mahsa
Member
به گفته يك دوستدار ميراث فرهنگي؛ برای شناخت مردم هر قوم باید فرهنگ عامه آنها را مورد بررسی قرار داد .مطالعه آداب و سنتها و آیین جشنهای مذهبی، سنتی و ملی، عقاید و عادات، قصهها و افسانهها، امثال و ترانهها و اشعار و لالاییهای آنها ما را به احوال، افکار، ذوق و هنر و روحیات آن مردم آشنا میسازد. ضربالمثل گونهای از بیان است که معمولاً تاریخچه و داستانی پندآموز در پس بعضی از آنها نهفته است. بسیاری از این داستانها از یاد رفتهاند و پیشینه برخی از امثال بر بعضی از مردم روشن نیست. با این حال همچنان در سخن مردم به کار میروند. گستردگی دامنه لغات و اصطلاحات در هر زبان به حدی است که گردآوری همه آنها در یک مجموعه امری بسيار دشوار به خصوص در ادبیات عرب به شمار ميرود.
قاسم منصور آلكثير بيان كرد: در حوزههای مختلف ادبیات شفاهی ضربالمثل یا مثل جایگاه ویژهای دارد زیرا مثل بیان موجزترین دانشها، بینشها، حکمتها و عقاید یک قوم یا ملت ميباشد که با تمسک به مؤلفههای خاص منطقهای ابراز میگردد. از همین رو، نسبت به سایر ژانرهای ادبیات شفاهی ویژگیهای بوم شناختی آن نمایانتر و برجستهتر میباشد. در مثلها معمولآ از تعابیر، استعارهها و کنایههایی استفاده میشود که به گونهای مستقیم با وضعیت جغرافیایی، معیشتی، فرهنگی و تاریخی یک قوم یا مردمان ساکن یک منطقه مربوط ميباشد زیرا انسان متعلق و فرزند محیط جغرافیایی خویش بوده به همین دلیل امثال مردم کوه نشین با صحرانشین متفاوت است.
وي افزود: همین تفاوت را میتوان در میان مردمی که در کنار دریا زندگی میکنند و از این راه معیشت خود را میگذرانند با گروههایی از انسانها که با دریا بیگانهاند مشاهده کرد. سرزمین ایران به دلیل تکثیر فرهنگی، قومی، زبانی، مذهبی و تنوع نظرگاه جغرافیایی در آن دارای گنجینه منحصر به فردی در این زمینه است. با اندکی تامل در اقوام مختلف هموطن نفوذ اسب را در بین آنان را ميتوان ديد همچون تاثیر اسب در ادبیات ترکمنها که این تاثیرگذاری را در ضربالمثلهای آنان میبینیم. برای نمونه ميتوان از مواردي همچون "آط آریقلیقده، قیز غریب لیقده" که معنی آن میشود "اسب را در لاغری بیازمای و دختر را در فقیر" و یا این مثل "آطی آط بولیانچا ایه سی مات" که به معنای "تا كرهاش اسب شود دل صاحبش آب میشود" اشاره كرد. در زبان کردی نیز اسب دارای نفوذ بوده همچون این ضربالمثل "ژَ اَسبِِ خَلکِ گَرِ زو داکَوی" به معنای " از اسب دیگران باید زود پیاده شد". با عنایت به مطالبی که در فوق آمد و با توجه به تکثر اقوام ایرانی باید به مثلهای دیگر اقوام نیز در زمینههای دیگر به خصوص اسب توجه كرد. عربها که از قبایل و عشایر مختلف تشکیل شده است اسب را بسیار ارج مینهند به طوری که در روایات قدیم آمده "داحس" و "غبراء" اسامى دو اسب بودند كه به خاطر آنها بين 2 قبيله عبس و ذبيان جنگى به مدت 40 سال در گرفت.
وي ادامه داد: در ادبیات عربی نیز اسب نفوذ فراوان داشته به طوري كه این نفوذ را میتوان در شعرهای بزرگان شعر عرب همچون "عنتره بن شداد" كه سوارکار معروفی نيز بود شکایت اسبش را از شدت ضربههاي نیزه اینگونه بیان میکند: "فازور من وقع القنا بلبانه *** و شکا الی بعبرة و تحمیم". غول شعر عرب یعنی ابوطیب المتنبی نیز اسب را این چنین در اشعارش میآورد "مدحت قوماً و ان عشنا نظمت لهم *** قصائداً من اناث الخیل و الحصن" و در جایی دیگر نیز میگوید: " افکر فی معاقره المنایا *** و قود الخیل مشرفة الهوادی". المتنبی در تعریف از خود بیت معروفی دارد كه در اين بیت به دلیل اهمیت داشتن اسب، آن را در اولین کلمه شعر خود میآورد "الخیل و اللیل و البیداء تعرفنی *** و السیف و الرمح و القرطاس و القلم". ما اسب را در اشعار دیگر بزرگان نیز میبینیم همچون ابونواس الاهوازی و عمرو بن کلثوم.
