اهميت اسب و تزئينات آن درايران باستان

ناشناس

Active member
سمسار، محمدحسن. "اهميت اسب و تزئينات آن درايران باستان". دوره 2-3، ش 20 (خرداد 43): ص ‌32-41،‌ تصوير.




خلاصه: محل زندگي اقوام هندو اروپائي، اهلي كردن اسب (درپايان عصر نوسنگي و آغاز عصرفلز)،‌سرزمين اصلي اسب، مهاجرت آريائي‌ها،‌ آثار برنزي مكشوف از مناطق لرستان مربوط به سازوبرگ اسب، مجسمه و تصاوير منقوش اسب برروي مهرها از عهد باستان، اصطلاحات نظامي درزمان هوخشتر، يادگيري روشهاي جنگي سكاها، سواره نظام مادي، ذكر نام اسب در كتيبه‌هاي مختلف و دراوستا، لباس و پوشاك براي اسب سواري، سازوبرگ اسب درهنگام سلطنت مادها، زردوزي جل روي اسب.


اهميت اسب و تزئينات آن در ايران باستان
محمد حسن سمسار موزه‌دار موزه هنرهاي تزئيني
«اي ناهيد پاك بي آلايش و توانا، آرزومنديم كه مرا خوشبخت سازي، و به شهر ياري (دارائي) بزرگ برساني، آن شهريار كه، از خورش فراوان و بهره بزرگ برخوردار باشد، و از اسبهاي شيهه زننده، و از چرخهاي خروشنده، و از تازيانه شيبا (تند جنبنده)، و از انبار انباشته، و از همه چيزهايي كه از براي زندگي خوب به كار آيد. اينك مرا اي ناهيد بزرگ و پاك، آرزوي داشتن دو چالاك است، يك چالاك دو پا و يك چالاك چهار پا، اين چالاك دو پا (مرد دلير ) از براي گردانيدن گردونه در پهنه كارزار، و اين چالاك چهار پا (اسب) از براي در هم شكستن دو بازوان لشگر فراخ، از چپ به راست . از راست به چپ».

«فقره 130 ـ 131 آبان يشت»

دانشمندان و پژوهندگان بزرگ، شرق را «گهواره تمدن» ناميده اند، و اين لقبي است كه مشرق شايستگي داشتن آن را دارا بوده است.

در آغاز هزاره دوم پيش از ميلاد، هنگاميكه جهان در تاريكي و ناداني به سر مي برد، در شرق تمدنهاي درخشاني چون تمدن سومر، واكاد، به اوج عزمت خود رسيده بود. آثار اين تمدنهاي بزرگ كه از چند هزار سال پيش از ميلاد مسيح بنا گذارده شده بود، حتي امروز نيز به چشم مي خورد.

اما در همين هنگام تحولي تازه در شرق رخ داد، اين تحول بزرگ كه پديدآورنده تمدن عظيمتري از آنچه وجود داشت گرديد، و تمدن امروزه جهان ما، بر پايه هاي آن قرار دارد، ورود دسته هاي جديدي از مردم تازه، به نام هند و اروپاييان ، به عرصه جهان قديم بود.

هندو اروپائي‌ها كه بودند، و از كجا آمدند؟

هند و اروپائي‌ها، اجداد مردم سفيد پوستي هستند كه امروزه در قسمتي از آسيا، مانند ايران، هند و افغانستان و سراسر اروپا زندگي مي كنند و پس از كشف جهان جديد (امريكا و استراليا) به اين قاره‌ها نيز مهاجرت كردند. تحقيقات نژاد شناسي و زبان شناسي نشان مي‌دهند كه، هند و اروپائيان داراي نژاد و زباني واحد بودند، و به صورت دسته‌هاي مختلف در كنار يكديگر زندگي مي كردند.

درباره محل سكونت آنها فرضيه هاي گوناگوني وجود دارد.

فلات پامير، دشتهاي وسيع سيبري، تركستان، كرانه هاي بالتيك، اسكانديناوي، جلگه‌هاي آلماني و لهستاني و اروپاي مركزي، همگي بنام مسكن اوليه هندو اروپائيها نام برده شده است. اما آنچه درست‌تر بنظر مي‌رسد، اين است كه مكان اقوام متعدد هند و اروپائي، استپ‌هاي جنوبي روسيه و دشتهاي وسيع اوراسي، يعني مناطق بين دانوب و ولگا بوده است.

شواهد باستان شناسي، و كشف تمدن معروف كورگاني (تومولي)، اين فرضيه را تا حدي [32] تأييد مي كند. آنچه مسلم است آنكه، مردم هند اروپايي در دشتهاي گسترده اي از شمال رود دانوب تا ارال پراكنده بودند، و به سبب وضع خاص اين دشتها، و نبودن موانع طبيعي ارتباط نزديكي با هم داشته اند . همين پراكندگي و فاصله‌هايي كه بين اين دسته‌ها وجود داشت، سبب گرديد كه اختلاف زبان بين آنها پديد آيد.

