آنها به اسبها شليك ميکنند... / مسعود ضيائي زردخشوئي
میخواستم یادداشتی برای حسین اسکندری بنویسم که وقتی برایش زنگ میزنم سوار براسب سرکش... نه دوستان واساتید خوبم بلکه.. سوار بر تراکتورش در ارسنجان زمین شخم میزند و با این حال جشنواره کاریکاتور در شهری برگزار میکند که یک سالن نمایش و سینمای مناسب ندارد اما جشنواره و نمایشگاه کاریکاتور دارد شهری که هنرجوهایش بچههای کشاورزان هستند اما امروز کاریکاتور را خوب میشناسند وبیش 80 هشتاد اثر از انها به نمایشگاه آمده است .. میخواستم یادی کنم از احسان گنجی کارمند ادارهی پست دهدشت که در شهر محروم حسین پناهی جشنوارهی کاریکاتور تبعیض را برگزار میکند با همت هلال احمر.. و بگویم از برادران قریشی در بوکان علیرغم بیاعتنایی برخی مطبوعات کارشان را در تابلوی شیشهای که متعلق به یک عکاسی است به نمایش میگذارند ..میخواهم از صالح رزم حسینی بگویم و بهزاد باشو که با چه همتی جشنوارهی کارتون بم را برگزار کردند و از آقای علومی.. میخواستم از فیضالله بهتری بنویسم و رسول حاجی زاده که نمیدانم چه سحری در نگاهش دارد که آدم احساس میکند برادر اوست .. میخواستم از شلوغی و شوخطبعی شاهرخ حیدری در اهواز و آن ریش فیلسوفی چینی محمد امین آقایی بگویم که وقتی مرا در آغوش میگیرد انگار این صمیمیت کاریکاتور است که در آغوشم میگیرد، از محمد خدادی و ذهن خلاقش با آن پرسکتیوهای منحصر به فردش. میخواهم...یادی کنم از آیت... نادری که همهی وقتش را صرف کاریکاتور و انیمیشن در اصفهان میکند، تمام زندگیش، تمام دلبستگی اش.. از طاهر شعبانی عزیز در اراک و محمود نظری دوست بسیار مودب و خوبم از همدان، از خلجی که مورد بیمهری و کملطفی دوستانش قرار گرفت ... میخواهم از خشایار راد افشار بگویم از بندر عباس که میگوید از کاریکاتور به نقاشی رسیده است و کارهایش را نشانم میدهد، از یحیی تدین و طرحهای بسیار ساده و خالصش و متنهای تاثیرگذارش که به زیبایی مینویسد و هادی حیدری که همیشه به من لطف داشته است با سایتی که همیشه جنجالی وبا صداهای گوناگون است. از جواد علیزاده با مجلهای که متعلق به همهی ما و آثارمان بوده است و نگرانی همهی ما برای قلب نازنینش، ازکامبیز درمبخش با آن رؤیاهای زیبایش که همیشه مسحورم میکند با جادوگری خطوطش که همین چند روز پیش صدای مهربانش را از پشت گوشی تلفن شنیدم و قرار بود برای افتتاحیه ببینماش اما نشد... از مجید امینی در رشت و آن بجنوردی بیریا عباس ناصری، از نیما حکیمی در شیراز که فوق العاده باهوش و جنتلمن است... دلم میخواهد از مسعود شجاعی بنویسم که این طیف وسیع کارتونیستها در سراسر ایران و تهران را با هزار مشقت باید مدیریت و پشتیبانی و حمایت کند با سایت بسیار با جلوه و معتبر ایران کارتون، از رحیم اصغری وبلند پروازیهای همیشگی و دست یافتنیاش و «فِکو» اش وتلاش بسیارش، از همهی آنها که عاشقاند اما در ابراز عشقهایشان همه متفاوتند، از بهرام عظیمی که با «دو قدم مانده به صبح» آمده تا کاریکاتور را با مدیوم جدیدی به خانه های مردم ببرد، از علی هاشمی شهرکی یار روزهای بیکسی کاریکاتورم که دیگر کارتون نمیکشد و به دغدغهی ذهنی خود گرافیک میپردازد و از ... امین مویدی که آرام آرام در مه زندگی گم میشودو یادش میرود زمانی عامل محرک دهها کارتونیست جوان در اصفهان بود، میخواهم یادی کنم از دوستان پرتلاش و خوبم در سایت «کردیش کارتون» پژمان علی پور و حسینپور و حیدری و تلاششان برای انبساط چهرهها و اندیشهها و تبریک بگویم به گروه شیراوژن با افتتاح سایتشان ، میخواهم یادی کنم از همهی کارتونیستها ی جوانی که متعلق به شهر های کوچکتر و محرومتری هستند، هنوز نامشان را نمیدانم اما حضورشا ن را میبینم و تلاششان را در توسعهی کارتون در شهرهای سراسر ایران ارج و گرامی میدارم. جوان هایی که میآیند تا سرنوشت کارتون آیندهی ما را رقم بزنند و ما فرش قرمز برای ورودشان پهن میکنیم اگر چه بسیاری مایل به این کار نباشند..
میخواهم بنویسم برای برای همهی آنهایی که دوستشان دارم اگر چه فرزند کلمات نیستم....
جهان امروز دگرگون شده است، به قول محسن مخلباف عصر نقاشی به پایان رسیده است .. عصر دیجیتال و مدیومها و رسانههای جدید آمده است، عصر نقاشی مونالیزا بر سنگفرشها در یک بعد ازظهر در جوار برج پیزا و صبح شستهشدن توسط ماشینهای شهرداری است اما هر کس در این بحبوحه به سهم فرهنگی خود مفتخر است. اگر چه هنوز هستند دوستانـی که میخواهند ساعتها با تابلوهای پیکاسو مکاشفه کنند اما تحمل تماشای چند دقیقهای در برابرتابلوی کارتونها را ندارند.. دوستانی که کاریکاتور نمایشگاهی را جوجه اردک زشت میدانند و یا موجودی که بر بهشت خود که مطبوعات بوده است عصیان کرده و به جای پرداختن به اجلاس سران از ابرهای زخمی افتاده بر زمین حرف میزند و یا مانند درمبخش دلقکهایش را به نمایش میگذارد... امروز همانطور که کاوالیه و کیارستمی و پناهی از سینمای 35 میلیمتری به سمت هندیکم های حرفهای میروند یعنی مدیومها دارد عوض میشوند، وقتی شهرهای محرومی که توزیع مناسب مطبوعات ندارند و آثار اساتید را در صفحهی تخصصیشان نمیبینند اما نمایشگاه و جشنواره کارتون دارند یعنی همهی هنرها دارند به سمت یافتن امکانات جدیدی برای مخاطب حرکت میکنند، برای همین است که ناگهان بیش از 75 درصد کارتونیستهای کشور برای نمایشگاهها کار میکنند.... کاریکاتور یک سمفونی است و هر کس ساز خودش را میزند اما همه یک آهنگ را مینوازند چه فرق میکند ساکسیفون دست کیست و فلوت را که میزند.
چه فرق میکند احسان گنجی باشد یا جابر اسدی... شهرام قائدی باشد یا محمد خدادادی... بزرگمهر باشد یا درخشی... دیواندری یا... هادی حیدری یا رحیم اصغری... همدان یا اهواز... تهران یا اردبیل بجنورد یا فولادشهر تبریز یا مشهد... اینکه افتخارات جوانانی را زیر سؤال ببریم که ما الگوی شخصیتی و هنری آنها بودهایم رسم خوشایندی نیست... خصوصاً اگر بدانیم این آدمها امکاناتی مانند خانهی کاریکاتور و مدرسان زبده و ماهرندارند و تنها اراده استعداد و پشتکار و علاقه خودشان بوده نمیتوان، تنها به این دلیل که روزنامه ندارند علاقهای هم به کار برای روزنامه ندارند و کارتون را مانند دیگران نمینگرند و با نگاه بزرگانی به کارتون و ارزشگذاریشان از بنیان مخالفندبه انکار دستاوردشان پرداخت. ادبیات و اخلاق کارتونیستهای حرفهای چیزی بیش از آن است که به نمایش گذاشته میشود.