او يادآور شد: بیشک زبان عربی یکی از زبانهای زنده دنیا به شمار ميرود كه اشعار عربی و امثال یکی از مظاهر زیبای این زبان است و صحبت از این ادبیات در قالب یک مصاحبه و مقاله نمیگنجد .اکثر عربهای ایران که در جنوب و جنوب غرب کشور ایران زندگی میکند و دارای اسبهایی با نژاد مشهور عربی هستند و از آن جایی که اسب در بین عربهای خوزستان در جایگاه ویژهای قرار دارد. نفوذ و ریشهدار بودن اسب در ادبیات این مردم نیز میتوانیم ببینیم به طوری که تعداد زيادي ضربالمثل نیز درباره این حیوان نجیب دارند. در بین عربهای خوزستان استفاده از کلمه "فارس" نیز برای نام فرزند پسر متداول است كه به معنای سوارکار است. در این جا گزیدهای از امثال را با ترجمه و کاربرد آنها اشاره ميكنيم.
1) الخیل عثاره و الیاوید غفاره
(اسبها ممکن است زمین بخورند و مردمان خیر و خوب تسامح دارند)
کاربرد : انسان جایزالخطا است و گذشت خصلت مردمان است
2) الخیل بلمیدان و التفگ بالنیشان
(اسب در صحنه کار زار و تفنگ براي هدفگیری است)
کاربرد : معلوم شدن مهارت فرد که معادل فارسی آن "این گوی و این میدان" است.
3) فرسک غایره
(اسبت دور گرفته و دارد تند میدود)
کاربرد : به کسی میگویند که تند تند صحبت میکند.
4) الفرس نفس الفرس بس ایلالها امبدل
(اسب همان اسب است تنها یالهایش تغییر کرده)
کاربرد : این همان وسیله است تنها کمی آن را دست کاری کردهاند.
5) لو بیها لو بر چابها
(یا به اسب اصابت میکند یا به رکاب آن)
کربرد: تو تلاشات را انجام بده؛ یا به هدف میرسی یا به قسمتی از آن.
6) بعدهُ ما رکب هز ارلیه
(هنوز سوار اسب نشده پاهایش را تکان داد)
کاربرد : قبل از به دست آوردن پیروزی شروع به تفاخر کردن و یا نظیر آن در فارسی «هنوز غوره نشده مویز شده».
7) بعده ما شراله احصان حطله معلف
(هنوز اسب نخریده برایش آخور گذاشته)
کاربرد: قبل از انجام کار اصلی به فرعیات پرداختن
8) بلزلم ریال و بالخیل خیال
(ميان مردان مرد دليري است و در بين اسبها سواركار خوبي است)
كاربرد: در هر زمينهاي شايستگي دارد و هر كار از دستاش بر ميآيد.
9) تعارکن الخیل صار فگر سایس
(اسبهادعوا کردن کاسه و کوزها سر صاحب اصطبل شکست)
کاربرد : بد شانس بودن فرد مورد نظر را میرساند
10) سالو البغل یا هو ابوک گال خالی الحصان
(از قاطر پرسیدند پدرت کیست گفت دایی من اسب است)
کاربرد : طفره رفتن از موضوع اصلی
11) سواله معلف گبل الفرس
(آخور را قبل از اسب ساخت)
کاربرد : قبل از موقع کاری کردن
12) فرسنه یابت احصان او کلتهه
(اسب ماده ما کره نر آورد و خوردش)
کاربرد : تمام محصول زحمت را مصرف کردن و چیزی باقی نگذاشتن و یا انجام دادن کاری برای منافع شخصی
13) لسانک حصانک ان صنت صانک و ان هنته هانک
(زبان تو اسب تو است. اگر مواظبش باشی مواظب تو خواهد بود و اگر به او اهانت کنی به تو اهانت میکند)
کاربرد : توصیه و سفارش به کنترل کردن سخن و زبان خود.
14) مثل خیل اطریدش
( مثل اسبهای اطریدش "نام شخصی بوده كه اسبهاي تنبل داشته است")
کاربرد : تنبل و ناتوان بودن
15) مو هاذ بیت الفرس
(نه اینجا خانه اسب نیست)
کاربرد : اصل موضوع این نیست و یا به هدف نزدن و به کاهدان زدن.
16) مثل احصان القچقچیه
(مثل اسب قاچاقچیها)
کاربرد: رفت و آمد زیاد و به این سو و آن سو رفتن را میرساند
17) چنه اشگر تایه
(همچون اسب اشگر و مو بور رها شده است)
کاربرد: مانند اسب رها از بند و ولگرد است و کنایه از آدم شرور نیز دارد
18) الحصان نفسا لحصان لکن السریا مبدل
(یعنی اسب همان اسب فقط زینش راعوض کردن)
کاربرد: همان آش و همان کاسه است.