هندو اروپائيان مردمي چادر نشين بودند، كه به گله‌داري مي پرداختند.

در حدود نيمه دوم هزاره سوم ق ـ م، يعني در پايان عصر نو‌سنگي، و آغاز عصر فلز، اين مردم توانستند كه اسب را اهلي كنند و به ارابه ببندند و يا از آن به عنوان وسيله بار كشي استفاده كنند.

وجود استپ‌هاي وسيع و هواي مساعد آن، اجازه پرورش اسب را به اين مردم مي داد زيرا اين استپ‌ها براي رشد اسب بسيار مناسب بود. البته بشر اوليه، اسب را مانند ساير حيوانات از مدتها قبل به صورت يك حيوان وحشي مي‌شناخت، و از گوشت آن به وسيله شكار و به عنوان غذا استفاده مي كرد. اما اولين بار اين حيوان وحشي در حدود 2500 سال پيش از ميلاد، به وسيله هند و اروپائيها اهلي شد.

عده‌اي از دانشمندان عقيده دارند كه، سرزمين اصلي اسب، كوههاي تيانشان و تركستان است، يعني در همان مكاني كه دسته اي از هند و اروپائيان در آنجا به طور پراكنده زندگي مي كردند.

در هر حال اسب اهلي شده، ارمغاني بود كه هند و اروپائيان با خود به سراسر جهان بردند.

اين موفقيت به هند اروپائيان اجازه داد كه، با سرعتي كه تا آن روز در جهان بي سابقه بود به مهاجرت به پردازند، و بر ساير ملل پيروز شوند. از عوامل عمده اين پيروزي، وجود اسب بود كه از آن به عنوان يك حركت سريع استفاده شايان مي شد.

تاريخ آغاز مهاجرت آريائي‌ها را، بايد در حدود اواخر هزاره سوم قبل از ميلاد دانست، دسته هاي مختلف هند اروپائي از را ه هاي گوناگون به جانب اروپا و آسياي صغير و ايران سرازير شدند.

ورود هند اروپائيان ، جهان قديم را به كلي ساخته، و تحولات تازه‌اي پديد آورد و به فرمانروائي چند هزاره ساله نژاد ازياني و سامي در آسياي غربي خاتمه داد.

چنانكه ديديم اسب به عنوان وسيله كشيدن ارابه و بار، در اواسط هزاره سوم پيش از ميلاد مورد استفاده هند و اروپائيان قرار گرفت. اما تاريخ استفاده از اسب به عنوان وسيله سواري و جنگي روشن نيست. عقيده بعضي از پژوهندگان براين است: «مغولهائي كه متعلق به دسته زبانهاي اورال و اتائي بوده آن، و رمه هاي اسب داشتند، كه در چراگاه‌هاي استپ پرورش مي يافتند به نظر مي آيد كه، به كار بردن اسب را در سواري و جنگ به آريائي‌ها آموخته باشد.» 1

مهاجرت هند اروپائيان، يكباره انجام نگرفت. بلكه از درياي خروشاني كه، مداوم در حال جنبش و حركت بود، آنها به صورت امواج متعددي، با فاصله مختلف، به حركت در مي آمدند.

دسته هاي مختلف مردم هند اروپائي، در زمانهاي مختلف مردم به سرپرستي سركردگان، مهاجرت خود را آغاز كردند. در باره سبب مهاجرت اين اقوام فرضياتي مختلفي وجود دارد.

تغييرات شديدي جوي و سردي هوا، فشار اقوام و قبايلي به جزء هند و اروپائيان، جستجوي مراتع و كثرت جمعيت، هر يك از دلايلي است كه براي مهاجرت آرين‌ها آورده شده است.

اما علت مهاجرت هر چه باشد، اين امواج مهاجرين توانست، بسياري از حكومت‌هاي بزرگ را واژه گون سازد، و امپراتورهاي جديدي بپا كنند كه به آنها اشاره خواهد شد. گفتيم كه دسته‌هاي متعدد مهاجرين، به جانب اروپا و آسيا به حركت در آمدند. آنها با سرعتي كه تا آن روز به دون سابقه بود، به كمك ارابه هاي خود، كه در حكم خانه آنها نيز بود و با اسب كشيده مي شد، به جانب دنياي جديدي، كه قرار بود پايه هاي دول نيرومندي در آنجا بنا شود، پيش مي رفتند. [33] در اينجا مهاجرت آن دسته از هند و اروپائيهائي مورد توجه ماست كه به فلات ايران مهاجرت كردند.