مسلما کسب جوایز بزرگ و نقدی کار سادهای نیست، مسلماً برنده شدن در نمایشگاهی که داوران بینالمللی دارد و ارتباطات دوستانه در آن دخیل نیست ساده نیست،جنس این دو کارتون با هم متفاوت است جنس آدمها هم با هم متفاوت است ادبیات من با ..توکا یا اصغری یا هادی و شجاعی فرق میکند هر کس حرف و نگاه خودش را دارد بهتر نیست به جای تخریب هم با نگاهی محترمانه و در شان و شخصیت کارتون به هم نگاه و گفتمان کنیم .کاریکاتور چه در ستون روزنامه باشد چه در قاب شیشه ای کاریکاتور است موسیقی چه پاپ باشد چه سنتی و چه کلاسیک موسیقی است. شاید هم به قول تولستوی در کتاب هنر چیست آواز دسته جمعی زنان و مردان روستایی در هنگام درو از سمفونی پنجم بتهوون ارزش هنری والاتری داشته باشد. چرا که متاثر میکند و یک احساس تجربه شده است.
مایل نیستم یکی را بر دیگری ارجح بدانم . نمیخواهم قضاوت کنم من طرحهای توکا را دوست دارم همانطور طرحهای مازیار بیژنی .درخشی..حسن کریم زاده. حسین پور و صافی را کارهای ابوافضل محترمی را دوست دارم.. اما میخواهمبگویم کار برای روزنامه با روحیه و ذهنیات خیلی ها نمیخواند با تهدید و تحقیر هم نمیشود مدال گرفت... کاریکاتورنمایشکاهی امروز هنری مستقل شده است برای همین از مطبوعات میرود. کارتونیست نمایشگاهی نیازی به سردبیر ندارد او و همهی دوستانش در سرتاسر جهان به هم یاری میکنند تا مستقل از ارباب جراید زندگی کنند. اومیخواهد به جای نفت اوپک و سیاستمداران اززندگی مردم عادی و کوچه وبازار صحبت کند، از شستن لباسهای یک زن روستای طرح بزند. از موش و گربه عبید زاکانی بگوید.. میخواهد حرف آزاد خود را بزند بازیگوشی های خود را بکند . درد خود را بگوید.. درد مشترک وعشق مشترک انسان را .
میخواهد فرصت ابراز رؤیاهایش را که جرایدبه آن علاقه ای نشان نمیدهد به دست آورد ... فکر نمیکنم تا کنون فیلمسازی به قدرت و احساس ابوالفضل جلیلی راجع به کودکان کار و فقیر و محروم فیلمهایی ساخته باشد کارگردانی که آثارش به سینما راه نیافت. چند نفر نام مهرداد اسکویی یا بهمن قبادی را شنیدهاند چند نفر فیلم خانه مادریام مرداب و زندگی در مه را دیدهاند. با کدام منطق به نقد مینشینیم و با کدام متر و معیار قضاوت میکنیم.. آیا هرکس به جای سینمای بلند فیلم کوتاه ساخت بیدرد است آیا هرکس فیلمش را به جشنوارها میفرستد اثرش بی ارزش است چون فیلمش را در جشنواره تنها نمایش میدهند؟ وضعیت کارتون ما هم اینگونه است همان برخوردی که با کیارستمی در سینما شد با پناهی و با جلیلی شد با کارتونیستهای جشنوارهای هم میشود همان نگاهی که اخوان ثالث به سهراب سپهری داشت. همان تحقیرها .. توهینها همان تکفیرها .. آن هم نه از دشمنان که از دوستان و همکاران.... همانها که احساس میکنند کاشفان فروتن شوکرانند.
