندار ساعت ۲۰:۱۰ استاندار استان گلستان و هيأت همراهش با اتوبوس شهري وارد مجموعه مي شوند. برنامه امروز استاندار بازديد از شهر گنبد است. اتوبوس شهري با اسكورت ۱۰ اتومبيل پليس و شخصي وارد مجموعه مي شود. مردان كت و شلواري پياده مي شوند. يك استاندار (دكتر شاعري) وسط جمعيت است. فرماندار براي او توضيح مي دهد و ديگران با يك دست دو لبه كت را چسبيده اند و آرام كنار او مي روند. او به اندازه ۱۵ دقيقه در مجموعه قدم مي زند و بعد از ۱۵ دقيقه آرام به سمت اتوبوس مي رود. فرماندار شهر گنبد اجازه نزديك شدن هيچ احدي را به او نمي دهد؛ «مي توانم يك سؤال بپرسم، من ...» فرماندار سرش را تكان مي دهد. نگاه بي تفاوتي مي كندو از پله هاي اتوبوس بالا مي رود. استاندار از در جلو وارد مي شود و در صندلي چهارم سمت چپ مي نشيند. بلافاصله شهردار را صدا مي زند؛ «خود اسب به نظرم جاذبه گردشگري استان است. اسب اصيل تركمن مي تواندآدمهاي زيادي را به اينجا بكشاند. يك تنديس از اسب تركمن در ورودي شهر باشد جلوه زيبايي دارد.» اتوبوس استاندار حركت مي كند و لحظه اي بعد ديگر كسي از آن جمعيت باقي نمانده است.
شرايط پيش بيني
ساعت ۱۱. كامپيوترهاي مخصوص پيش بيني مسابقه ها سر هم مي شوند. سميعي فر مسؤول اين بخش از تهران آمده است؛ «نمي دانم. بايد ببينم چند تا دستگاه مي شود سرهم كرد. ۳۰ تا ، ۴۰ تا ...»
زير سكوي تماشاگران فضاي مناسبي براي اين كار است. ساخت و ساز اين بخش نيز همگون با همين كار است. روي ديوار انواع پيش بيني ها را نوشته اند:
۱- پيش بر: يك اسب با مقام اول
۲- دو برنده: دو اسب با مقام اول و دوم
۳- پي بر: يك اسب با مقام اول، دوم يا سوم
۴- اسبهاي ۱ و ۲ و ۳: سه اسب به ترتيب انتخاب با مقام اول، دوم و سوم
۵- پرشي: سه اسب، مقام اول در سه كورس
لباس سواركاران يا در اصطلاح محلي چابكسواران از خشكشويي تحويل گرفته شده و آورده مي شوند. ريش سفيدهاي كورس مي آيند تا روز پيش از مسابقه از شرايط مطلع شوند.
۳۰۰ هزار تومان پول توجيبي اسبها.مردم اينجا اعتقاد دارند كسي كه اسب دارد، خدا روزي اش را زيادمي كند. بخاطر همين است كه اغلب هزينه هايش را تحمل مي كنند. جالب است طي اين سالها، آنهايي كه اسب نگهداري مي كردند اسب هم اضافه كرده اند، يعني اعتقادشان درست است. احمد قليچي يكي از نزديكان باشگاه است. او معتقداست نگهدارندگان اسب كمتر ضرركرده اند. اما هزينه نگهداري اسب درحالت عادي ماهيانه ۳۰۰ هزارتومان است. مجموعه سواركاري براي نگهداري اسب ۱۵۰ هزارتومان دريافت مي كند. هزينه مربي هم درطول يك ماه چيزي معادل همان قيمت است يعني ۱۵۰ هزارتومان. در پاييز و زمستان كار سخت تر است. مربيان تا بهار مجبورند اسب ها را روزي ،۴ ۵ و حتي گاهي اوقات تا ۷ ساعت روزانه ببرند گشت. در زمستان خوراك بيشتري به اسبها داده مي شود كه مقاومت بدني شان بالا برود.
سي كيلومتر آن طرف ترساعت ۱۵ : ۱۱ براي ديدن خانم فيروز بايد سي كيلومتري از شهر خارج شوي. كمپ نگهداري اسب مخصوص خود را دارد. اغلب مردم روستاهاي اطراف موتورسوارند. درست برخلاف تهران كه حتي در اتاق نشيمن خانه ات هم بايد مواظب موتورسواران باشي. آنجا سرعت موتورسواران معمولاً بيشتر از ۴۰ كيلومتر در ساعت نخواهدشد و اغلب بر يك خط مستقيم حركت مي كنند و هيچ حركت اضافي از آنها نمي بيني، البته اگر خط وسط جاده را گرفته باشند مجبور مي شوي هرچندثانيه يكبار بوق بزني. برخلاف آنچه در ذهن مي آيد گنبد و حوالي آن از درختان پوشيده نيست و بيشتر مراتع ديده مي شوند.
... و چند كيلومتر باقي مانده تا كمپ قره تپه شيخ (محل اقامت لوئيز فيروز) جاده خاكي است. منطقه وسيعي است. اسب ها را مي تواني راحت ببيني كه درحال چرا هستند.او اينجا را بيشتر از تمام دنيا دوست دارد.
ساعت ۱۲/۲۵. يك خانه زيبا، از وسايل مدرن و لوكس خبري نيست ولي به معناي واقعي زيباست. چشمان آبي دارد. پيري در چهره اش مشخص است ولي براي پختن لازانيا به سرعت اين طرف و آن طرف مي رود. تصادفي بود. ما كه براي زندگي نيامده بوديم. شوهرم خيلي دوست داشت شكاركند. آمديم ايران، نوروزآباد تهران براي ما بود كه فروختيمش، بعد آمديم اينجا كه اسب هايمان را نگهداري كنيم. او دوستان تركمن زيادي داشت. اين شد كه آمديم اينجا و ديگر مانديم.
