با عشق بخوانید...

وقتی شاعر شدم
فراموش کردم نفس بکشم
گاه گداری.
شمع روشن کردم،
پروانه پروانه،
و خو گرفتم
با آبشخور.
همین است زندگی
 
از سرم
نه گذشته است
نه آینده
...
آنچه از سرم باقی ست،
سهم تو باشد
و آنچه در تو هست
برای تفکرات اسبی من.
 
صاعقه ای ضعیف
می زند
و برگ ها یک به یک می ریزند،
شربت پرتقال
با طعم لیمو ترش
و خسته نباشید را،
پس از سواری،در مانژ،
از دست نده!
 
فردا دوستم نداشته باش
امروز هایم را بوسه باران کن
تا دیگر دلتنگی ها،
به روحم سر دست نزنند!
 
سقف آسمان
کافی ست
تا جهان را به میهمانی ام فرا بخوانم،
رم خورده ی تیرگی های نهانی ام
و خدا می داند
که دلم باروت است
شاید این جشن تو را کم دارد
یا فقط فشفشه کافی ست،بیاور با خود
...
 
انگار زمین هم که تو را کم دارد،
خورشید میان ابر ماتم دارد

یکپارچه شد فرش نگاهم،انگار
گلبرگ دلم همیشه شبنم دارد

بی همهمه ی عشق کجا باید رفت؟
کو معجزه ای که رنگ مرهم دارد؟

شب نیست شبی که شعر تو در آن نیست
دل نیست دلی که هرچه جز غم دارد

من آمده ام تب تو را سرد کنم
با ابر و یک غزل که گه نم دارد

این قطره اگر چه بر غزل پیدا نیست
یک بحر ز احساس، فراهم دارد

ای سرکش بیدادگر،ای اسب زمان
دنیای تو هم پیچ، و هم خم دارد

...



(بقیه اش رو بعدا تکمیل می کنم!)
 

علی اصفهانی

Active member
looooool

زیبا می بینید.

می خواید نگم دیگه هر روز یه شعر؟

نه ! حتما بگید و بذارید . چون شعر تا میاد باید قدرش را دونست وگفت . وقتی ذهنتون مشغول یه مسائل دیگه ای بشه ممکنه دیگه نیاد !

حالا سعی کنید برای اینکه یه کم تعادل برقرار بشه فقط روزهای زوج شعر بگین و روزهای فرد تعطیلش کنین اقلا !
 

علی اصفهانی

Active member
حالا بذارین فعلا شعر مرثیه ناصرالدین شاه را بذارم که اسبی هم هست :

یکتا گهری ز صدر زین افتاده
آویزه ی عرش برزمین افتاده
افسوس که درواقعه کرب و بلا
از خاتم انبیا نگین افتاده ...
 

علی اصفهانی

Active member
شعر عمو که میخوام الان بنویسم یه آشنایی با سابقه سواریشون لازم داره :

-مشوق ایشون آقای عظیم خان ناظم پور بودن و عمو در پنجاه سالگی شروع به اسب سواری کردن و اسبشون را پیش عظیم خان پانسیون کرده بودن
-بهترین اسب عظیم خان اسمش "باقر خان " بوده که فکر میکردن "عرب صفریک" هم هست ولی کمی شرور بوده
-مهربانترین اسب باشگاه اسمش نیلو بود و مخصوص مبتدی ها
-معیار سنجش خوبی اسب در کرمان مثل بعضی شهرها این است که بگن اسب چند دانگ است مثلا شش دانگ یعنی 100% خوب
 

علی اصفهانی

Active member
آن اسب عظیم ادکلن پیچم ساخت
وز گرده خویش برزمینم انداخت
چون اکل زمین شنیده ام مجانی است
من پانسیونی دگر نخواهم پرداخت
______________________________
درخیل سوارکارفیلو گشتم
خوردم بزمین وعین زیلو گشتم
کاریم دگر بکار باقرخان نیست
قانع بهمان جناب نیلو گشتم
______________________________
چون داعیه ای به زندگانیست مرا
کار دگری به صفر یک نیست مرا
شش دانگ تمام ورمزاجم نفتاد
یک دانگ وچهارحبه کافیست مرا



فیلو یعنی بازیچه
 
من از شما تشکر ویژه میکنم آقای اصفهانی.
به این دلیل که به ادبیات و شعر علاقه مندید و در این زمینه فعالیت هم میکنید .و نیز از بین کاغذهای قدیمی،زحمت کشیدید و این شعر زیبا رو برای ما نوشتید.
تلاش شما خیلی ارزشمنده.
 
واقعا لذت بردم.
خدا بیامرزد این بزرگوار را.


وقتی داشتم میخوندم، یک آن با لهجه ی شیرین کرمونی! کلی کیفور شدم.