اين مردم داراي تمدن خاص خود بودند. اسب سواري و شكار از عادات اين اقوام به خصوص سران آنها بود، و آنچه بعدها سبب ايجاد سواران و نجيب زادگان و بالاخره زندگي اشرافي گرديد، نتيجه مستقيم تمدن آريائي‌ها بود.




بهر حال آنچه مسلم است، در آغاز هزاره دوم ق .م دسته اي از اين آريائي‌ها، از راه قفقاز وارد غرب شدند، و در نواحي زاكروس متمركز گرديدند. اين دسته از سواران به زودي با كاسي‌ها كه مردمي آسيائي بودند در آميختند، و حتي توانستند طبقه حاكمه اي تشكيل دهند، حكومت را به دست گيرند. مراتع و چمن زارهاي نواحي زاكروس، و مركز لرستان جديد، محل مناسبي بود براي پرورش اسب، كه به وسيله مهاجرين جديد به اين سرزمين آمده بودند.

اين طبقه حاكم جديد، توانست كه دامنه متصرفات خود را از طرف شمال و شرق توسعه دهد، و به زودي مناطق جديدي را از جمله همدان و اطراف آن را زير تسلط خود در آورد. نفوذ و قدرت اين دولت نيرومند كه تحت رهبري اقليت آريائي اداره مي شد، بالاخره حكومت بابل را ساقط كرد. باين ترتيب كاسي‌ها مدت 576 سال يعني از سال1760 تا 1185 ق . م بر بابل حكومت كردند.

اين دراز مدت‌ترين تسلط خارجي بر بين‌النهرين بود. مقدار زيادي آثار برنزي از اين دوره در مناطق مختلف لرستان به دست آمده كه مي رساند، مردم ساكن اين منطقه سواراني ماهر بودند و به كار پرورش اسب مي پرداختند.

شكل2 : دهنه ي برنزي اسب ـ لرستان ـ هزاره دوم واول ـ ق . م شكل 1 : دهنه برنزي با مجسمه اسب سوارـ لرستان هزاره دوم واول ـ ق . م
در بين اين اشياء مجسمه اسب سوار (ش 1ـ34) دهنه (ش2ـ34) (ش 1ـ35) ـ مالبند و تزئينات مربوط [34] بساز و برگ اسب، كه با نقوش حيوانات مختلف از قبيل اسب و بز كوهي و ساير حيوانات و موجودات اساطيري و انسان تزئين شده است، فراوان ديده ميشود.

مراتع و چمنزارهاي وسيع، و دامنه هاي پر آب و علف، سبب رونق پرورش اسب، در بين آنها گرديد. تا جائيكه آنها اسبهاي مورد نياز ارتش هاي بابل و آشور، و ساير كشورهاي آسياي غربي و حتي فينقيه را تأمين مي‌كردند.

علاوه بر آثار برنزي لرستان، مجسمه سفالي اسبي از آثار هزاره دوم ق.م. نزديك ماكو پيدا شده، كه «بر پشت آن، شكل زين و برگ با نقوش حيوان و ريشه‌هاي اطراف نقاشي شده است و تسمه‌هاي سينه بند و افسار اسب با وضع بسيار نمايان و هوشمندانه نمودار مي‌باشد» 2 (شكل4)

به نظر ميرسد جل اسب از جنس نمد، و اشكال تازي و پرندگان و گلها، از جنس چرم است كه قبلاً بريده، و روي جل دوخته شده است.

با توجه با اينكه، است براي اولين بار بوسيله آريائي‌ها به فلات ايران آورده شده، بايد چنين تصور كرد كه، اين مجسمه سفالي از آثار اولين دسته از مهاجرين آريائي است كه از راه شمال درياي خزر و قفقاز وارد فلات ايران شده اند.

شكل 4 : مجسمه سفالي اسب ـ ماكو ـ هزاره دوم ق.م. (از گزارشات باستان شناسي ج ـ 3) شكل 3 : دهنه برنزي اسب ـ لرستان ـ هزاره دوم و اول ق.م.
و شايد متعلق به همان اقوامي باشد كه در نواحي لرستان ساكن گرديدند. اثر ديگري مربوط به اسب و متعلق به هزاره دوم ق.م، لوحه مفرغي چكش كاري شده اي است كه شايد يراق تجملي اسبي جنگي بوده، در سلدوز (آذربايجان غربي) بدست آمده. روي اين لوحه نيز نقش اسب ديده ميشود.