19) های البنت اکحیله
(این دختر کحیله است. "کحیلان" یکی از انواع نژادهای عرب است که دارای شهرت فراوانی می باشد)
کاربرد: به دخترهای خوب و زرنگ میگویند.
20) لَیْسَ الفَرَسُ بِجِلِّهِ
(ارزش) اسب به پالانش نیست
قاسم منصور آلكثير بيان كرد: در حوزههای مختلف ادبیات شفاهی ضربالمثل یا مثل جایگاه ویژهای دارد زیرا مثل بیان موجزترین دانشها، بینشها، حکمتها و عقاید یک قوم یا ملت ميباشد که با تمسک به مؤلفههای خاص منطقهای ابراز میگردد. از همین رو، نسبت به سایر ژانرهای ادبیات شفاهی ویژگیهای بوم شناختی آن نمایانتر و برجستهتر میباشد. در مثلها معمولآ از تعابیر، استعارهها و کنایههایی استفاده میشود که به گونهای مستقیم با وضعیت جغرافیایی، معیشتی، فرهنگی و تاریخی یک قوم یا مردمان ساکن یک منطقه مربوط ميباشد زیرا انسان متعلق و فرزند محیط جغرافیایی خویش بوده به همین دلیل امثال مردم کوه نشین با صحرانشین متفاوت است.
وي افزود: همین تفاوت را میتوان در میان مردمی که در کنار دریا زندگی میکنند و از این راه معیشت خود را میگذرانند با گروههایی از انسانها که با دریا بیگانهاند مشاهده کرد. سرزمین ایران به دلیل تکثیر فرهنگی، قومی، زبانی، مذهبی و تنوع نظرگاه جغرافیایی در آن دارای گنجینه منحصر به فردی در این زمینه است. با اندکی تامل در اقوام مختلف هموطن نفوذ اسب را در بین آنان را ميتوان ديد همچون تاثیر اسب در ادبیات ترکمنها که این تاثیرگذاری را در ضربالمثلهای آنان میبینیم. برای نمونه ميتوان از مواردي همچون "آط آریقلیقده، قیز غریب لیقده" که معنی آن میشود "اسب را در لاغری بیازمای و دختر را در فقیر" و یا این مثل "آطی آط بولیانچا ایه سی مات" که به معنای "تا كرهاش اسب شود دل صاحبش آب میشود" اشاره كرد. در زبان کردی نیز اسب دارای نفوذ بوده همچون این ضربالمثل "ژَ اَسبِِ خَلکِ گَرِ زو داکَوی" به معنای " از اسب دیگران باید زود پیاده شد". با عنایت به مطالبی که در فوق آمد و با توجه به تکثر اقوام ایرانی باید به مثلهای دیگر اقوام نیز در زمینههای دیگر به خصوص اسب توجه كرد. عربها که از قبایل و عشایر مختلف تشکیل شده است اسب را بسیار ارج مینهند به طوری که در روایات قدیم آمده "داحس" و "غبراء" اسامى دو اسب بودند كه به خاطر آنها بين 2 قبيله عبس و ذبيان جنگى به مدت 40 سال در گرفت.
وي ادامه داد: در ادبیات عربی نیز اسب نفوذ فراوان داشته به طوري كه این نفوذ را میتوان در شعرهای بزرگان شعر عرب همچون "عنتره بن شداد" كه سوارکار معروفی نيز بود شکایت اسبش را از شدت ضربههاي نیزه اینگونه بیان میکند: "فازور من وقع القنا بلبانه *** و شکا الی بعبرة و تحمیم". غول شعر عرب یعنی ابوطیب المتنبی نیز اسب را این چنین در اشعارش میآورد "مدحت قوماً و ان عشنا نظمت لهم *** قصائداً من اناث الخیل و الحصن" و در جایی دیگر نیز میگوید: " افکر فی معاقره المنایا *** و قود الخیل مشرفة الهوادی". المتنبی در تعریف از خود بیت معروفی دارد كه در اين بیت به دلیل اهمیت داشتن اسب، آن را در اولین کلمه شعر خود میآورد "الخیل و اللیل و البیداء تعرفنی *** و السیف و الرمح و القرطاس و القلم". ما اسب را در اشعار دیگر بزرگان نیز میبینیم همچون ابونواس الاهوازی و عمرو بن کلثوم.