عصر داش آکلها گذشته است اما رسم جوانمردی نمرده است... هنوز هم هستند کسانی که با اندیشههای شریعتی زندگی میکنند .. حرف میزنند .. هنوز هم آل احمد در فرهنگ ِ خانههای دور و نزدیگ جریان دارد، هنوز هم در مدارس از گاندی میگویند و مینویسند .. هیچ چیز فراموش نمیشود. هیچ حقیقتی پنهان نمیماند. اندیشهها منتقل میشوند. اندیشه ها جریان مییابند اما از بین نمیروند.
.. وجود هزران کارتونیست نمایشگاهی جشنوارهای و مطبوعاتی و هزاران هنرمند دیگر فعال نشان میدهد انسان متفکر در برابر زوال ارزشها با اتکا به اندیشه های همین آدمهای چون شریعتی.گاندی .آل احمد ایستادهاند.
جوانان سرزمین ما هم همین گونهاند. در آثار آقایی، خلجی، نظری، حیدری، نادری، ملکمحمودی، اصغری، مسیبی، بهتری رضایی، شعبانی طغیانی علیپور، اسدی، حسینپور،دیواندری. و صدها کارتونیست ساکن این ایران وسیع. هم میشود نوعی تعهد به مسایل انسانی را دید ... امروز هنر جو ها و کارتونیستهای بسیار جوان در شهرهای کوچک مشکلات و دردها و رویاهایشان را طراحی میکنند خیلی خوب هم طراحی میکنند.. باید به آنها یاد دهیم مسیر سخت است اما این مسیر سخت را ما نیز پیمودهایم وبا سماجت مانده ایم، به ما نه گفتهاند اما ما به خود آری گفتهایم. در این مسیر دوستان بسیاری یافتهایم... به آنها یاد میدهیم کارتون تنها روزنامه نیست امروز کارتون میتواند بر دیوار کلاس درستان باشد ... کارتون میآید تا در عصر پایان نقاشی دیوارهای گالری را پر کند میآید تا نشان دهد چقدر قدرت نفوذ و جاذبه دارد که برای دو سالانهاش ناگهان نیمی از نقاشان کشور کارتونیست میشوند!! و بسیاری که مطبوعاتی بودهاند و از ما به افترا یاد میکنند ناگهان جشنوارهای میشوند!!! میآید تا بیاموزدبه انسان فراموشکار ومغرور.. زندگی برای آنکه میاندیشد طنز است.. کارتون میآید تا جای خالی هزاران حرف ناگفته را با طرحهای ساده در شهرها و روستاها پر کند و این سرعت به حدی است که منتظر نمیماند هنرهای تجسمی به اعتبار ِ بودنش رای مثبت یا منفی بدهد .. کاریکاتور یک هنر مردمی شده است و هنر مردمی دیگر جایش تنها توی ستونهای ثابت روزنامه نیست در حیطهی فقط روزنامهخوان و جدولحلکن قهار هم نیست، در محدودهی روشنفکران و جویندگان صفحه حوادث نیست، در انحصار مشتاقان چاپ و رؤیت آگهی تبریکشان به فلان مقام و یا تسلیت نیم صفحه ای نیست، به اختیار مدیر مسئول هیچ روزنامهای نیست. هنر مردمی اعتبارش را نه از شما میگیرد و نه از من، از مردم میگیرد و مردم تنها در کافیشاپها نیستند در دهدشت و ارسنجان وبوکان هم هستند که کافیشاپ ندارند!
