اسب تورین

نگاهی به «اسب تورین» واپسین شاهکار بلا تار
خلاصه داستان نیچه که راوی فیلم در ابتدا تشریح می کند به این صورت است که او روزی در شهر تورین راه می رفته است که به مرد کالسکه سواری برمی خورد که اسبش را به بادِ شلاق گرفته است. او جلو می رود و دستانش را به دور گردن اسب حلقه می کند تا بدین شکل از حیوان زبان بسته دفاع کرده باشد.



«اسب تورین» خداحافظی بلا تار، فیلمساز شهیر مجار از سینماست. وی سابق بر این هم این تصمیم را گرفته بود، اما بعد از مدتی به دنیای سینما بازگشت. ابتدا قرار بود «اسب تورین» در جشنواره کن ۲۰۰۹ حضور داشته باشد اما پس از تغییراتی قرار شد در بخش رقابتی جشنواره برلین ۲۰۱۱ شرکت کند و در همین جشنواره موفق به کسب جایزه بزرگ هیات داوران شد. قبل از اکران فیلم در کشور مجارستان بلا تار در مصاحبه ای دولت مجارستان را متهم کرد که از کار هنرمندان در این کشور جلوگیری می شود و از آن به عنوان جنگی فرهنگی یاد کرد، در پی این کشمکش ها اکران فیلم عقب افتاد و عاقبت در ۳۱ مارس ۲۰۱۱ فیلم در زادگاهِ سازنده اش به اکران درآمد.
۱) دختری با پدر پیرش در خانه ای فرسوده روزگار می گذرانند، خانه در دشتی خشک و وسیع واقع شده و اسیر بادهای بی وقفه ای است که زندگی و فعالیت را مختل کرده است. در همسایگی خانه، اصطبل اسب آنها ساخته شده است. بلا تار روزمر گی را در زندگی پدر و دختر و البته اسب شان که در عمده صحنه های فیلم حضوری پررنگ دارد در شش روز روایت می کند. دختر برای تهیه آب مجبور است هر روز به بیرون خانه برود و از چاه آب بیاورد. تنها غذای شان سیب زمینی است و فعالیت شان به چند کار ثابت از جمله نشستن جلو پنجره و غذا خوردن خلاصه می شود.
ایده فیلمنامه از دهه ۸۰ میلادی می آید؛ زمانی که تار از لازلو کراژناهُرکای (همکار فیلمنامه نویس تار در اغلب فیلم هایش) داستانِ ازکارافتادگی نیچه فیلسوف آلمانی را می شنود. آنها از خود سوال می کنند که بر سرِ اسب چه آمده است؟ سپس در دهه ۹۰ خلاصه ای از فیلمنامه را می نویسند، ولی به دلیل شروع پروژه عظیم فیلمِ ۴۵۰ دقیقه ای «رقص شیطان» آن را رها می کنند. کراژناهُرکای پس از ساخته شدن فیلم «مردی از لندن» سراغ خلاصه فیلمنامه «اسب تورین» می رود و آن را تمام می کند.
PPA_Cinema_02_900413.jpg


