داستان آزاد از يه غروب در يه ملك خصوصي با چندين اسب با وضعيت بد در شهرستان شروع شد مادياني كه تا لحظه زايمان سواري داد واسب سياه زيبايي كه جاي شلاق ها بر بدنش خونين بود وهمچنان به جرم سواري ندادن ضربات شلاق رو بر صورت و بدن خود حس ميكرد.اسبهايي كه ازبس با دست كتك خورده بودن از ديدن دست ما كه...