در اواخر هزاره دوم يعني مدتي پس از زمانيكه آثار برنزي لرستان نشان ميدهد، اقوام آريائي از راه قفقاز به ايران وارد شده اند، آثار مكشوفه از تپه سيلك(گورستان ب) حكايت از تحولات جديدي در داخل فلات ايران ميكند. در طرز تدفين اموات تغييراتي پديد آمده، [35] و در گورها تعداد زيادي اشياء آهني و مفرغي، از جمله مجموعه‌اي از ساز و برگ، شامل لگام و اشياء ديگري، براي آراستن سر و سينه اسب ديده ميشود. . از همان زمان است كه نقش اسب بر روي ظروف سفالي ظاهر مي گردد. 3


روي مهره‌هاي كشف شده از سيلك نيز، مي توان نقش اسب سوار را مشاهده كرد. به اين ترتيب قطعي است كه، در اواخر هزاره دوم پيش از ميلاد، دسته ديگري از آريائي‌ها وارد ايران شده اند. آنها سواراني بودند كه به تزئين اسبهاي خود علاقه فراواني داشتند، اشياء بدست آمده كه تعداد زيادي از آنها كه جنبه تزئيني دارد، نشان دهنده اين موضوع است. (شكل5 )

مجسمه منقوش اسب ديگري، متعلق به سده هشتم پيش از ميلاد در كشفيات شوش بدست آمده، كه داراي جلي است از نمد. و نقوش اين جل عبارت است از گراز و مرغ ماهيخوار.(شكل 6 )

علاوه بر جل نقش دار، مجسمه داري پيش سينه اي نيز مي باش، كه با نقش مرغ ماهيخوار تزئين گرديده. نقوش اين جل و پيش سينه نيز، بايد از جنس چرم باشد كه بر روي نمد دوخته اند بنابراين آراستن جل و زين و برگ اسب با قطعات بريده شده از چرم، از هزارن سال پيش در ايران متداول بوده است.اثر ديگري كه نقش اسب و گردونه بر آن ديده ميشود، كاسه زرين و جام نقره حسنلو است.اين ظرفها متعلق به (مانا)هاست، كه مركز حكومت آنها، در جنوب درياچه اروميه قرار داشته، و از قبائل آريائي بوده اند.

(مانا)ها كه بنظر ميرسند در اوايل هزاره اول ق.م، در اين ناحيه متمركز شده اند، بطور دائم در ميان فشار دو دولت نيرومند، آشور و اوراتور قرار داشته اند، و بالاخره حكومت آنها در حدود 800 ق. م، بوسيله هجوم خارجيها از ميان رفت (مانا)ها بعد جزء حكومت ماد شدند.

(مجله نقش و نگار ش 6ـ1338 كاسه زر سه هزار ساله حسنلو) [36]

شكل 5 : قطعات ساز و برگ اسب ـ سيلك ـ هزاره دوم ق.م. (از كتاب ايران. دكتر گريشمن) شكل 6 : مجسمه سفالي اسب ـ شوش ـ سده هشتم ق. م. (از گزارشهاي باستان شناسي ج ـ 3)


از آثار ديگري كه در حفريات اخير بدست آمده، و نقش اسب روي آن ديده ميشود، جام طلاي كشف شده در چراغعلي تپه گيلان است. قدمت اين جام طلا نيز در حدود قرن هشتم ق.م. مي باشد.

چنانكه گفتيم آريائي‌ها به هر جا كه قدم گذاشتند، اسب نيز همراه آنها، يا بوسيله اقوامي كه در اثر تماس و نزديكي با آرين‌ها با اسب آشنا شده بودند، به سرزمينهاي دور دست جهان رفت. اسب به بين‌النهرين بوسيله كاسي‌ها برده شد. قبل از هجوم كاسي‌ها، بابلي‌ها با اسب آشنا نبودند و حتي در قوانين همورايي (2081ـ2123 ق.م) با آنكه از ساير حيوانات نامبرده شده، نام اسب ديده نمي شود، و ارابه هاي بابلي بوسيله گاو و ساير حيوانات كشيده ميشد. تاريخ رفتن اسب به بين‌النهرين بايد در اوايل هزاره دوم ق.م. باشد. بابلي‌ها اين حيوان جديد را كه از جانب شرق و از كوههاي زاكروس به سرزمين آنها وارد شده بود «خر مشرقي» يا «خر كوهي» مي گفتند.

دسته ديگر آريائي‌ها، يعني هيتي‌ها، و ميتاني‌ها، اسب را به آسياي صغير بردند. در حدود سال 1700 ق.م. اسب بوسيله پايه گذاران سلسله شانگ به چين رفت. بردن اسب به مصر بوسيله هيكسس‌ها انجام گرفت. قبل از آنها مصريان با اسب آشنا نبودند، و در نقوش مصري تصوير اسب ديده نميشد. درباره نژاد هيكسس‌ها عقايد مختلفي اظهار شده، ولي قطعاً آنها آريائي نبودند، بلكه از آسيائيها بودند كه، در اثر مجاورت و تماس با آريائي‌هاي مهاجر، اسب را شناخته و مورد استفاده قرار دادند.