خلاصه داستان نیچه که راوی فیلم در ابتدا تشریح می کند به این صورت است که او روزی در شهر تورین راه می رفته است که به مرد کالسکه سواری برمی خورد که اسبش را به بادِ شلاق گرفته است. او جلو می رود و دستانش را به دور گردن اسب حلقه می کند تا بدین شکل از حیوان زبان بسته دفاع کرده باشد. در همین حین حال نیچه بد می شود و همسایگان او را به خانه اش می برند تا مادر و خواهرش او را تیمار کنند. پس از آنکه نیچه به خانه رسانده می شود برای آخرین بار جمله ای را می گوید که: «مادر، من یک احمقم» و بعد از آن به مدت ۱۰ سال سکوت می کند و دست آخر هم در بستر بیماری می میرد.
این روایت بهانه ای می شود تا بلا تار و همکارش به فکرِ ساخت «اسب تورین» بیفتند، ولی از این داستان در فیلم خبری نیست و بلا تار به کندوکاو روزمرگی زندگی پدر، دختر و اسب شان می پردازد. همانند اکثر فیلم های تار از داستانی منسجم و پررنگ خبری نیست و محتوا بهانه ای است برای پرداخت سینمایی او. نه شخصیت ها کاملا برای مخاطب معرفی می شود و نه توضیح خاصی در مورد کنش ها و رویدادها داده می شود. اگر مخاطب ناآشنا با سینمای بلا تار به دیدن «اسب تورین» بنشیند، احتمالا فیلم برایش عجیب و غریب و کسل کننده خواهد بود. قراردادهای همیشگی سینمای بلا تار این بار هم تکرار می شوند و شاید بتوان گفت افراط در سکوت و سکون در این فیلم در بالای کارنامه سینمایی او قرار می گیرد. کل فیلم در ۳۰ پلان بلند گرفته شده و تمام آنها از قواعد آشنای سینمای مولفش پیروی می کنند. «اسب تورین» سال ۲۰۰۸ در دشتی واقع در مجارستان و در خانه ای ساخته شده از سنگ و چوب به مدت ۳۵ روز فیلمبرداری شده است ولی به خاطر شرایط بد آب و هوایی بعضی از نماها تا سال ۲۰۱۰ طول کشیده است.
۲) بلا تار می گوید «اسب تورین» در مورد «سنگینی وجود انسان» است. «فقط می خواستیم ببینیم چقدر سخت و وحشتناک است که هر روز به چشمه بروی و آب بیاوری... تکرارِ هرروزه مسیرِ مشابه، راهی است برای نشان دادن آنکه چیزی در دنیای آنها نادرست است. این ایده ای بسیار ساده و عاری از هر حشو و زوایدی است.»
«در فیلم اولم از حساسیت های اجتماعی ام شروع کردم و می خواستم دنیا را عوض کنم و بعد ناگزیر به درک این موضوع شدم که مشکل پیچیده تر از این حرف هاست. در حال حاضر تنها می توانم بگویم این کاملا بغرنج است و نمی دانم چه اتفاقی قرار است بیفتد، ولی می توانم ببینم که چیزی خیلی نزدیک است – پایان.» به گفته بلا تار، کتابی که دختر از پیرمرد کولی که با همراهانش به چاه آب هجوم آورده اند می گیرد، «ضد بابل» است. همچنین تار مخاطب در حال تماشای فیلم را بخشی از سایه نیچه ای توصیف می کند.
در فیلم از چندین عنصر به عنوان موتیف استفاده می شود ، بارزترینِ آنها باد توفان واری است که در تمام طول فیلم بی وقفه می وزد و آخرالزمان و فروپاشی زمین را به ذهن متبادر می کند. موسیقی تکراری در غالب لحظات فیلم شنیده می شود که به فضاسازی و پیشبردِ درام کمک می کند. نماهایی تکراری از لحاظ رویداد صحنه ولی متفاوت در دکوپاژ، همانند خوابیدن یا بیدار شدن پدر روی تخت، غذا خوردن پدر و دختر، نشستن جلو پنجره آنها، عوض کردن لباس پدر به وسیله دختر و انجام چند کار دیگر که در فیلم تکرارمی شوند و به این ترتیب مفهوم مورد نظر کارگردان که همانا روزمرگی است، منتقل می شود. بعضی عناصر این فیلم نیز همانند غالب فیلم های بلا تار تکرارشونده هستند، از جمله معماری داخلی خانه و وجود میز و صندلی چوبی و اجاق گاز چوب سوز، نماهایی تکراری همچون نمای بیرون از خانه که از پشت پنجره ای از درون خانه گرفته شده است، حضور پررنگِ حیوانات و بسیاری عناصر دیگر بن مایه آثار تار که زوال و نابودی انسانیت و جهان را تصویر می کند و بوی مرگ می دهد!
در فیلم چهار شخصیت اصلی داریم که سه تای آنها بازیگران آشنای سینمای تار هستند. پدرِ پیر با دستی ازکارافتاده که نقشش را یانوش درژی بازی می کند، دختر با بازی اریکا بوک، همان دخترک فیلم «رقص شیطان» که گربه اش را شکنجه کرد و سپس خود را کشت و البته در این فیلم چهره پوشیده از موی او هنگام کشیدنِ آب از چاه ازیادنرفتنی است، مردی به نام برنهارد (اسمی آلمانی) با بازی میهای کورموش و البته اسبی به نام ریچی. چند کولی هم برای لحظاتی در فیلم پدیدار می شوند که خودِ کالسکه چی نیز از بازیگران فیلم های قبلی تار است. ترکیب بعضی دیگر از دست اندرکاران فیلم نیز همان ترکیب آشنای فیلمنامه نویس، آهنگساز و تدوینگر سینمای تار است.
۳) سینمای بلا تار از لحاظ زیبایی شناسی بصری وامدار سینماگر دیگر مجار یعنی میکلوش یانچوست. اتفاقا اولین تجربه سینمایی تار ایفای نقشی کوتاه در فیلمی از یانچوست که پس از آن او هیچ وقت تصمیم به ادامه بازیگری نگرفت و گفت می خواهم فیلسوف بشوم. از لحاظ استاتیک در قاب بندی و مکث و تامل بر شخصیت ها نیز یادآور سینماگر سوئدی اینگمار برگمن است. از لحاظ برداشت های بلند و پیچیده و جان بخشیدن به عناصر بی جان نیز بیشتر یادآور سینمای آنتونیونی و تارکوفسکی است در عین حال که بی شباهت به کارهای فیلمساز یونانی تئو آنجلوپولوس هم نیست، البته خود بلا تار از راینر ورنر فاسبیندر به عنوان مهم ترین منبع تاثیرپذیری اش یاد می کند. از این روی او در زمره سینماگران مدرنیستِ متأخر جای می گیرد که از لحاظ قواعد و اصول سینمایی به سینمای مدرن پهلو می زند.
«اسب تورین» تصویر تمام عیاری است از تباهی زندگی و پایان قریب الوقوع جهان. این فیلم ناامیدی سازنده اش را از بودن نمایان می کند و همانند پیشگویی وصیت مانندی در ذهن مخاطبش حک می شود. بلا تار سیاهی زندگی را با تصاویری که فریم به فریمش را می توان به مثابه عکس یا نقاشی ای متصور شد، با دقتی وسواس گونه به مخاطبش ارایه می دهد. او در تمام دوره فیلمسازی اش سینماگری پیشرو و رادیکال باقی مانده و قواعد سینمایش را به تثبیت رسانده است. فیلم های او قبل از روایت، موسیقی و هر پارامترِ دیگری وابسته به تصاویرند، و این تصاویر کارکردهای متفاوتی برای او دارند از جمله اینکه بلا تار می گوید من در خودِ دوربین عمل تدوین را انجام می دهم. سینمای او در میزانسنی دقیق و طراحی شده در قالب درامی حداقلی و با عناصری تکرارشونده برای دوستدارانش سینمای ناب است و توأم با لذت سینما.

منبع:????? ?? ???? ?????? ?????? ?????? ??? ???

 
بالا