سمند

♘امیرحسین♞

♘ مدیریت انجمن اسب ایران ♞
سمند.[ س َ م َ ] (اِ) رنگی باشد بزردی مائل مر اسب را. (برهان ) (آنندراج ). رنگی است مر اسب و اشتر را. (جهانگیری ). اسب زرده . (فرهنگ اسدی ) (السامی ) :
بدان زمان که بر ابطال تیره گون گردد
همه کمیت نماید ز خون سیاه سمند.

منجیک .

به پیش اندر آید گرفته کمند
نشسته ابر اسب تازی سمند.

فردوسی .

دلاورترین اسبان کمیت است ... و باهنرتر سمند. (نوروزنامه ). || اسب مطلق . (فرهنگ رشیدی ). اسب آن رنگ سمنددارد. (آنندراج ) :
ز پشت سمندش بیازید دست
بپرسیدن مرد یزدان پرست .

فردوسی .

نهادند زین بر سمند جهان
خروش آمد از دیدگه در زمان .

فردوسی .

تا زمان بیندش دایم هوشیار
گاه بر شبدیز و گاهی بر سمند.

ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 123).

سمندش چو آن زشت پتیاره دید
شمید و هراسید و اندردمید.

اسدی .

قاعده ٔ بزم ساز بر گل و نقل و نبید
کز سفرت سوده شد نعل کمیت و سمند.

سوزنی .

در میان آب و آتش کاین سلاح است این سمند
شیرمردان چون سلحفات و سمندر ساختند.

خاقانی .

من که خاقانیم ار نعل سمندش بوسم
بخدا کافسر خاقان بخراسان یابم .

خاقانی .

سمندش کشتزار سبز را خورد
غلامش خوشه ۞ دهقان تبه کرد.

نظامی .

ز تاج مرصع بیاقوت و لعل
ز تازی سمندان پولادنعل .

نظامی .

بنده باش و بر زمین رو چون سمند
چون جنازه نی که بر گردن نهند.

مولوی .

بگرد پای سمندش نمیرسد مشتاق
که دست بوس کنم تا بدان دهن چه رسد.

سعدی .

سمند دولت اگر چند سر کشیده رود
ز همرهان بسرتازیانه یاد آرید.

حافظ.

- سمند سخن :
سمند سخن تا بجایی براند
که قاضی چو خر در وَحَل بازماند.

سعدی .

|| تیر پیکان دار. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). تیر پیکان . (ناظم الاطباء)
 

♘امیرحسین♞

♘ مدیریت انجمن اسب ایران ♞
موهای بدن اسب سمند زرد رنگ یا بژ است و یال, دم, پاها و پوزه ی آن سیاه است. سمند رگه های گوناگونی بر اساس تیرگی یا روشنی دارد.
 

پیوست ها

  • Jerome_Kinsky_Zlosyn_2005.jpg
    Jerome_Kinsky_Zlosyn_2005.jpg
    123.8 کیلوبایت · بازدیدها: 17
بالا