او يادآور شد: بیشک زبان عربی یکی از زبانهای زنده دنیا به شمار ميرود كه اشعار عربی و امثال یکی از مظاهر زیبای این زبان است و صحبت از این ادبیات در قالب یک مصاحبه و مقاله نمیگنجد .اکثر عربهای ایران که در جنوب و جنوب غرب کشور ایران زندگی میکند و دارای اسبهایی با نژاد مشهور عربی هستند و از آن جایی که اسب در بین عربهای خوزستان در جایگاه ویژهای قرار دارد. نفوذ و ریشهدار بودن اسب در ادبیات این مردم نیز میتوانیم ببینیم به طوری که تعداد زيادي ضربالمثل نیز درباره این حیوان نجیب دارند. در بین عربهای خوزستان استفاده از کلمه "فارس" نیز برای نام فرزند پسر متداول است كه به معنای سوارکار است. در این جا گزیدهای از امثال را با ترجمه و کاربرد آنها اشاره ميكنيم.
1) الخیل عثاره و الیاوید غفاره
(اسبها ممکن است زمین بخورند و مردمان خیر و خوب تسامح دارند)
کاربرد : انسان جایزالخطا است و گذشت خصلت مردمان است
2) الخیل بلمیدان و التفگ بالنیشان
(اسب در صحنه کار زار و تفنگ براي هدفگیری است)
کاربرد : معلوم شدن مهارت فرد که معادل فارسی آن "این گوی و این میدان" است.
3) فرسک غایره
(اسبت دور گرفته و دارد تند میدود)
کاربرد : به کسی میگویند که تند تند صحبت میکند.
4) الفرس نفس الفرس بس ایلالها امبدل
(اسب همان اسب است تنها یالهایش تغییر کرده)
کاربرد : این همان وسیله است تنها کمی آن را دست کاری کردهاند.
5) لو بیها لو بر چابها
(یا به اسب اصابت میکند یا به رکاب آن)
کربرد: تو تلاشات را انجام بده؛ یا به هدف میرسی یا به قسمتی از آن.
6) بعدهُ ما رکب هز ارلیه
(هنوز سوار اسب نشده پاهایش را تکان داد)
کاربرد : قبل از به دست آوردن پیروزی شروع به تفاخر کردن و یا نظیر آن در فارسی «هنوز غوره نشده مویز شده».
7) بعده ما شراله احصان حطله معلف
(هنوز اسب نخریده برایش آخور گذاشته)
کاربرد: قبل از انجام کار اصلی به فرعیات پرداختن
8) بلزلم ریال و بالخیل خیال
(ميان مردان مرد دليري است و در بين اسبها سواركار خوبي است)
كاربرد: در هر زمينهاي شايستگي دارد و هر كار از دستاش بر ميآيد.
9) تعارکن الخیل صار فگر سایس
(اسبهادعوا کردن کاسه و کوزها سر صاحب اصطبل شکست)
کاربرد : بد شانس بودن فرد مورد نظر را میرساند
10) سالو البغل یا هو ابوک گال خالی الحصان
(از قاطر پرسیدند پدرت کیست گفت دایی من اسب است)
کاربرد : طفره رفتن از موضوع اصلی
11) سواله معلف گبل الفرس
(آخور را قبل از اسب ساخت)
کاربرد : قبل از موقع کاری کردن
12) فرسنه یابت احصان او کلتهه
(اسب ماده ما کره نر آورد و خوردش)
کاربرد : تمام محصول زحمت را مصرف کردن و چیزی باقی نگذاشتن و یا انجام دادن کاری برای منافع شخصی
13) لسانک حصانک ان صنت صانک و ان هنته هانک
(زبان تو اسب تو است. اگر مواظبش باشی مواظب تو خواهد بود و اگر به او اهانت کنی به تو اهانت میکند)
کاربرد : توصیه و سفارش به کنترل کردن سخن و زبان خود.
14) مثل خیل اطریدش
( مثل اسبهای اطریدش "نام شخصی بوده كه اسبهاي تنبل داشته است")
کاربرد : تنبل و ناتوان بودن
15) مو هاذ بیت الفرس
(نه اینجا خانه اسب نیست)
کاربرد : اصل موضوع این نیست و یا به هدف نزدن و به کاهدان زدن.
16) مثل احصان القچقچیه
(مثل اسب قاچاقچیها)
کاربرد: رفت و آمد زیاد و به این سو و آن سو رفتن را میرساند
17) چنه اشگر تایه
(همچون اسب اشگر و مو بور رها شده است)
کاربرد: مانند اسب رها از بند و ولگرد است و کنایه از آدم شرور نیز دارد
18) الحصان نفسا لحصان لکن السریا مبدل
(یعنی اسب همان اسب فقط زینش راعوض کردن)
کاربرد: همان آش و همان کاسه است.
19) های البنت اکحیله
(این دختر کحیله است. "کحیلان" یکی از انواع نژادهای عرب است که دارای شهرت فراوانی می باشد)
کاربرد: به دخترهای خوب و زرنگ میگویند.
20) لَیْسَ الفَرَسُ بِجِلِّهِ
(ارزش) اسب به پالانش نیست