برای همین است که باغداران و کشاورزان برای انعکاس مشکلشان از آقای حسین اسکندری میخواهند نمایشگاه کشوری برگزار گند و هلال احمر در دهدشت به خاطر توجه ملی به تبعیض در شهرستانهای محرومی در استان کهکیلویه و بویر احمد به سمت نمایشگاه و جشنوارهی ملی کاریکاتور میروند ودر فولاد شهر آقای رجایی که یک معتاد ِ پاکشده است و مدیر و مسئول کانون مهرورزان که یک NGO وتشکل مردمی و غیر دولتی است برای انعکاس فعالیتهایشان در ترک اعتیاد بسیاری از جوانان وهشدار به آنان از کارتونیستهای شهر میخواهند نمایشگاهی ملی و کشوری برگزار کنند... آنها سراغ سردبیر نمیروند به کارتونیستهای هیچ روزنامهای تماس نمیگیرند چرا که جشنواره و نمایشگاه و بعد رسانه ای و کاربردی اش را درک کردهاند دیگر در یافتهاند که کاریکاتور و کارتونیستهای نمایشگاهی همیشه در کنار آنها و مصایبشان بودهاند و آنها در همهی شهرها هستند و دیگر دور از دسترس و تنها در قاب کوچک روزنامهای نیستند. همانها که شما آنها را بیدرد میخوانید و معتقد به ارزشها نمیدانید.. همانها که مانند آقای خلجی جایزهی نقدیشان را به مؤسسات خیریه میبخشند ... استادان ارجمند لطفاً منصف باشید .... هیچ کس جای کسی را تنگ نمیکند هر کس جایگاه خود را دارد. این دوستان هفت تیرکش و مزدور و بی درد نیستند. آنها مثل شهرام رضایی معلم مثل گنجی کارمندپست مثل خلجی دانشجو. مثل حیدری گرافیست مثل اصل بیضا ناظر جوش مثل اصغری مدرس، مثل اسکندری کشاورز و کتابفروش، مثل رزم حسینی عکاس، مثل امین آقایی شاغل در شرکت نیشکر، مثل حاجی زاده کارمند صدا سیما، مثل رادافشار نقاش، و ..و ..و.....
..آری همهی ما در تنهایی با اسبهایمان نجوا میکنیم اسبهایی که نامش کاریکاتور و کارتون است و ما را به وادی دوستی، عشق و جهان بدون کینه و عداوت میرساند همه ما همگی شما را با تمام تکفیرها توهین ها و تحقیرها دوست داریم ازتمام شما به نیکی یاد میکنیم آثار ارزشمندتان را بر قاب خانه هایمان میزنیم کاریکاتورهم به مثال اسبی که می گویند نجیب است اما شما به این اسب ها شلیک میکنید!
منبع:انجمن كاريكاتور تبريز - آنها به اسبها شلي
میخواهم بنویسم برای برای همهی آنهایی که دوستشان دارم اگر چه فرزند کلمات نیستم....
جهان امروز دگرگون شده است، به قول محسن مخلباف عصر نقاشی به پایان رسیده است .. عصر دیجیتال و مدیومها و رسانههای جدید آمده است، عصر نقاشی مونالیزا بر سنگفرشها در یک بعد ازظهر در جوار برج پیزا و صبح شستهشدن توسط ماشینهای شهرداری است اما هر کس در این بحبوحه به سهم فرهنگی خود مفتخر است. اگر چه هنوز هستند دوستانـی که میخواهند ساعتها با تابلوهای پیکاسو مکاشفه کنند اما تحمل تماشای چند دقیقهای در برابرتابلوی کارتونها را ندارند.. دوستانی که کاریکاتور نمایشگاهی را جوجه اردک زشت میدانند و یا موجودی که بر بهشت خود که مطبوعات بوده است عصیان کرده و به جای پرداختن به اجلاس سران از ابرهای زخمی افتاده بر زمین حرف میزند و یا مانند درمبخش دلقکهایش را به نمایش میگذارد... امروز همانطور که کاوالیه و کیارستمی و پناهی از سینمای 35 میلیمتری به سمت هندیکم های حرفهای میروند یعنی مدیومها دارد عوض میشوند، وقتی شهرهای محرومی که توزیع مناسب مطبوعات ندارند و آثار اساتید را در صفحهی تخصصیشان نمیبینند اما نمایشگاه و جشنواره کارتون دارند یعنی همهی هنرها دارند به سمت یافتن امکانات جدیدی برای مخاطب حرکت میکنند، برای همین است که ناگهان بیش از 75 درصد کارتونیستهای کشور برای نمایشگاهها کار میکنند.... کاریکاتور یک سمفونی است و هر کس ساز خودش را میزند اما همه یک آهنگ را مینوازند چه فرق میکند ساکسیفون دست کیست و فلوت را که میزند.