هجوم هيكسس‌ها را بايد نتيجه تحولاتي دانست كه در اثر تسلط آريائي‌ها در آسيا بوجود آمده بود. استقرار هيتي‌ها در آناتولي، كاسيها در بابل. و بالاخره هوريها و ميتاني ها در مناطق مختلف آسياي صغير، سامي‌ها را ناچار به ترك سرزمينهاي خود و رفتن به طرف كنعان و مصر كرد.

اين مهاجرين در دلتاي شرقي مسكن گرفتند، و به آساني توانستند بر مصر كه گرفتار اختلافات داخلي بود مسلط شوند. تجهيزات آنها از نظر نظامي بر مصر برتري داشت. ارايه آنها كه بوسيله اسب كشيده ميشد وسيله قاطعي براي پيروزي آنها بود. اين وسيله جنگي را آنها از آريائي‌ها اقتباس كرده بودند، و براي مصريان سلاحي وحشت آور بود. [37]

هيكسس‌ها كه در حدود 1730 ق.م. هجوم خود را آغاز كرده بودند بالاخره بوسيله آهموزيس (1580ـ1558 ق.م) مؤسس سلسله هجدهم از مصر اخراج شدند. به همين ترتيب اسب به هند و يونان رفت. قرنها پس از ورود اسب به ايران، ايرانيان اسب را به صحراي عربستان بردند و از آن پس اسب عربي معروف گرديد. رفتن اسب به عربستان، بايد پس از هخامنشيان باشد، زيرا اعراب تابع امپراطوري هخامنشي سوار بر شتر مي جنگيدند.

در آغاز هزاره اول قبل از ميلاد، امواج ديگري از مهاجرين آريائي، متوجه ايران شد. اين مهاجرين برعكس مهاجرت اوليه كه در حدود 1000 سال قبل از آن واقع شده بود، توأم با پيروزي بود. چه اين بار اقوام آريايي در اقوام بومي مستهلك نشدند. راهي را كه آنها انتخاب كردند، همان جاده هاي قديم، يعني قفقاز و ماوراءالنهر بود. «شعبه شرقي ايرانيان كه از ماوراءالنهر آمده بودند، نمي توانست به طرف هنر و كش گسترده شود، زيرا همه ناحيه رخج و پنجاب، در دست شعبه خواهر آرياييان ـ هندوان آينده افتاده بود، و آنان در دوره مهاجمه قديم هند و ايرانيان، در آن حدود مستقر شده بودند. بنابراين تازه‌واردان مجبور بودند به سوي نجد ايران، در طول جاده طبيعي كه از بلخ به طرف قلب ايران پيش مي رفت حركت كنند»4.

ايرانياني كه در طول كوههاي زاكروس حركت مي كردند، با تمدنهاي جديدي از قبيل بابل و آشور، اورارتو مواجه شدند. اين كشورها كه هر يك داراي تمدني بودند، در حكم سدي ايرانيان را متوقف ساختند. دره هاي وسيعي كه مسكن ايرانيان گرديد، مراتع خوبي براي تربيت اسب، و استخراج مواد معدني به خصوص صدور آهن بود، كه امپراطوري آشور نياز فراواني به آنها داشت. بعلاوه كوه نشينان زاكروس كه طبقه جنگجويان آن رو به زيادي بود، خطري براي آشور به شمار مي رفت. اين عوامل سبب تجاوز دولت آشور نسبت به ايران گرديد. طي قرنها زد و خورد كه همراه با قتل و غارت و سوختن و اسارت بود، آشور كوشيد كه اين منطقه را زير تسلط آورد، اما موفقيتي حاصل نكرد. در اينجا بود كه آشور ناچار براي آنكه بتواند، با سواران جنگجوي ايران برابري كند، سواره نظام ايجاد كرد، و اين در حقيقت ايرانيان بودند كه آشور را، وادار به تشكيل سواره نظام كردند، زيرا تا سال 860 ق.م. آشور فاقد سواره نظام بود.

چنانكه گفتيم مهاجمات آشور بر عليه ايران، مدتها به طول انجاميد. حتي سارگن دوم در سال 713 ق. م. بر ماد مسلط شد. اما اتحاد ماد به زودي در ميان ديااكو، و پسرش فرورتيش عملي گرديد. اگر چه تلاش فرورتيش براي كوتاه كردن آشور به پيروزي منجر نشد، و حتي بدبختانه بر اثر ضعيف شدن مادها، سكاها به صورت مهاجرين تازه به شمال ايران وارد شده بودند، بر مادها مسلط شدند (653ـ 625). اما او در ايجاد قواي منظمي براي دولت ماد بسيار كوشيد، و دسته هاي منظم سربازان از جمله سواره نظام ايجاد كرد.