لهجه زيبايي دارد. همان لهجه اي كه فارسي را با تلفظ هاي لاتين مخلوط مي كند. البته كلمات فارسي كه در ذهن اش است بسيار وسيع است و به خوبي جمله سازي مي كند. بخاطر اسب تركمن اينجا مانده ام، ضمن اينكه اينجا دوستان زيادي دارم. آب و هواي عالي، دوستان خوب و البته بهترين جا براي نگهداري اسب هايم.
او پس از شوهرش نيز حاضر نشد به آمريكا برگردد. به نظرم مردم، اينجا راحت زندگي مي كنند. در آنجا (آمريكا و غرب) همه مي روند تا زندگي كنند اما من اينجا راحتم. به كشورهاي زيادي سفركرده ام. مي دانم اينجا زندگي چندان راحت نيست. اما اينجا اسبهاي زيادي دارم. هربار كه به اروپا، آمريكا يا استراليا مي روم نمي توانم طاقت بياورم. خيلي زود برمي گردم.
درطول سال هم همين جا مي مانم. البته محلي هم در كردان كرج داريم اما اداره آنجا را به پسرم داده ام. چون از اين رفت و آمد خسته شده ام. لوئيز فيروز از معدود افرادي است كه تنها اسب اصيل تركمن نگهداري مي كند؛ ديدم نسل اسب اصيل تركمن دارد ازبين مي رود. اين كاري كه ما مي كنيم اصلاً اقتصادي نيست، خوب مي دانم اما به لحاظ ژنتيكي خيلي مهم است كه اسب اصيل تركمن نابود نشود.
به اعتقاد فيروز اسب تركمن در دنيا طرفداران زيادي دارد اما اجازه صادرات به اين اسب ها داده نمي شود. همين مسأله باعث افت قيمت اسب تركمن تا ۳ يا ۴ ميليون شده است. اسبي كه اگر صادر شود به اعتقاد لوئيز فيروز بالاي ۱۰۰ هزار دلار در دنيا به فروش مي رسد. اما در ايران طرفداران زياد ندارد. اسب تركمن براي استقامت، پرش و استاژ بسيار عالي است. اما در ايران مردم همه دنبال مد هستند. تهراني ها حاضرند اسب درجه چند اروپايي را استفاده كنند اما اسب اصيل تركمن با مزايايي به مراتب بيشتر استفاده نمي شود. چرا؟ چون مد است، چون اسمش اروپايي است. پس اگر نگهداري اسب تركمن اقتصادي نيست محل درآمد مجموعه سواركاري لوئيز فيروز كجا است؟ ما با يك شركت خارجي طرف قرارداديم. معمولاً توريست هايي كه به ايران مي آيند چندروزي را دراينجا سپري مي كنند. ما آنها را با اسب تركمن براي گردش به نقاط ديدني منطقه مي بريم. محل درآمد ما همين است. چند اسب مختص اين كارند و ما درآمدشان را خرج اسبهاي ديگر مي كنيم.
و روز رقابت ساعت ۱۱/۳۰. روزجمعه. يك روز با ازدحام بالا در انتظار مجموعه است. سرايدار مجبور شده است تمامي برگ هاي خشك مسير در ورودي تا ساختمان مجموعه را جارو كند. بليت ها را يكي پس از ديگري تحويل مي دهند.
ساعت ،۱۲ دفتر مديرمجموعه. حكيم كارت هاي مخصوص را تقسيم مي كند. او مدام تكرار مي كند كه اگر قرار باشد دوستان همه بيايند داخل آنوقت هيچ بليت فروشي نمي شود. من به پدرم هم كارت مخصوص نداده ام.
ساعت ۱۲/۲۰. دختران گنبدي اين بار نه در پوشش سنتي تركمن. با مانتو و شلوار و مقنعه آنها مسؤول كامپيوترهاي پيش بيني هستند. سميعي فر جمع شان كرده است: به هيچكس رو ندهيد. مراقب تقلب ها هم باشيد.
ساعت ۱۲/۳۵. صداي حراجي به گوش مي رسد. يك دوره آدم وسط جمعيت را نگاه مي كنند. نزديك تر مي شوم. هليا ۱۰ تومن يك، ۱۰ تومن دو، ۱۱ تومن يك، ۱۲ تومن دو، هليا ۱۵ تومن يك، دو،... سه. هليا ۱۵ تومان، پرواز ۷ تومن يك...» دفترچه ها در دستان مردان است. به دقت به آن نگاه مي كنند. حراجي روز هفتم است. پيرمرد با كلاه مشكي وسط نشسته و يك جوان به او كمك مي كند. مردي كه بالاسر آنها و ميان جمعيت ايستاده نقش گرم كننده بازار را برعهده دارد. «آقا اين كار را براي چه انجام مي دهند؟» - حراجي است.
- مگر حراجي ديروز نبود؟ چرا، ولي اين يك طور پيش بيني است. _ خب جايگاه پيش بيني كه آن طرف است. _- نه اين حراجي شخصي و ميان خودمان است. آنها دور هم جمع مي شوند تا به اصطلاح خود «بهترين»ها را انتخاب كنند. اسب هاي هر دور كه نام نويسي كرده اند را به ترتيب احتمال مقام آوردن و نتايج قبلي شان مي خوانند و هركسي بالاترين پيشنهاد را بدهد، حراجي به نام او ثبت مي شود. بقيه اسبها را نيز به همين ترتيب مي خوانند. قيمت هاي نهايي معمولاً از ۱۵ تا ۴۰ هزارتومان است و درنهايت حدود ۳۰۰ هزارتومان براي هردور جمع آوري مي شود.