چه فرق میکند احسان گنجی باشد یا جابر اسدی... شهرام قائدی باشد یا محمد خدادادی... بزرگمهر باشد یا درخشی... دیواندری یا... هادی حیدری یا رحیم اصغری... همدان یا اهواز... تهران یا اردبیل بجنورد یا فولادشهر تبریز یا مشهد... اینکه افتخارات جوانانی را زیر سؤال ببریم که ما الگوی شخصیتی و هنری آنها بودهایم رسم خوشایندی نیست... خصوصاً اگر بدانیم این آدمها امکاناتی مانند خانهی کاریکاتور و مدرسان زبده و ماهرندارند و تنها اراده استعداد و پشتکار و علاقه خودشان بوده نمیتوان، تنها به این دلیل که روزنامه ندارند علاقهای هم به کار برای روزنامه ندارند و کارتون را مانند دیگران نمینگرند و با نگاه بزرگانی به کارتون و ارزشگذاریشان از بنیان مخالفندبه انکار دستاوردشان پرداخت. ادبیات و اخلاق کارتونیستهای حرفهای چیزی بیش از آن است که به نمایش گذاشته میشود.
مسلما کسب جوایز بزرگ و نقدی کار سادهای نیست، مسلماً برنده شدن در نمایشگاهی که داوران بینالمللی دارد و ارتباطات دوستانه در آن دخیل نیست ساده نیست،جنس این دو کارتون با هم متفاوت است جنس آدمها هم با هم متفاوت است ادبیات من با ..توکا یا اصغری یا هادی و شجاعی فرق میکند هر کس حرف و نگاه خودش را دارد بهتر نیست به جای تخریب هم با نگاهی محترمانه و در شان و شخصیت کارتون به هم نگاه و گفتمان کنیم .کاریکاتور چه در ستون روزنامه باشد چه در قاب شیشه ای کاریکاتور است موسیقی چه پاپ باشد چه سنتی و چه کلاسیک موسیقی است. شاید هم به قول تولستوی در کتاب هنر چیست آواز دسته جمعی زنان و مردان روستایی در هنگام درو از سمفونی پنجم بتهوون ارزش هنری والاتری داشته باشد. چرا که متاثر میکند و یک احساس تجربه شده است.
مایل نیستم یکی را بر دیگری ارجح بدانم . نمیخواهم قضاوت کنم من طرحهای توکا را دوست دارم همانطور طرحهای مازیار بیژنی .درخشی..حسن کریم زاده. حسین پور و صافی را کارهای ابوافضل محترمی را دوست دارم.. اما میخواهمبگویم کار برای روزنامه با روحیه و ذهنیات خیلی ها نمیخواند با تهدید و تحقیر هم نمیشود مدال گرفت... کاریکاتورنمایشکاهی امروز هنری مستقل شده است برای همین از مطبوعات میرود. کارتونیست نمایشگاهی نیازی به سردبیر ندارد او و همهی دوستانش در سرتاسر جهان به هم یاری میکنند تا مستقل از ارباب جراید زندگی کنند. اومیخواهد به جای نفت اوپک و سیاستمداران اززندگی مردم عادی و کوچه وبازار صحبت کند، از شستن لباسهای یک زن روستای طرح بزند. از موش و گربه عبید زاکانی بگوید.. میخواهد حرف آزاد خود را بزند بازیگوشی های خود را بکند . درد خود را بگوید.. درد مشترک وعشق مشترک انسان را .