اصلاحات نظامي او در زمان هوخشتر اولين پادشاه ماد بود، كه سواره نظام ماهر و منظم ايجاد كرد. «اين سواران از كودكي به اسب سواري، و تيراندازي و قيقاج زدن مانند سواران پارتي چند قرن بعد عادت كرده بودند ». 5

هوخشتر از تسلط سكاها استفاده كرد، و روش جنگي آنها را آموخت، و مربياني از بين آنها براي تعليم سواره نظام انتخاب كرد. پس از اصلاحات نظامي، هوخشتر توانست سكاها را از كشور ماد اخراج كند. در همين زمان نيز پارسها مطيع ماد گرديد. هوخشتر در سال 612 با كمك بابل، نينوا را تصرف كرد و به حكومت جبار آشور پايان داد.

درباره اصلاحات نظامي هوخشتر گفتيم كه، او سواره نظامي نيرومند براي ماد ايجاد كرد. اسبهاي اين سواره نظام چنانكه همه مورخين قديم نوشته اند، از اسبهاي مشهور نسائي [38] تشكيل مي شد. درباره محل شهر نسا يا نيسايه كه اسبهاي، نيرومند و زيبا و تند رو داشت، و شهرت آن در سراسر جهان كهن پيچيده بود، تاريخ نويسان، و جغرافي‌دانها نظريات مختلف اظهار مي دارند.

جمعي مكان آن را در خراسان دانسته اند، و گمان دارند كه همان نسائي است كه پايتخت اشكانيان بوده، و در مرز كنوني ايران و تركستان قرار دارد. از نساهاي ديگر نيز در فارس، كرمان، افغانستان نيز ياد شده است.

اما بدون شك، نساي مركز پرورش اسب، در ماد قرار داشته و نزديك همدان بوده است.

چنانكه داريوش بزرگ در كتيبه بيستون درباره خلع بردياي غاصب چنين مي نويسد: «من، با همراهي چند تن از يارانم، آن گماتاي مغ را، و مردان و سران و پيروانش را كشتم، دژيست به نام سيكيه هوتي در سرزميني به نام نيسايه (ماد) در آنجا من او را كشتم و شهريار را از او باز ستاندم و به خواست اهورامزدا شاه شدم».

بعضي از پژوهندگان عقيده دارند كه نسا در لرستان واقع است، و كاسي ها اسبهاي خود را در دشتهاي پهناور نسا تربيت مي كردند.

بهرسان به نظر مي رسد كه به جز نسايي كهع در نزديكي همدان بوده، نساهايي ديگر در ايران وجود داشته، كه اتفاقاً در آنها نيز اسب پرورش مي دادند. ولي اسبهاي مخصوص شاهنشاهان ماد و هخامنشي از ميان اسبهاي نساي همدان انتخاب مي شد.

مورخين مي نويسند، كه هنگام سلطنت هخامنشي‌ها، در نسا 160000 اسب پرورش داده مي شد. ولي هنگام هجوم اسكندر تعداد آنها به 60000 رسيد. اين ارقام را كليه مورخين با كمي تغيير ذكر كرده اند. به اين ترتيب وسعت اين دشتها و مراتع و توجه ايرانيان را به پرورش اسب مي توان درك كرد.

به كمك همين اسبهاي زيبا و نيرومند بود كه، جنگجويان ايراني، در زمان هخامنشي، امپراطوري عظيمي را از سه قاره آسيا و اروپا و افريقا تشكيل دادند.

در اوستا نيز مكرر به نام اسب (اسپ) و گردونه برمي‌خوريم. در اوستا مي بينيم كه چگونه، گروهي از ايزدان بر گردونه مي نشينند. از جمله گردونه مهر (ايزد فروغ و پيكار و پاسبان عهد و پيمان) را مي بينيم كه «گردونه زيبا و همواره رونده‌اش زرين و با زينتهاي گوناگون آراسته است، اين گردونه را چهار اسب سفيد يك رنگ جاوداني، كه از چرا خور منوي خورش يابند مي كشند. سم هاي پيشين آنها زرين و سم هاي پسين آنها سيمين است. اين چهار تكاور به يوغ گرانبها بسته شده.» 6

ديگر ايزدان نيز، داراي گردونه هاي زرين و اسبهاي تيز تك بودند. از جمله گردونه ايزد سروش، به چهار اسب سپيد با سم‌هاي زركوب بسته شده بود، كه تندتر از باران و ابر، و تيزتر از، مرغهاي پران، و شتابنده تر از، تير از كمان رها شده حركت مي‌كرد.

از قرباني كردن اسب نيز در يشت‌ها ياد شده است.

«از براي ناهيد، هوشنگ پيشدادي، در بالاي كوه هرا (البرز) صد اسب، و هزار گاو، و ده هزار گوسفند فدا كرد و از او درخواست كه در همه كشورها بزرگترين پادشاه گردد.»

«يل كشور ايران و آراينده پادشاهي، كيخسرو، در كنار درياچه ژرف و فراخ چيچست (اروميه) صد اسب، و هزار گاو، ده هزار گوسفند فدا ساخت، و درخواست كه در سراسر كشورها بزرگترين شهريار شود.»

در اوستا به اسب اهميتي فراوان داده شده، و براي معالجه و خوب نگهداري اسب نيز دستوراتي ذكر گرديده، و آن را از برگزيده‌ترين حيوانات به شمار آورده است. 7

در آثار عهد هخامنشي، اولين اثري كه نام اسب در آن به چشم مي خورد، لوحه زرين آريارامنه (640ـ 615 ق.م.) جد داريوش بزرگ است، كه در تپه هگمتانه بدست آمده است. [39] متن اين لوح به قرار زير است:

«آريارمنه شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه پارس، پسر چيش پش شاه، نوه هخامنش، آريامنه شاه گويد: اين كشور پارس كه من دارم و داراي اسبهاي خوب و مردم نيك مي باشد. اهورامزدا آن را به من عطا فرموده است . از مرحمت اهورامزدا من شاه اين كشورم آريارمنه شاه گويد اهورامزدا مرا ياري كند.»

اما جمعي از دانشمندان، در اينكه اين لوح در زمان خود آريارمنه نوشته شده باشد ترديد مي‌كنند، و عقيده دارند، اين لوح پس از سلطنت خشايار شاه از نظر مصالح خانوادگي ساخته شده است 8 در كتيبه بيستون نيز چند بار از اسب و سوار نام برده شده است.

در ساير سنگ نبشته‌هاي عهد هخامنشي نيز، از جمله سنگ نبشته داريوش بزرگ در تخت جمشيد، نام اسبهاي خوب كشور ايران ذكر گرديده است. متن اين سنگ نبشته از اين قرار است:

«بزرگ است اهورامزدا، او بزرگترين خدايان است، او داريوش را شاه كرد، او شاهي را به او داده است، با ياري اهورامزدا داريوش شاه گويد: اين است كشور پارس كه اهورامزدا به من داده، زيبا، داراي اسبان خوب و مردان نيك است. به لطف اهورامزدا او از جهت كارهايش، داريوش از هيچ دشمن نترسد».

به طور كلي، در بيشتر كتيبه‌ها، و الواح سيمين و زرين، و حتي كتيبه هاي گلي عهد داريوش بزرگ، نام اسبهاي عالي كشور ايران ديده مي شود.

در زبانهاي فارسي باستان، و اوستايي، واژه اسب به صورت اسپ به كار برده مي شد. از تركيب اين كلمه نامهاي فراواني ساخته شده است. از آن جمله: گرشاسب (دارنده اسب)، ارجاسب (دارنده اسب با ارج)، لهراسب (تند اسب)، كشنسب (دارنده اسب نر)، تهماسب (دارنده اسب فربه)، و بسياري نامهاي ديگر. اين خود مورد ديگري است، از اهميت اسب در ايران باستان. ايران باستان همانگونه كه براي خود و خانواده خود از اهورامزدا نيكي طلب مي كردند، براي اسب خود نيز نيرومندي مي خواستند.

چنانكه گفتيم با اهلي شدن اسب تحولات جديدي در زندگي مادي و معنوي مردم هند و اروپايي ساكن آسياي مركزي پديد آمد. از جمله اين تحولات پديد آمدن لوازم مربوط به اسب، و اسب سواري بود. از آن زمان كه آرياها سواري بر اسب را آموختند، تغييراتي در پوشاك آنها پديد آمد. پوشيدن شلوار از جمله اين تغييرات بود، چه سواري لباس جديدي را كه متناسب با آن باشد لازم داشت.

دوختن شلوار كاملاً براي مردم سواركار ضروري به نظر مي رسيد بي شك اين پوشاك جديد را بايد از پديده هاي تمدن اسب داري و آريايي دانست. (اولين دسته از هند اروپاييان كه در غرب، يعني قاره اروپا شلوار پوشيدند، سلتها بودند) علاوه بر پوشاك، لوازم مربوط به خود اسب مانند: زين و برگ، و دهنه و ركاب و جز آن به تدريج پديد آمد.

تاريخ پيدايش زين را نمي توان قطعاً تعيين كرد. عقايد گوناگون دانشمندان درباره پيدايش زين و برگ، و ركاب و مهميز تا حد زيادي مبهم است. به نظر نويسنده كتاب سير تمدن «محتملاً اسب از ابتدا حتي قبل از پيدايش چرخ، در فلات مغولستان براي كشيدن بار به كار مي رفته. مي توان حدس زد كه نخستين زين‌هايي كه ساخته شده، زين‌هاي مخصوص حمل بار يا نوعي پالان بوده، و اولين سواراني كه بر پشت اسب آمدند، كودكان كوچكي بوده اند كه در موقع حركت اردو، روي بسته هاي بار مي نشستند. احتمال دارد كه زين چوبي كه با پالان باركشي چندان تفاوت فاحشي نداشت، و مهميز نيز از اختراعات مردم اين ناحيه بوده باشد. ليكن از تاريخ ظهور آن اطلاع موثقي در دست نيست، جز اينكه مي توانيم بگوييم، محققاً مهميز پس از زين چوبي روي كار آمد، و نام هر دوي آنها فقط به فاصله نسبتاً كوتاهي قبل از ميلاد مسيح در اسناد تاريخي ذكر شده است.» 9 [40]