میخواهد فرصت ابراز رؤیاهایش را که جرایدبه آن علاقه ای نشان نمیدهد به دست آورد ... فکر نمیکنم تا کنون فیلمسازی به قدرت و احساس ابوالفضل جلیلی راجع به کودکان کار و فقیر و محروم فیلمهایی ساخته باشد کارگردانی که آثارش به سینما راه نیافت. چند نفر نام مهرداد اسکویی یا بهمن قبادی را شنیدهاند چند نفر فیلم خانه مادریام مرداب و زندگی در مه را دیدهاند. با کدام منطق به نقد مینشینیم و با کدام متر و معیار قضاوت میکنیم.. آیا هرکس به جای سینمای بلند فیلم کوتاه ساخت بیدرد است آیا هرکس فیلمش را به جشنوارها میفرستد اثرش بی ارزش است چون فیلمش را در جشنواره تنها نمایش میدهند؟ وضعیت کارتون ما هم اینگونه است همان برخوردی که با کیارستمی در سینما شد با پناهی و با جلیلی شد با کارتونیستهای جشنوارهای هم میشود همان نگاهی که اخوان ثالث به سهراب سپهری داشت. همان تحقیرها .. توهینها همان تکفیرها .. آن هم نه از دشمنان که از دوستان و همکاران.... همانها که احساس میکنند کاشفان فروتن شوکرانند.
عصر داش آکلها گذشته است اما رسم جوانمردی نمرده است... هنوز هم هستند کسانی که با اندیشههای شریعتی زندگی میکنند .. حرف میزنند .. هنوز هم آل احمد در فرهنگ ِ خانههای دور و نزدیگ جریان دارد، هنوز هم در مدارس از گاندی میگویند و مینویسند .. هیچ چیز فراموش نمیشود. هیچ حقیقتی پنهان نمیماند. اندیشهها منتقل میشوند. اندیشه ها جریان مییابند اما از بین نمیروند.
.. وجود هزران کارتونیست نمایشگاهی جشنوارهای و مطبوعاتی و هزاران هنرمند دیگر فعال نشان میدهد انسان متفکر در برابر زوال ارزشها با اتکا به اندیشه های همین آدمهای چون شریعتی.گاندی .آل احمد ایستادهاند.
جوانان سرزمین ما هم همین گونهاند. در آثار آقایی، خلجی، نظری، حیدری، نادری، ملکمحمودی، اصغری، مسیبی، بهتری رضایی، شعبانی طغیانی علیپور، اسدی، حسینپور،دیواندری. و صدها کارتونیست ساکن این ایران وسیع. هم میشود نوعی تعهد به مسایل انسانی را دید ... امروز هنر جو ها و کارتونیستهای بسیار جوان در شهرهای کوچک مشکلات و دردها و رویاهایشان را طراحی میکنند خیلی خوب هم طراحی میکنند.. باید به آنها یاد دهیم مسیر سخت است اما این مسیر سخت را ما نیز پیمودهایم وبا سماجت مانده ایم، به ما نه گفتهاند اما ما به خود آری گفتهایم. در این مسیر دوستان بسیاری یافتهایم... به آنها یاد میدهیم کارتون تنها روزنامه نیست امروز کارتون میتواند بر دیوار کلاس درستان باشد ... کارتون میآید تا در عصر پایان نقاشی دیوارهای گالری را پر کند میآید تا نشان دهد چقدر قدرت نفوذ و جاذبه دارد که برای دو سالانهاش ناگهان نیمی از نقاشان کشور کارتونیست میشوند!! و بسیاری که مطبوعاتی بودهاند و از ما به افترا یاد میکنند ناگهان جشنوارهای میشوند!!! میآید تا بیاموزدبه انسان فراموشکار ومغرور.. زندگی برای آنکه میاندیشد طنز است.. کارتون میآید تا جای خالی هزاران حرف ناگفته را با طرحهای ساده در شهرها و روستاها پر کند و این سرعت به حدی است که منتظر نمیماند هنرهای تجسمی به اعتبار ِ بودنش رای مثبت یا منفی بدهد .. کاریکاتور یک هنر مردمی شده است و هنر مردمی دیگر جایش تنها توی ستونهای ثابت روزنامه نیست در حیطهی فقط روزنامهخوان و جدولحلکن قهار هم نیست، در محدودهی روشنفکران و جویندگان صفحه حوادث نیست، در انحصار مشتاقان چاپ و رؤیت آگهی تبریکشان به فلان مقام و یا تسلیت نیم صفحه ای نیست، به اختیار مدیر مسئول هیچ روزنامهای نیست. هنر مردمی اعتبارش را نه از شما میگیرد و نه از من، از مردم میگیرد و مردم تنها در کافیشاپها نیستند در دهدشت و ارسنجان وبوکان هم هستند که کافیشاپ ندارند!