براي شناختن چگونگي ساز و برگ اسب و تزئينات آن در دوره سلطنت مادها، علاوه بر نوشته اي مورخين، سنگ نگارهاي موجود راهنماي خوبي مي باشند. چنانكه گفتيم سرزمين ماد به سبب موقعيت خوبي، كه از نظر داشتن چمنزارها و مراتع داشت، مركز پرورش اسب گرديده بود. و اسبهاي نسايي كه قبلاً نيز درباره آن و محل تربيت آنها گفتگو كرديم شهرتي بسزا داشت. مادها اين اسبها را كه خود از نظر جثه و هيكل زيبا بودند، با تزيينات فراواني مي آراستند. استعمال دهنه طلا، و آراستن تسمه هاي دهنه و گردن و سر اسب با قطعات طلاي نقش‌دار، در ماد معمول بود.

گزنفون در كوروش نامه مي نويسد: چون استياك جد كوروش «با اسب به محلي عزيمت مي كرد، او (كوروش) را نيز بر اسب ديگري با لجام طلا به مانند مركب خود مي برد و به تفرج مي پرداخت 10».

شكل 7 : نقش برجسته يك مادي (از نقوش آشوري) سده هشتم ق.م.
زر دوزي كردن جلهاي اسب در ماد، امري عادي بود، و براي اسبها معمولاً جلهاي زربفت يا قاليچه، كه هر دو غالباً نقش دار بودند به كار مي بردند. در يك نقش آشوري كه يك نفر مادي اسبهايي به عنوان هديه به دربار سارگن مي‌برد، تزئيناتي كه مادها براي اسبهاي خود به كار مي بردند به خوبي پيداست. ( شكل 7)

تسمه‌هاي سر اسب با گلهاي احتمالاً زرين تزيين شده، و تسمه گردن نشان مي دهد كه، اسب داراي پيش سينه است كه بايد از جنس قالي باشد. در اين دوره از زرين و ركاب اثري ديده نمي شود، اما در نقوش مادي شلاق وجود دارد.

متأسفانه اطلاعات كمي كه از دوره مادها در دست است، اجازه نمي دهد كه بتوان در اين باره گفتگوي بيشتري كرد. اما از دوره هخامنشي، كه در واقع دنباله همان دوره ماد است، آثاري بيشتري در دست است، كه تا حدودي اين كمبود را جبران مي‌كند. [41]



پي نوشت:

1 – كتاب تاريخ تمدن – آقاي دكتر نظام الدين مجير شيباني

2 – گزارشات باستان شناسي ـ مجله سوم. مقاله فرشها، و پارچه هاي ايراني ـ آقاي سيد محمد تقي مصطفوي

3 – كتاب ايران از آغاز تا اسلام ـ دكتر گيرشمن ـ ترجمه آقاي دكتر معين

4 ـ كتاب ايران از آغاز تا اسلام ـ دكتر گيرشمن ـ ترجمه آقاي دكتر معين

5 ـ تاريخ ايران باستان ـ مرحوم پيرنيا

6 ـ فرهنگ ايران باستان آقاي پورداود

7 ـ فرهنگ ايران باستان آقاي پورداود

8 ـ مجله نقش و نگارـ ش 8 (لوح نبشته هاي سيمين و زرين از شاهنشاهان هخامنشي) آقاي سيد محمد تقي مصطفوي

9 ـ كتاب سير تمدن ـ رالف لينتون ـ ترجمه پرويز مرزبان

10 ـ كوروش نامه ـ گزنفون ـ ترجمه مهندس مشايخي.
 

پیوست ها

  • 20_34_1.jpg
    20_34_1.jpg
    4.1 کیلوبایت · بازدیدها: 8
  • 20_34_2.jpg
    20_34_2.jpg
    4 کیلوبایت · بازدیدها: 7
  • 20_35_1.jpg
    20_35_1.jpg
    4 کیلوبایت · بازدیدها: 7
  • 20_36_1.jpg
    20_36_1.jpg
    3.1 کیلوبایت · بازدیدها: 7
  • 20_36_2.jpg
    20_36_2.jpg
    4.6 کیلوبایت · بازدیدها: 7
  • 20_37_1.jpg
    20_37_1.jpg
    3 کیلوبایت · بازدیدها: 7
بالا