برای همین است که باغداران و کشاورزان برای انعکاس مشکلشان از آقای حسین اسکندری میخواهند نمایشگاه کشوری برگزار گند و هلال احمر در دهدشت به خاطر توجه ملی به تبعیض در شهرستانهای محرومی در استان کهکیلویه و بویر احمد به سمت نمایشگاه و جشنوارهی ملی کاریکاتور میروند ودر فولاد شهر آقای رجایی که یک معتاد ِ پاکشده است و مدیر و مسئول کانون مهرورزان که یک NGO وتشکل مردمی و غیر دولتی است برای انعکاس فعالیتهایشان در ترک اعتیاد بسیاری از جوانان وهشدار به آنان از کارتونیستهای شهر میخواهند نمایشگاهی ملی و کشوری برگزار کنند... آنها سراغ سردبیر نمیروند به کارتونیستهای هیچ روزنامهای تماس نمیگیرند چرا که جشنواره و نمایشگاه و بعد رسانه ای و کاربردی اش را درک کردهاند دیگر در یافتهاند که کاریکاتور و کارتونیستهای نمایشگاهی همیشه در کنار آنها و مصایبشان بودهاند و آنها در همهی شهرها هستند و دیگر دور از دسترس و تنها در قاب کوچک روزنامهای نیستند. همانها که شما آنها را بیدرد میخوانید و معتقد به ارزشها نمیدانید.. همانها که مانند آقای خلجی جایزهی نقدیشان را به مؤسسات خیریه میبخشند ... استادان ارجمند لطفاً منصف باشید .... هیچ کس جای کسی را تنگ نمیکند هر کس جایگاه خود را دارد. این دوستان هفت تیرکش و مزدور و بی درد نیستند. آنها مثل شهرام رضایی معلم مثل گنجی کارمندپست مثل خلجی دانشجو. مثل حیدری گرافیست مثل اصل بیضا ناظر جوش مثل اصغری مدرس، مثل اسکندری کشاورز و کتابفروش، مثل رزم حسینی عکاس، مثل امین آقایی شاغل در شرکت نیشکر، مثل حاجی زاده کارمند صدا سیما، مثل رادافشار نقاش، و ..و ..و.....
..آری همهی ما در تنهایی با اسبهایمان نجوا میکنیم اسبهایی که نامش کاریکاتور و کارتون است و ما را به وادی دوستی، عشق و جهان بدون کینه و عداوت میرساند همه ما همگی شما را با تمام تکفیرها توهین ها و تحقیرها دوست داریم ازتمام شما به نیکی یاد میکنیم آثار ارزشمندتان را بر قاب خانه هایمان میزنیم کاریکاتورهم به مثال اسبی که می گویند نجیب است اما شما به این اسب ها شلیک میکنید!
منبع:انجمن كاريكاتور تبريز - آنها به اسبها شلي